مرثیه دختر خورشید
ارسال شده توسط محمد علی خدادوست در 87/3/14:: 6:42 عصربسم الله الرحمن الرحیم
شرم آور است بر زمین، بعد از تو زیستند
رنج آور است کانچنان، خون تو ریختند
چه بی تفـــــاوت شدند، اصــحاب رسول
اینها تو گویی که آن، صحـــــابه نیستند
این شهر چه بیگانه است، با مـــــادر من
پشت در این یاغیان-با شعله-کیستند؟
اینها مگر نبودند- لامپ های خاموش –
عمری کنار خورشید، بیفـــــایده زیستند
تا کوچ کرد قرص خورشید...و ماند دخترش
باضربِ در، دیوار، میخ، خون او ریختند
کلمات کلیدی :
نظر