بسیجیان بزرگ، سردار نظر نژاد
ارسال شده توسط محمد علی خدادوست در 88/9/9:: 7:59 صبحبسم الله الرحمن الرحیم
قهرمانی که پهلوان هم بود
پهلوان بود، کشتی چوخه. صاحب مقام، در مسابقات و دل مردم.
پس از جنگ 160 ترکش فولادی در بدن داشت و از آن بیشتر آه و اندوه یاران رفته و از آن سنگین تر بار مسئولیت ماندن در میان خاکیانی که بسیار دور بودند از آنچه او بسیار بدان نزدیک بود: شهادت
پس از جنگ درجه داشت: سردار. اما هنوز لهجه ساده خاوری اش را با خود داشت. هنوز گریه می کرد، هنوز بهشت رضا می رفت، هنوز اندرز می داد و ...هنوز اندرز می دهد.
محمدحسن نظرنژاد سوم خرداد ماه سال1325 در روستایی نزدیک مشهد به دنیا آمد. دوران کودکی را با کار و تلاش در روستا پشت سر گذاشت. هفده ساله بود که برای کار به مشهد رفت و در یک کارگاه بافندگی مشغول شد و تا جایی پیش رفت که توانست مهارت کافی در این زمینه کسب کند و به صورت مستقل کار بافندگی را ادامه دهد.به روستای زادگاهش علاقه مند بود و هر هفته و هر ماه چند روزی را به روستا می رفت و به خانواده اش سر می زد.
علاقه زیادی به ورزش بخصوص کشتی داشت و از قدرت بدنی بالایی نیز برخوردار بود. پس از مدتی به باشگاه ها راه یافت و تمرینات گسترده ای را در زمینه کشتی چوخه آغاز کرد و چند بار هم صاحب مقام شد. او توانست در مسابقات سالانه استانی نیز شرکت کند و به عنوان یکی از سرشناس ترین کشتی گیران چوخه مطرح شود.
ترجیح می داد بیشتر وقتش را به فعالیت های انقلابی بپردازد. هر روز از صبح تا شب در تظاهرات شرکت و اعلامیه ها و پیام های امام خمینی (ره) را پخش می کرد و به عنوان یکی از نیروهای مسلح انقلاب فعالیت می نمود. تصمیم گیری های آنها در آن روزها منزل آیت الله شیرازی بود.
در همین تظاهرات توسط ساواک دستگیر شد و مدت25 روز در زیر شکنجه و فشار به سر برد. در خرداد ماه سال1358 از طرف سپاه ماموریت یافت تا از مرزهای شرقی ایران حفاظت و حراست کند. بر همین اساس مرکز سپاه در شهرک جنت آباد (که مرز بین ایران، افغانستان و شوروی سابق است) تشکیل شد و نظرنژاد به عنوان فرمانده این سپاه مشغول خدمت شد. دو ماه بیشتر از خدمتش نگذشته بود که بار دیگر به سپاه مشهد فراخوانده شد تا از آنجا به اتفاق برادر رستمی ماموریت جدیدی را آغاز کند. رستمی یکی از دوستان صمیمی او بود و هر دو قبل از انقلاب ورزشکار بودند، حالاعازم میدان دیگری شدند. ماموریت آنها مبارزه با حزب دموکرات، کومله و ساواکی های فراری بود که به شهر پاوه حمله کرده بودند. او مدت ها در کردستان ماند و فرماندهی چند عملیات کوچک و بزرگ را بر عهده گرفت.
با شروع جنگ تحمیلی به اتفاق برادرش به جبهه ها شتافت. در عملیات سوسنگرد شجاعانه شرکت کرد. او در اکثر عملیات ها شرکت می کرد. مواقعی که زخمی می شد مدتی کوتاه آن هم برای درمان جراحاتش جبهه را ترک می کرد. همسرش نیز هیچ گاه مخالفتی در این زمینه نشان نمی داد و ایشان را دلگرم و خوشحال می کرد.
عملیات های فتح بستان، والفجر مقدماتی، والفجر یک، خیبر، بدر، والفجر نه، والفجر هشت، کربلای یک، کربلای دو، کربلای چهار و پنج، نصر هفت و هشت، کربلای هشت و فتح المبین از جمله عملیات هایی هستند که نظرنژاد در آنها حضور یافت.
با تمام شدن جنگ تحمیلی به آغوش خانواده بازگشت اما آثار جراحات و ترکش هایی که در بدن داشت او را وادار کرددر سال1368 برای معالجه و درمان به آلمان سفر کند. در آنجا تحت آزمایش های مختلف قرار گرفت و چندین بار نیز عمل جراحی روی قسمت های مختلف بدن او انجام شد.
در سال1375 ماموریت یافت تا برای بازدید از مناطق جنگی در ارتفاعات کردستان راهی آنجا شود. او در این سفر فرزند کوچکش ( مرتضی) را که آن موقع14 ساله بود با خود همراه کرد. این سفر از همان ابتدا با سفرهای دیگرش فرق داشت به منطقه که رسیدند خطاب به دیگر همراهانش گفته بود:« اینجا بوی جنگ می دهد. اینجا بوی خون شهدا را می دهد و حرمت دارد. با همان لباس های خاکی جنگ باشیم..». میگفت: اصلادلم نمی خواهد از اینجا برگردم. این مسافرت، مسافرت دیگری است، چیز دیگری است.
سردار محمدحسن نظرنژاد در همین سفر در تاریخ هفتم مرداد75 بر اثر تنگی نفس و ایست قلبی در ارتفاعات اشنویه کردستان که آن نیز ناشی از مصدومیت های حاصل از جنگ بود به شهادت رسید.
جنگ محمد حسن نظرنژاد را بابانظرکرد. مانند پدری سایه اش روی سنگرها و خاکریزها بود وخراسانی ها طعم شجاعت و تدبیر او را در شب ها و روزهای عملیات برای همیشه در کام دلشان نگه خواهند داشت.
بابانظر بیش از140 ماه در مناطق جنگی بود. در بستان چشم و گوش چپ خود را از دست داد. در فکه کمرش شکست. در فاو قفسه سینه اش شکافت، گازهای شیمیایی به ریه هایش رسید و ...
وقتی جنگ تمام شد160 ترکش به بدن او خورده بود که تنها57 ترکش از سر تا پایش بیرون زد اما103 ترکش همچنان در پیکر قوی و نیرومند او که روزی از پهلوانان خراسان بود به یادگار ماند. آن روزها برایش95 درصد مجروحیت نوشتند.