سفارش تبلیغ
صبا ویژن

شناخت عرفان و عارف (بخش دوم)

ارسال شده توسط محمد علی خدادوست در 85/7/12:: 6:14 صبح

شناخت عرفان و عارف (بخش دوم)

 

در برخورد با این موضوع (یعنی عرفان) می توانیم در دو گروه عضو بشویم، مخالفان و موافقان.

 اگر متعلق به اردوگاه مخالفان باشیم؛ می توانیم بی تفاوت باشیم یا یا جزو کسانی که به عرفان و عرفا ناسزا می گویندو نفرینشان می کنند (البته به قصد خیر و نهی از منکر).

در این نوشتار هیچ دلیل و شاهدی علیه این دیدگاه(چه نوع افراطی و چه نوع غیر افراطی) و در جهت اثبات عرفان و عرفا عرضه نمی شود. چون چنین هدفی مد نظر نیست. فقط توصیه هوشمندانه (به معنی درست آن یعنی در نظر گرفتن سود و زیان اخروی) امام (ره) را متذکر می شود که« اگر چیزی بر مذاق ما خوشایند نیامد صرفا به دلیل نفهمیدن موضوع، آنرا انکار نکنیم. شاید قضیه مصداق همان مثل معروف انگور و عنب و   باشد» و شاید مطالعه و جهد بی غرض در فهم موضوع و البته با عنایت خداوند دنیا را پیش چشم مان عوض کند.

 

اما در اردوگاه موافقان؛ اینجا هم می توانیم جزو دو گروه باشیم یک: بی تفاوت باشیم یا حتی دوست هم داشته باشیم عرفان را و عرفا را و حتی با شنیدن احوالاتشان اشک در چشمانمان حلقه هم بزند و نیز بر سر قبور متبرک شان دست بر سنگ مزارشان کشیده از جهت تبرک به صورتمان بکشیم که شاید گردی از برکت وجودی شان بر ما نیز بنشیند.

در این نوشتاربه این گروه هم هیچ توصیه ای نمی شود . دلیل و برهانی اقامه نمی گردد. چون مشکل مشکل دانستن نیست مسئله اراده و تنبلی است. مسئله عافیت طلبی دنیوی است. داستان زندگی «عادی» داشتن است. درس خواندن، شغل پیدا کردن، ازدواج کردن، بچه آوردن، ماشین و خانه و کامپیوتر و وبلاگ و... داشتن، تفریح رفتن، خندیدن، گریه کردن، افتخار کردن، دلتنگ شدن و لذت بردن از همه اینهاست.

دوم: گروهی که یک چیزی در درونشان راحت شان نمی گذارد. یک جورایی این «زندگی عادی» برایشان غیر عادی است. دنبال یک «جواب» قانع کننده برای سؤالی که هر روز جهان و هرچه در آن است با لبخندی معنی دار از آنها می کند می گردند. به دنبال یک «راه» یک«راه چاره».

اینجاست که قضیه جدی می شود. اینجاست که موقعیت خطرناک می شود. شاید جایگاه منکران عرفان و عافیت طلبان عرفان دوست تا این اندازه خطیر نباشد.

راهی است که گفته اند هزاران تله دارد و خطر. وقتی انسان چهار دست و پا روی زمین می رود خطر افتادنی نیست. راه که می رود خطر هست نه خیلی جدی. می دود، باید بیشتر مواظب باشد. حالا تصور کنید پرواز کند، خطر خیلی جدی می شود. مسئله مرگ و زندگی مطرح می شود.

وپرواز است عرفان، خارج شدن از«بیت نفس» است و هجرتی بی بازگشت.

اینجا مطالعه ای عمیق می باید، چشم و گوشی باز می شاید. هر توجه به نفس شیطانی می زاید و خلاص فقط با اخلاص و توسل به ولایت، از خداوند بر می آید.

در اینجا گفته اند که باید «پیری» را جستجو کرد. «استاد»ی یافت و «ظلماتی» است که بی همرهی خضر باید از خطر گمراهی ترسید. اما این حذر دادن ها چه دردی از ما که در ابتدای این راه ایستاده ایم دوا می کند. هشدار می هد و هشیار می کند که «دستگیر» لازم است اما آدرسِ دستگیر نمی دهد.

آزادگانی که در این مسیر رفته اند، تا حلقه در وصل کوفته اند و جام لقا سر کشیده اند یکسره صفاتی الهی یافته اند و در عین ظهور «باطن» شده اند و ظاهر بینانی چون مارا به دردسری بزرگ افکنده اند. آنها آنچنان از «بیت نفس» هجرت کرده اند که ردّی از «خویش» نگذاشته اند و چون «او» ظاهر کامل شده اند و چشم «نیم ظاهر» بین ما را یارای دیدنشان نیست.

ظهور آنها را بر کرسی تدریس می جوییم در حالی که صبح داده ایم کفش مان را وصله زده اند و واکس زده و برق انداخته اند.

