سفارش تبلیغ
صبا ویژن

آواتار و دین نوین جهانی Universal Religion International

ارسال شده توسط محمد علی خدادوست در 89/4/13:: 1:35 عصر
"آواتار"؛ پیامبری که به "دین نوین جهانی" فرا می‌خواند

 محمود کاویانی

پروژه دین نوین جهانی چیست؟

دین نوین جهانی را باید بخشی از پروژه نظم نوین جهانی و برگرفته از آموزه های پساساختارگرانه‏ی متفکران و استراتژیست های پست مدرن غرب دانست. این ایده که تحت عناوینی چون دین واحد جهانی (2)  و سازمان ادیان متحد (3) در حال رشد است، بسیار نو پا بوده و در واقع به بازار داغ فرهنگی سال های آینده تعلق دارد. پیش بینی می شود با تمهیدهای رسانه ای تدارک شده در سال های آتی جریان فرهنگی مرتبط با این ایده به سرعت گسترش یابد و محصولات متنوع تصویری و مکتوب مرتبط با آن به بازارهای فرهنگی سراسر دنیا سرازیر شود. 

تئوری دین نوین جهانی از پیچیدگی قابل توجهی برخوردار است که تشخیص آن و اتخاذ تدبیر مناسب در برابر آن را مشکل می‏سازد. پروژه دین نوین جهانی برخلاف آنچه که شاید از عنوان آن به ذهن متبادر شود به دنبال از میان بردن تمام ادیان و معرفی یک دین جدید و واحد جهانی نیست. با این حال مکانیسم پروژه دین نوین جهانی به نحوی است که سبب می شود اصول عقاید و آموزه های متافیزیکی مشترکی مورد پذیرش پیروان تمام ادیان قرار گیرد و پیروان تمامی ادیان و حتی افراد لائیک و غیر دینی همگی زندگی خود را بر اساس این آموزه ها  تنظیم نمایند. به این ترتیب در عین حال که در ظاهر هیچ یک از ادیان مورد تعرض قرار نگرفته است، آموزه های عقیدتی مشترکی در مناطق مختلفِ فرهنگی و مذهبیِ زمین حاکم خواهد شد. تحقق این هدف، از پیش نیازهای غیر قابل چشم پوشیِ آن چیزی است که نظم نوین جهانی(4)  نامیده می شود.

دین نوین جهانی را بهتر است الهیات طبیعی بنامیم. رصد فعالیت هایی که تا کنون در چارچوب پروژه دین نوین جهانی انجام شده است، برخی از باورهای اعتقادی این آئین را برای ما آشکار می سازد. اگر شما کسی باشید که در زمان استقرار دین نوین جهانی زندگی می کنید، صرف نظر از اینکه اِسماً مسلمان باشید یا مسیحی یا سیک و یا بودیست، به چند گزاره باور عمیق خواهید داشت:

- جهان یک مجموعه واحد وهماهنگ است و من جزئی از این مجموعه هستم.

یک روح مقدس در همه اجزا جهان جریان دارد.

- اجزای جهان اعم از درختان، دریاها و خشکی ها، حیوانات و عناصر گوناگون روح مقدس جهان را در خود دارند و تعادل خود را از آن روح کسب می کنند. به دیگر عبارت روح مقدس ساری در اجزا جهان، تعادل و هماهنگی جهان را تضمین می کند.

- روح مقدس جهان در وجود تک تک انسان ها نیز حضور دارد.

- روح مقدس جهان وجود متشخص ندارد. او شعور مطلقی است که در جهان جاری است. او نمی شنود و متأثر نمی شود. نقش او ایجاد تعادل است. چه درخواستی باشد و چه نباشد تعادل انجام می شود. عشق و نفرت که از مظاهر تأثر است در او راه ندارد. آنچه مهم است تعادل است.

- روح مقدس آهنگ هستی را می نوازد و حرکت اجزا جهان اعم از همه جانداران، رقص و توازنی متناسب با آهنگ نواخته شده از سوی اوست.

- راز سعادت انسان هماهنگ شدن با ملودی طبیعت ذی شعور است. شناخت طبیعت و همراه شدن با آن کلید خوشبختی است. انسان در صورت هماهنگی با طبیعت و نظم موسیقائی جهان پس از مرگ نزد روح مقدس باز می گردد، چرا که جان او ودیعه ای از جانب اوست. جانِ رفته، در چرخه تکرار شونده هستی در کالبدی جدید به جهان و طبیعت باز می گردد. این چرخه همواره ادامه دارد. حیات در پس حیات است و جاودانگی حق مسلم همه است. 

 - روح مقدس تعادل را تضمین می کند. گاهی برای تعادل لازم است روح مقدس متشخص شود و در کالبدی طبیعی حلول کند تا با آموزش دیگر انسان ها ضامن بقاء تعادل در جهان باشد.

- هر انسانی روح مقدس را تنها باید در وجود خود جستجو کند. بیرون از او راهی به سوی شنیدن ملودی جهان نیست. روح مقدس حلول یافته در انسان های خاص نیز جز آنکه انسان های دیگر را متوجه درون خود کند وظیفه ای ندارد. همه از درون موسیقی جهان را می شنوند و باید با آن به رقص در آیند تا بازگشتشان به جهان و طبیعت تضمین شود. این چرخه بخشی از تعادل است.

- هماهنگی و تعادل با طبیعت سلامت کالبد را به همراه دارد. نوید به فرادرمانی، انرژی درمانی، خوددرمانی و سلامت جسم و کالبد نیز از آموزه‏های این دین نوین جهانی است.

همانطور که ملاحظه می شود این آموزه ها بر پایه مفاهیم بنیادینِ روح مقدس، تعادل، تناسخ، دریافت درونی موسیقی هستی، ستایش و هماهنگی با طبیعت و در نهایت مفهوم تجسد ( حلول روح مقدس در کالبد طبیعی) استوار گشته است.  توضیح بیشتر مضامین و آموزه‏های دین نوین جهانی و ارتباط آنها با میراث قبّاله، شَمَنیسم بومیان امریکا، هندوئیسم و بودیسم نیازمند مجال جداگانه ای است. آنچه اکنون در اینجا مهم و مد نظر است، ابتنای این دین نوین بر پایه هماهنگی با طبیعت، پذیرش تناسخ، باور به تعادل موسیقایی هستی در قالب چرخه های حیات و درنهایت پذیرش تجسد و به عبارت دیگر آواتاریسم می باشد.


پروژه دین نوین جهانی در خدمت منافع چه کسانی است؟

سازمان ادیان متحد به ابتکار بنیانگذاران امریکائی اش راه اندازی شد و شدیدا مورد حمایت دولت ایالات متحده و همچنین سازمان ملل متحد می باشد. کتاب ها، فیلم های سینمایی، برنامه های تلویزیونی و وبگاه هایی که  این ایده را دنبال می کنند به نحو متمرکزی از ایالات متحده کنترل می شوند.

شورای روابط خارجی، مهمترین و تأثیرگذار ترین مؤسسه مطالعاتی در تعیین سیاست خارجی ایالات متحده در قبال کشورها و  مناطق مختلف است. این مؤسسه که به شدت مورد اعتماد کاخ سفید و کنگره می باشد، پروژه های تحقیقاتی متعددی را در خصوص مسأله ادیان در خاورمیانه و دیگر نقاط جهان، به انجام رسانده است. بسیاری از اعضای برجسته وزارت خارجه، وزارت دفاع و بسیاری از نمایندگان کنگره در کنار پژوهشگرانی با نژادهای مختلف از کشورهای ویژه عضو  این شورا هستند. رضا اصلان(5)  و ولی نصر(6) دو پژوهشگر ایرانی عضو این شورا هستند.

رضا اصلان که در چند رشته مرتبط با دین شناسی و مطالعات ادیان دارای مدرک دکتراست از جمله نظریه پردازان درجه اول دین نوین جهانی به شمار می آید. انجام پژوهش های مربوط به دین نوین جهانی در مهمترین و راهبردی ترین مرکز مطالعات امریکا، نشان می دهد این پروژه برای دولتمردان و سیاستمردان پنهان و آشکار ایالات متحده از اهمیت عملیاتی خاصی برخوردار است و با جدیت آن را دنبال می کنند. فیلم های درجه اول سینمای هالیوود نیز از سال 2000 به این سو، به طور سامان یافته و گسترده ای تمهید رسانه ای جهت باور به مؤلفه های دین نوین جهانی را فراهم نموده است. در ادامه این گفتار به نحو تفصیلی تری به  بخش رسانه ای پروژه دین نوین جهانی پرداخته خواهد شد. 

دین نوین جهانی مقدمه لازم برای سیاست های نظم نوین جهانی بویژه در منطقه خاورمیانه

می توان گفت مهمترین مانع در تحقق طرح های نظم نوین جهانی بویژه در منطقه خاورمیانه، مسأله دین و باورهای مذهبی است. تلاشهای چند صدساله کانون های آنگلوساکسون از زمان استعمار کهن انگلیس تا کنون، اکنون در پروژه دین نوین جهانی به زعم این کانون ها در آستانه ثمر دهی قرار دارد. کانون های اسلامی خاورمیانه به دلیل ارائه ساختارهای اجتماعی برای پیروان اسلام، که تبلور کامل آن در نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران خود را نشان می دهد، مانع اصلی تحقق طرح های کلان اقتصادی و سیاسی در قالب برنامه های نظم نوین جهانی است. پروژه دین نوین جهانی که قلب ماهیت کانون های اسلامی خاورمیانه در عین حفظ ظاهر و پوشش آنها را هدف خود قرار داده است می تواند این مانع بزرگ در راه تحقق اهداف کانون های سرمایه دار آنگلوساکسون را از میان بردارد.

سینمای امریکا چه نقشی در اجرای پروژه دین نوین جهانی دارد؟

مفاهیم تعادل طبیعی، مراقبه و هماهنگی، کشف خدای درون، تناسخ، آواتاریسم (تجسد روح مقدس) و بسیاری از دیگر مفاهیم مرتبط با آموزه های دین نوین جهانی در طول دهه اخیر به شکل سامان یافته و وسیعی در فیلم های هالیوودی مورد پرداخت و تأکید قرار گرفته است. جدیدترین تولید هالیوودی که در راستای بخش رسانه ای پروژه دین نوین جهانی ساخته شده است، سینمایی (Avatar 2009) تازه ترین شاخص رسانه ای این پروژه است که باید نقطه عطفی در این خصوص به شمار آید. به طور کلی هالیوود از سال 2000 به این سو در دو فاز متعاقب، این پروژه را دنبال می کند. فاز نخست که باید آن را از سال 2000 تا 2010 دانست دوره تثبیت مفاهیم بنیادین مورد نیاز در پروژه دین نوین جهانی است.