به دنبال کلاهی مرتب، ریشی سفید و موزون و چهره ای نورانی و لباسی اتو کشیده و جالب و عصایی موسایی می گردیم در حالی که امروز عصر قرار است از مغازه خیاطی شان در کنج یک بازار پر غوغا کت و شلوارمان را تحویل بگیریم و بر سر حق الزحمه دوخت شان چانه بزنیم.

آدرس چند خانقاه و صومعه و مدرسه را گرفته ایم تا «پیری» «مراد» مان شود و ازما دستگیری کند. درحالی که همان وقت آن پیر در راس حکومتی است که بعد از سالیان دراز بنیان های امپراطوری شیطان را به لرزه در آورده است.

درست است، مثال و مصداق آخرم لو رفته است چون یک مصداق بیشتر نداشته است.

روح الله (ره)، او که بعد از لقا و فنای در حق به سوی خلق باز گشته است. هفت شهر عشق را گشته است و چهار سفر را به اتمام رسانده است و با حق به خلق بازگشته تا در کنار «کوخ» نشینان برای ابد خواب راحت را از چشمان «کاخ» نشینان برباید. او بازگشته تا جلوه ای از جلال خداوند را نشان دهد.

شاید شما هم مثل من از شنیدن عرفان امام (ره) متعجب شده باشید.چون مثل من فکر می کرده اید لقب «پیرِ مراد» برای او تعارفی بوده است برای تعظیم و تکریم. شاید شما هم مثل چند وقت پیشِ من نمی دانسته اید که او در جوانی سیر افاق و انفس را تمام کرده و کتاب های سنگین عرفانی تالیف کرده است. شاید شما هم مثل چند وقت پیش من اسم «سر الصلوه» ، «آداب نماز» ، «شرح دعای سحر» ، «جنود عقل و جهل» ، «چهل حدیث» و ظهور تامّ چهره عرفانی اش «مصباح الهدایه» را نشنیده باشید. حق دارید چون امام (ره) بر خلاف تصور مان هنوز از چشمان مان غائب است. او در پرتو انوار الهی آنچنان ظهوری یافته است که هنوز اکثریت ما قادر به دیدن چهره عرفانی اش نیستیم. در جامعه هم جالب می شود وقتی تناقضاتی را در رفتار برخی از پیروان خط امام می بینیم. افرادی هستند که از عرفا و عرفان بد گویی می کنند مثلا ملاصدرا را، ابن عربی را، حلاج را، سهروردی را با نسبت های نا روا مورد خطاب قرار می دهند و در عین حال خود را از شیفتگان امام (ره) محسوب می دارند در حالی که گفتار و کردار عرفانی امام (ره) مشهود و مشهور عام اگر نباشد خاص هست.

ختم کلام اینکه عارفان حقیقی و کاملان طریق سلوک در تمام جنبه های انسانی «جلوه» داشته اند. چند بعدی بوده اند. به قول شهید مطهری ظلم نمی کرده اند نه از سر ناتوانی بلکه از جایگاه توانایی.

«نه آن مورم که در پایم بمالند                   نه زنبورم که از نیشم بنالند

چگونه شکر این نعمت گزارم                   که دارم زور و آزاری ندارم»

تنها چیزی که نداشته اند «ادعا» بوده است. چون آنها دیگر از «خود» چیزی نداشته اند که کسی را بخواهند به خود دعوت کنند یا نه. امام (ره) به حلاج بر سر دار ایراد می گیرد که هنوز «منیّتش» باقی بوده است چگونه ادعای حق بودن داشته است و همان « انا» در انا الحق کارش را خراب می کرده است:

بر فراز دار فریاد اناالحق می زنی                    مدعیِّ حق طلب اِنّیت و اِنّا چه شد؟

 

تا کوس انالحق بزنی خود خواهی                           در سرّ هویّتش، تو نا آگاهی

بردار حجاب«خویشتن» از سر راه                            با بودن آن هنوز اندر راهی

 

تا منصوری لاف اناالحق بزنی                              نادیده جمال دوست غوغا فکنی

«دک» کن«جبل» خودی خود چون موسی                تا جلوه کند جمال او بی «ارِنی»

 

پس اگرچه در «پیر» یافتن و «مراد» جستن راه دشوار و خار بسیار اما نشانه هایی هست و علائمی که دلیل راه اند و نشان دهنده چاه. هر مرادی که به «خویش» بخواند و از «خویش» بگوید و آداب و ترتیب بجوید هنوز«در راه» است. و حسن ختام کلام فرازی از «سر الصلاه» امام (ره):

«... و بُراق سیر و رفرف عروج اهل معرفت و اصحاب قلوب نماز است؛ و هر کس از اهل سیر و سلوک الی الله را نمازی  مختص به خود او و حظ و نصیبی است از آن، حسب مقام خود؛ چنانچه سایر مناسک از قبیل روزه و حج نیز همین طور است اگرچه به جامعیت نماز نماز نیستند...»

والله العالم





بازدید امروز: 85 ، بازدید دیروز: 19 ، کل بازدیدها: 952007
پوسته‌ی وبلاگ بوسیله Aviva Web Directory ترجمه به پارسی بلاگ تیم پارسی بلاگ