همانطور که مستند و مستدل خواهد شد، مفاهیمی چون تعادل طبیعی(7) ، تناسخ (8) و تجسد(9)  با به کارگیری مدل پلکانی مدیریت پیام، اکنون به مفاهیمی آشنا و مأنوس برای طیف وسیع مخاطبان جهانی هالیوود تبدیل شده اند. اکنون و پس از تثبیت این مفاهیم در جان و ذهن مخاطبان، زمان استفاده عملیاتی از این مفاهیم و معرفی نظام فکری-معنوی است که بر پایه این مفاهیم بنیان نهاده شده است. در بخش دیگری مستندات مربوط به این دو دوره در سینمای امریکا ارائه خواهد شد؛ در اینجا به طور اجمال به این نکته می توان اشاره کرد که فیلم سینمایی Avatar (2009) و (2010) The Book of Eli نخستین نشانه های این فصل جدید به شمار می آیند. فیلم کتاب اِلی نیازمند تحلیل مستقلی است که به زودی انجام خواهد شد. جالب اینکه کمتر از یک ماه دیگر فیلم جدید شیمالایان کارگردان امریکاییِ هندی تبار که مشخصا روی بحث های معنویت نوین تمرکز دارد با نام   the last Airbender که به مسأله آواتاریسم می پردازد، اکران خواهد شد. انیمیشن آخرین الهه هوا به صورت یک مجموعه تلویزیونی در سال گذشته وارد بازار شد.

 آواتار  به  چه فرا می خواند؟ 

در اینجا به منظور ملموس شدن آنچه تا کنون گفته شد، نگاهی گذرا به فیلم سینمایی آواتار خواهیم داشت و تا حدی که مجال  این گفتار است، نقش رسانه ای این فیلم را در پیشبرد پروژه جاری دین نوین جهانی، بررسی خواهیم کرد.

خلاصه داستان: داستان در سال 2154 شکل می گیرد. انسان ها در یکی از قمرهای سیاره پولیفِموس، ذخائر عظیم زیر زمینی از عنصری نایاب و بسیار گرانبها به نام آنوپتانیوم (Unobtanium) را شناسایی کرده اند. انسان ها این قمر بسیار بزرگ را پاندورا (Pandora) می‏نامند. این قمر با موجوداتی آبی رنگ و بلند قد شبیه به انسان پر شده است.

این موجودات هوشمند خود را ناوی (Na’vi) می نامند. آنها در هماهنگی با طبیعت حیات خود را پیش می برند و یک الهه مؤنث به نام ایوا (Eywa) را پرستش می کنند. ساکنان بومی پاندورا مانع بزرگی در دسترسی به تمام منابع آنوپتانیوم هستند. گروهی از دانشمندان به سرپرستیِ دکتر  گریس آگوستین (Grace Augustine) پروژه آواتار را تحقق بخشیده اند تا بوسیله آن به درون دنیای بومی ها راه یابند.

آواتار بدنی شبیه به بدن بومی ها و تولید شده از ترکیب DNA ساکنان بومی و انسان است که می تواند بوسیله یک انسان کنترل شود و به درون قبایل بومی برود. کلنل فرمانده نظامی منطقه است و تنها به نابودی ساکنان پاندورا به عنوان راه حل فکر می کند. جیک یک تفنگدار نیروی دریایی است  که پاهای خود را از دست داده است. او به عنوان  کنترل کننده یکی از آواتارها انتخاب می شود. جیک بر خلاف سایر آواتارها موفق می شود اعتماد بومی ها را جلب کند. نیتیری (Neytiri) که دختر رهبر ناوی است، شاهد توجه درخت مقدس (Tree of Life) ناوی به جیک است. رهبر معنوی قبیله این حادثه را نشانه‏ای از مقدس بودن جیک می‏داند. نیتیری مأمور می شود آداب و عقاید ناوی را به جیک آموزش دهد. اهالی ناوی در تنه یک درخت غول‏پیکر زندگی می کنند.

جیک به کمک دکتر آگوستین در می یابد ناوی ها ارتباط وثیقی با روح طبیعت دارند. از نظر آنها الهه مقدس ایوا تعادل همه جهان را بر قرار می کند. جان هر جاندار ودیعه ای از سوی ایوا است و روزی باید به سوی او باز گردد. ناوی ها به طبیعت آسیب  نمی زنند، طبیعت نیز از آنها حمایت می کند. آنها روح مقدس یا ایوا را از طریق درختی مقدس (Tree of Secrets) احساس می کنند و با آن مرتبط می شوند. جیک شیفته فرهنگ و عقاید ناوی ها می شود. او دیگر با کلنل همراه نیست و به کمک دکتر آگوستین که او نیز به فرهنگ بومی ها توجه خاص دارد، تصمیم می گیرد به آنها در برابر نیروهای نظامی کلنل یاری رساند. اما بومی ها دیگر به او اعتماد ندارند و او را عامل رنج بزرگ (Great Sorrows) می دانند.

اما جیک موفق می شود با به زانو در آوردن پرنده غول‏پیکر و مقدسی به نام تروک (Toruk Maktao) اعتماد بومیان را جلب کند. در جنگی سخت جیک موفق می شود کلنل و نیروهایش را از بین ببرد و دنیای جدید را خلق نماید. اکنون جیک دیگر نمی خواهد به دنیای انسان ها بازگردد. در مراسم آئینی خاصی پای درخت مقدس، روح جیک از بدن انسانی او خارج می شود و نزد ایوا می رود و سپس همان روح از جانب ایوا در بدن آواتاری جیک حلول می کند.

 بی شک مضامین این فیلم را باید در کنار جریان های فکری پست مدرن در دهه های اخیر و همچنین فعالیت های سیاسی، امنیتی و فرهنگی انجام شده در دو دهه اخیر از سوی کانون های آنگلوساکسون ارزیابی کرد. آواتار با تأکید بر آموزه های الهیات طبیعی(10)  مولفه های اصلی باور به دین طبیعی را در قالبی تأثیر گذار و قابل پذیرش به مخاطبان خود عرضه می کند.

این ارائه به نحوی است که نسبت این آموزه های با بسیاری از پدیده های تمدن جدید نیز مشخص می شود و مخاطبان به سمت و سویی سوق داده می شوند که با آنچه آواتار به آنها معرفی می نماید، زندگی روزمره خود را در همه شؤون تغییر دهند و باورها، رفتارها و مناسبت های جدیدی را بپذیرند. دقت به این نکته بسیار حائز اهمیت است که آواتار تنها نیست. ما با یک پروژه گسترده رسانه ای برای تثبیت دین نوین جهانی مواجهیم، نه فقط یک فیلم. آواتار به دلیل جامعیت و عمق مفهومی و همچنین قرار گرفتن در نقطه عطف زمانی این پروژه رسانه ای، طبیعتا از اهمیت ویژه ای برخوردار است و می تواند به ما نشان دهد در آینده باید منتظر چه خُرده پروژه ها و جریان‏هایی باشیم.

جیمز کامرون در میان کارگردان های امریکایی باید یک شاخص به شمار آید. او سالهاست که در حوزه ادیان مطالعات و سفرهای گسترده ای را انجام می دهد. او در یکی ازمصاحبه ها گفته بود از ده سال پیش کار روی فیلم نامه آواتار را آغاز کرده است. جیمز کامرون در سال 2006 نیز مستند جنجالی درباره جسد گمشده مسیح(11)  تولید کرد که واکنش های تندی را از سوی واتیکان  برانگیخت. در این مستند استخوان های کشف شده در یک گور جمعی در اورشلیم را به مسیح، پسر مسیح و خانواده او نسبت می دادند. این مستند در کنار فیلمهایی چون کد داوینچی که در همان سالها تولید شد،  اصول عقاید مسیحیت را به صورت جدی خدشه دار می ساخت. جالب اینکه در مستند مذکور به این نکته  اشاره می شد که آنچه گفته می شود ایمان مسیحی را نابود نمی کند بلکه شکل و چگونگی آن را تغییر می دهد. فعالیت های اینچنینی جمیز کامرون نشان می دهد او از سالها پیش در طرحی که مبانی ادیان بزرگ وحیانی را به چالش می کشد و آنها را نزد پیروانشان بی اعتبار می سازد، مشارکت داشته است.

آواتار سرشار از نشانه ها و نمادهایی است که مخاطب را به سوی هدف نهایی فیلم هدایت می کنند. غالب این نمادها و نشانه ها برای مخاطبان غربی که با فرهنگ یهودی- مسیحی آنگلوساکسونها آشنایی بیشتری دارند، کاملا معنا دار است و درک می شود.

آواتار فیلمی برای نوزایی برای بازتولد و برای شکل گیری دنیای نوین یا همان نظم نوین جهانی است. آواتار ترسیم آموزه های معنوی و دینی در جهان آینده ای است که بر اساس قواعد نظم نوین جهانی شکل خواهد گرفت. جیک، از یک خواب طولانی در سفینه مادر بیدار می شود و به پاندورا می رود تا آغاز گر دنیای جدید باشد. رؤسای او زمانی که جیک را می پذیرد در پروژه موسوم به آواتار مشارکت کند این جمله را به زبان می آورند:

It"d be a fresh start, on a new world…

این یک شروع تازه در دنیایی جدید است...


معتمد آریا و ایرانی بودن

ارسال شده توسط محمد علی خدادوست در 89/3/12:: 7:30 عصر
بسم الله الرحمن الرحیم
تفاوت‌های ارغوان رضایی با "ف م آ"، "گ ف"، "م ح" و حتی "ف ه"!

سید مصطفی میرمحمدی: هردو زن هستند، هر دو ایرانی و البته هر دو در خارج از کشور حجاب را کنار
گذاشتند و اتفاقا هر دو در فیلم تبلیغاتی نامزدهای انتخابات ریاست جمهوری،
حضور داشته اند. یکی در فیلم تبلیغاتی احمدی نژاد و دیگری در فیلم موسوی.
اما تفاوت‌های این دو در مقایسه با همانندهایشان آن قدر زیاد است که وجه
اشتراک‌شان در حد شباهت خال مه رویان و دانه فلفل باقی می ماند.


فاطمه معتمد آریا درحالی که، بخش قابل
توجهی از فیلم تبلیغاتی موسوی را به خود اختصاص داده است، سر یک میز،
همراه با زهرا رهنورد و معصومه ابتکار درباره حقوق از دست رفته زنان
ایرانی صحبت می کند. تمام حرفی که وی در این "فیلم" می زند آن است که "من
اگر بخواهم تنهایی به شهرستان بروم، اجازه رفتن به هتل ندارم مگر اینکه یک
مرد همراه من باشد!"

ارغوان رضایی، قهرمان ایرانی الاصل فرانسه هم برای مدت کوتاهی در "مستند"
تبلیغاتی احمدی نژاد، نشان داده می شود. این قطعه از مستند مربوط به حاشیه
اجلاس ایرانیان خارج از کشور در سال 88 است که طی آن خانم رضایی، دو راکت
تنیس خود را که در مسابقات بین المللی جایزه گرفته است، به رییس جمهور
اهدا می کند و درحالی که از شدت شوق و هیجان، اشک می ریزد، با فارسی نسبتا
روانی می گوید: "من خیلی احمدی نژاد را دوست دارم چون به تمام جهان، قدرت
ایران را نشان داده و واقعاً من افتخار می کنم."

البته ارغوان رضایی این جملات را حتی پس از برگزاری انتخابات و درحالی که
کشورمان مورد ناجوانمردانه ترین حملات سیاسی و رسانه ای از سوی کشورهای
غربی و ازجمله فرانسه بود، با شجاعت تمام تکرار کرد. وی در مصاحبه ای در
شهریور ماه 88 می گوید: "آقای احمدی نژاد در کشورهای مختلف علی الخصوص،
میان مسلمانان از احترام زیادی برخوردار است و ما هنگامی که به برخی
کشورهایی چون مراکش، مصر، کویت و ترکیه رفته ایم، مشاهده کرده ایم که مردم
آن کشورها او را دوست دارند و نگاه‌شان نسبت به ما تغییر کرده و استقبال
بهتری از ما صورت می پذیرد که این یک اتفاق خوب است. شخصاً از این که
توانستم با ایشان ملاقات داشته باشم و راکت‎هایم را هدیه کنم، خوشحالم."

ارسلان رضایی -پدر خانم رضایی- هم در توضیح این حرکت دخترش می گوید:
"ارغوان این دو راکت را به ملت ایران داد که نماینده شان، احمدی نژاد بود.
او این راکت‌ها را به این خاطر به مردم ایران داد که بگوید من با این
راکت‌ها مبارزه می کنم و در میدان‌ها می جنگم و الا آقای احمدی نژاد، کسی
هست که تمام می شود و می رود اما این راکت‎های تنیس برای ملت ایران است."

البته معتمد آریا هم با یک رییس جمهور خیلی عیاق بود و او سید محمد خاتمی
–رییس جمهور سابق- بود. نقطه تلاقی این دو با هم جشن های مجله زرد چلچراغ
در شب یلدا بود. همان جشنی که خاتمی استارت رفتارهای سریالی خاص و
غیرشرعی‌اش را با بانوان زد. شب یلدای سال 87 بود که خاتمی در این جشن
خطاب به خانم مجری –یعنی معتمدآریا- گفت: "شما هنرمندان، به خصوص، شما
خانم معتمدآریا، شخصیت‌های اخلاقی هستید که متعلق به یک نسل نیستید؛ متعلق
به ایران هستید و نه تنها این نسل بلکه نسل‌های بعدی به شما احترام می
گذارند."

تعبیر خاتمی از "اخلاقی" بودن شخص معتمدآریا و "احترام" نسل‌ها به وی در
حالی ابراز می شود که معتمدآریا در همان زمان اصرار داشت که در
فستیوال‌های مختلف خارجی بدون حجاب اسلامی ظاهر شود. اوج اخلاق‌مداری(!)
معتمدآریا زمانی عیان شد که وی در سال 1384 همزمان با ایام سوگواری امام
حسین(ع) در ماه محرم با وضع بسیار زننده ای در جشنواره آلمان ظاهر شد و
مشخص کرد که مقصود خاتمی از اخلاق‌مداری همان اقدامات غیراخلاقی است که
اتفاقا خود خاتمی هم در این زمینه دستی بر آتش دارد. البته انصافا خاتمی
در این زمینه هیچ گاه به پای وزیر "فرهنگ و ارشاد اسلامی" محبوب خود یعنی
مهاجرانی نخواهد رسید.

وضع ظاهری ارغوان رضایی در خارج از کشور مناسب‌تر از معتمدآریا نبود.
البته این عدم تناسب در مقایسه با حجاب متعارف ایرانی و اسلامی مطرح است
وگرنه درمقایسه با یک زن تنیسور در قلب اروپا که از بدو تولد در آن محیط
رشد کرده، چه ازنظر وضع ظاهری و چه به خصوص از نظر رعایت مسائل اخلاقی،
ارغوان رضایی نمره خوبی می گیرد. جالب است که ارغوان بیشتر اوقات سعی می
کند در مسابقات، لباس های تیره و پوشیده بپوشد و اتفاقاً به خاطر همین
لباس های پوشیده بود که تا مدت‌ها هیچ اسپانسر و حامی مالی برای حمایت
اقتصادی و تبلیغاتی از وی پا پیش نمی گذاشت.

ارسلان رضایی در این باره می گوید: "بارها هم ارغوان و هم من گفته ایم که
قبل از المپیک پکن درخواست دادیم که ارغوان برای ایران در المپیک، بازی
کند اما متاسفانه فدراسیون تنیس گفت نمی شود و گفتند ارغوان از زمانی که
به ایران می آید، باید حجابش را رعایت کند که گفتیم این معلوم است و هیچ
صحبت و شکی در آن نداشتیم. پس از این گفتند که باید حجابش را در خارج از
کشور هم داشته باشد، حال آن که WTA اجازه نمی دهند، تنیسوری حتی با یک تی
شرت وارد زمین شود و لباس یا باید یقه دار باشد یا مثل زن هایی که رکابی
می پوشند و بدنشان را نشان می دهند، باشد که ارغوان لباس یقه دار می
پوشد... اصلاً ارغوان طبق قوانین نمی تواند با لباس کاملاً پوشیده و
شلواری که طراحی شده، مسابقه دهد و مثلاً در همین مسابقات مادرید با این
لباس راهش نمی دادند..."

رزومه اخلاقی و احترام انگیز(!)معتمد آریا به همین جا ختم نمی شود. وی چند
سال پیش در حاشیه کنفرانسی درباره اوضاع اجتماعی ایران که توسط بنیاد
پژوهش های ایران در ایالت مریلند آمریکا برگزار شد در مصاحبه با رادیوفردا
-وابسته به سازمان جاسوسی آمریکا، سیا- در اظهاراتی وقیحانه گفت: "در سال
های بعد از انقلاب، پیدایش سبک جدیدی در فیلم‌‎سازی که با حذف سه عامل
سکس، خشونت و شراب همراه بود، عملاً سینمای ایران را از مهم‌ترین وجوه
جاذبه در سینما محروم کرد...".علاقه معتمد آریا به یکی از وجوه جاذبه(!)
سینما یعنی شراب در حالی است که ارغوان رضایی 23 ساله متولد سنت اتین
فرانسه، چند بار در مصاحبه با رسانه های آمریکایی و اروپایی می گوید: "از
اینکه یک ایرانی مسلمان هستم به خودم می بالم. مشروبات الکلی نمی نوشم.
گوشت خوک نمی خورم و دروغ نمی گویم..."؛ جالب است که پدر ارغوان رضایی -که
مربی او نیز می باشد- به علت اعتقادات مذهبی که داشته تا به حال حتی یکی
از مسابقات دخترش را مقابل تنیسورهای دیگر تماشا نکرده است. او همیشه با
تلفن همراه، از لحظه به لحظه بازی دخترش در زمین با خبر می شود.

معتمدآریا که به برکت فرصت‌ها و امکاناتی که انقلاب و جمهوری اسلامی در
اختیار وی قرار داد، به بازیگری، طراز اول در کشور تبدیل شد، سال هاست که
اصرار دارد در مصاحبه با رسانه های بیگانه علیه کشور و سیاست‌های فرهنگی،
اجتماعی و حتی سیاسی نظام، مطالب ساختارشکنانه ای ابراز کند و نمکدان
بشکند و نشان دهد که "هر کسی لیاقت ایرانی بودن را ندارد" او در مصاحبه با
نشریه ایتالیایی ایل مانیفستو، در پاسخ به این سؤال که آیا با سانسور
مخالف است، می گوید: "مسلماً! اما من موفق شدم که کلک بزنم. من در گیلانه،
نقش مادری را بازی می کنم که پسرش را بغل می کند و می بوسد و لمس می کند.
اما این کارها طبق قانون، ممنوع است و هیچ برخورد فیزیکی نباید بین زن و
مرد صورت گیرد. اما با این حال اداره سانسور با آن موافقت کرد و درنهایت
نتوانستند با آن مخالفت کنند. اگر هنر سینما را آموخته باشی، صاحب یک جور
قدرت می شوی."

از آن سو، ارغوان رضایی که چند روز پیش بدون کوچک‌ترین کمکی از سوی ایران
به مقام قهرمانی تنیس بانوان جهان دست یافت، در موقعیت‎های مختلفی نشان
داده که با وجود آن که متولد فرانسه است اما خون ایرانی در رگ‌های او جاری
است و به هیچ وجه مشتاق محو شدن در فرهنگ غربی نیست. او بارها گفته که به
مسلمانیت و ایرانی بودن خود افتخار می کند و اصلا "هرکسی لیاقت ایرانی
بودن ندارد". او از کودکی گردن آویزی با طرح نقشه ایران را به گردن می
بندد و می گوید: "در خانه هرگز به زبان فرانسه، صحبت نمی کنم و فقط به
زبان مادری‌ام تکلم می کنم."

ارسلان رضایی در این باره می گوید: "ارغوان، هیچ‌وقت خارجی نبوده و من از
خانواده هایی نیستم که بروم خارج و اسم و ملیتم را عوض کنم. خیلی از
خانواده ها به محض خروج از ایران اولین کاری که کردند، اسم‌شان را عوض
کردند و دومین کاری که کردند، به بچه هایشان اصلا اجازه ندادند فارسی حرف
بزنند. من یک ایرانی‌ام و بچه هایم هم ایرانی هستند و ارغوان برای ایران،
بازی می کند."

فرق ارغوان رضایی با معتمد آریا، گلشیفته فراهانی و میترا حجار این است که
عزت، اقتدار و سربلندی ایران، تمام آرزوی ارغوان و خانواده اش است درحالی
که سقف آرزوهای آن سه نفر دیگر، محو شدن در فرهنگ شرابی و مبتذل هالیوود و
کن به قیمت دهن کجی به نظام جمهوری اسلامی ایران و پادویی اربابان سینما
است، وگرنه برای ارغوان رضایی کاری نداشت که قیافه اپوزیسیون نظام را به
خود بگیرد و مورد احترام و لطف فرانسوی ها و غربی ها قرار بگیرد و
دربدرهای بالاترینی به جای اینکه او را هو کنند، هم نوا با بی‌بی‌سی و
صدای آمریکا برایش هورا بکشند.

پدر ارغوان رضایی در این باره نیز حرف دارد: "من هنوز پاسپورت ایرانی دارم
و هیچ وقت تا به حال آمریکا نرفته ام و نخواهم رفت. اینها با انگلیسی های
کثیف، دنیا را زیر سلطه خودشان گرفته اند و همه بدبختی مردم از سر انگلیسی
ها و آمریکایی هاست. فکر می کنید من افتخار می کنم ارغوان برای فرانسه
بازی می کند؟ نه! این باعث خجالت من است. یک روز آرزو می کردم در تیم ملی
ایران بازی کنم، امروز دخترم بازی می کند. چگونه بگویم که دخترم یک ایرانی
وطن پرست است."

فرق ارغوان با آن سه نفر دیگر این است که معتمدآریا و گلشیفته و میترا با
شیفتگی هرچه تمام تر با انجلای سرزمین مادری خود، جلوی دوربین های انواع و
اقسام جشنواره ها و فستیوال ها، عریان می شوند و با کمال میل حاضرند که در
کنار کارگردانان و بازیگران یهودی و صهیونیست نقش های ضداسلامی و حتی ضد
ایرانی را بازی کنند اما ارغوان رضایی با اینکه می داند مسابقات ورزشی
زنان مسلمان در سطح بسیار پایین‌تری نسبت به مسابقات معتبر بین المللی
برگزار می شود، مشتاقانه به ایران می شتابد و حجاب اسلامی را رعایت می کند
و درمقابل رقبای بسیار ضعیف بازی می کند تا بتواند سهمی هرچند کوچک در
اعتلای نام ایران اسلامی داشته باشد.

هرگز ارغوان رضایی را در جمیع جهات به عنوان الگوی دختران ایرانی معرفی
نمی کنیم، چرا که همین الان در ایران هستند بانوانی که می توانند الگوی
جهانیان باشند؛ امثال سیده زهرا حسینی و مرضیه دباغ و ... هیچ گاه قابل
مقایسه با امثال ارغوان رضایی و هلن سپاهی و مرجان کلهر نیستند اما این‌ها
کسانی هستند که انسانیت در آنها مشتعل است و البته که یک تار موی آنان را
به "ف م آ" و "گ.ف " و "م ه" و حتی "ف ه" نمی دهیم چون "هر کسی لیاقت
ایرانی بودن را ندارد".

راستی معتمدآریا و ارغوان رضایی کاندیداهای اصلح خودشان را خوب شناخته بودند!



طلایی بنام طلا و مس

ارسال شده توسط محمد علی خدادوست در 89/3/10:: 4:18 عصر

بسم الله الرحمن الرحیم

 

دیشب رفته بودیم سینما، فیلم طلا و مس.

واقعا همون جوری که خیلی ها گفته اند در این بلبشوی فیلم های آبکی و افسار گسیختگی سینمای هرزه و بی ادب ایران و جهان و نیز تلویزیون؛ فیلم هایی مثل طلا و مس برای سینما رفتن با خانواده فرصتی مغتنم اند.

فیلمی خودمانی که هم میخنداند و هم می گریاند. داستانی نزدیک به زندگی دارد. حاصل مالیخولیای نویسنده و کارگردان بی درد نیست.


نقد پوپک ومش ماشاالله :فیلمی از تاریکخانه ارتجاع روشنفکری

ارسال شده توسط محمد علی خدادوست در 89/1/30:: 2:22 عصر

بسم الله الرحمن الرحیم

ارتجاع روشنفکری ...یعنی برگشتن به دوران بیماری روشنفکری... برگشتن به دوران بی اعتنایی دستگاه روشنفکری و جریان روشنفکری به همه سنت های اصیل و بومی و تاریخ و فرهنگ این ملت. امروز هرکس این پرچم را بلند کند مرتجع است ولو اسمش روشنفکر و شاعر و نویسنده و محقق و منتقد باشد. مقام معظم رهبری

 

فیلمی از درون ارتجاع روشنفکری

هفته گذشته رفتیم و با خانواده فیلم پوپک و مش ماشااله را دیدیم.

فرزاد مؤتمن می گوید مشکل من آن است که(بعد از ساخت فیلم هایی چون شبهای روشن و صدا ها) کسی باور نمی کند من روشنفکر نیستم و یکی از دلایل ساخت پوپک و مش ماشاالله را علاوه بر جستجوی فروش بیشتر اثبات روشن فکر نبودن خود می داند.

 اما «حرف» اصلی فیلم پوپک و مش ماشاله از جنس خزعبلات ارتجاع روشنفکری در تقبیح فرهنگ و  سنت های ملی و مذهبی ما از جمله قومیت ها و حجاب و ظوابط در روابط جنسیت ها و غیرت و تعصب دینی و ناموسی است.

اگر فزراد موتمن روشنفکر نیست و یا مرتجع نیست و باور کنیم فقط چشم به گیشه داشته است باید بپذیریم که این نگاه به گیشه ایشان را در دیدن دقیق فیلمنامه مرتجعانه سروش صحت نابینا کرده است.

فیلم به شکل دوران اصلاحات بطور ضمنی روابط «بوی فرند – گیرل فرندی» را و کشف حجاب را در مقابل سنت های ما در جایگاه برتر می نشاند و نشانه ترقی.

 فیلم مذهبی های متعصب را که ماشااله و محسن اند را برخلاف ظاهر پرخاشگرانه شان بسیار زبون و ضعیف نشان می دهد که از رقبایشان براحتی کتک می خورند و با کوچکترین ضربه حریف گریه و فریادشان بلند می شود و میدان را خالی می کنند و «بوی فرند» پولدار با کلاس علاوه بر خویشتنداری و روشنفکری در مقابل رفتار های «آزاد» «گیرل فرندش» در مقابل ماشااله متعصب و محسن پرخاشگر با اشاره دستی پیروز می شود و کمر بند مشکی دارد!

و اگر چنین فیلم هایی از این کارگردان تکرار شود (که ظاهرا خواهد شد) باید گفت که فرزاد مؤتمن نه یک روشنفکر که یه روشنفکر مرتجع است.

 

 


گورستان کرمهای شب تاب

ارسال شده توسط در 88/7/27:: 10:53 صبح


گورستان کرم های شب تاب(ایسائو تاکاهاتا1988)
افسر عالی رتبه نیروی دریایی ژاپن هنگام خداحافظی از خانواده وبازگشت به جبهه جنگ درسال 1945 بااشاره مختصری به اوضاع بد نیروهای ژاپن درجنگ ،همسر ودختر خردسالش(ستسوکو)رابه پسر نوجوانش می سپاردوبه اومی گوید:همانطور که من درجنگ از وطن دفاع می کنم تونیز از مادروخواهرت مراقبت کن وتاکید می کند که "ژاپن درجنگ پیروز خواهدشد"
پسر می خواهد مرد خانه باشد.
باوخیم تر شدن اوضاع ودریکی از بمباران های مهیب هواپیماهای بی شمار دشمن مادرمجروح شده ومی میرد.
دوست مادرکه اوهم شوهرش رادرجنگ ازدست داده مراقبت این برادر وخواهررانیز درکنار 4 فرزندش به عهده می گیرد.
اما به مرور زمان فشار روزافزون قحطی وگرسنگی رفتار "خاله "را تغییر می دهدتاجایی که جهت تهیه غذابرای روزهای بعد انگشتر یادگارمادرشان راازآنها طلب می کند وبلاخره "محترمانه "باعث می شود تاپسر نوجوان،"سیتا"،به همراه خواهرش منزل آنهاراترک کرده ودرکناربرکه ای زیبابرای خودیک سرپناه کوچک محیاکنند. درشب اول ترک منزل خاله که دخترک _بابازی روان ومعصومانه اش_بهانه مادررامی گیرد سیتا با"کرمهای شب تاب "اوراسرگرم می کند.فرداصبح ستسوکو بادیدن جسدکرم های شب تاب واقعیت مرگ مادررامتوجه می شودوکرمهای شب تاب رازیر خاک دفن می کند به امید انکه روزی درکنار برادروپدربرمزارمادر دعابخواند.
فشارروزافزون گرسنگی -که برادررامجبوربه دزدی حتی درهنگام بمباران شهر کرده است_بلاخره دخترک راازپادرمی آورد.
درشهر خبر اعلام شکست امپراتوری ژاپن کودکان خاله را _که پدرشان رابه خاطر پیروزی وطن ازدست داده اند_به شادی کودکانه ای وامی دارد.
ناوگان دریایی ژاپن نابود شده است.برادر مستاصل وناامید موفق به تهیه اندکی غذابرای خواهرش شده است.
درشدت ضعف وبیماری ،آرزوهای کودکانه و برنج وتخم مرغ وآب نبات هذیان های دخترک نیمه جان شده است.
اما اونیز باسکوت خود برادر رادرخوراندن آخرین غذا به خواهر گرسنه ناکام می گذارد.
سیتا جسدخواهررامی سوزاند وخاکسترش را درجعبه خالی آب نباتش-که همیشه همراه اوبود -می ریزد.
وچندروز بعد جسد سیتابایک جعبه آب نبات درجیب درایستگاه راه آهن یافت می شود.
کل ماجرای این فیلم رادختر بزرگ خاله که شاهد همه ماجراها بوده در65 سال بعد برای _فکر می کنم _نوه اش بازگو می کندوجهبه خاکستررادررودخانه می ریزند.
و  تصاویری از کودکان فلسطینی وسایر کودکان جنگ زده درکنار ستسوکو وسیتا تیتراژ پایانی فیلم  می شودتاکارگردان سنگ تمامش رابگذارد.


<      1   2      



بازدید امروز: 167 ، بازدید دیروز: 138 ، کل بازدیدها: 936566
پوسته‌ی وبلاگ بوسیله Aviva Web Directory ترجمه به پارسی بلاگ تیم پارسی بلاگ