شعر، امید خسته
ارسال شده توسط محمد علی خدادوست در 90/2/19:: 7:34 صبحبسم الله الرحمن الرحیم
شعر: امید خسته
بادی وزید و شعله ما ناتوان نشست1
امّید قد کشیده ما ناگهان نشست
بارید یکهزار تیر بلا پیش پای صبح
بر چشم خسته ما بی امان نشست
_______________________________________
مخواه ای صبح! لباس تیره بر اندام امّیدم1
مکن پژمرده برگی را که از چشم شما چیدم
به برقی از نگاه خویش باطل کن سحر و افسون را
به لطف یک نشانه برطرف کن هرچه تردیدم
---------------------------------------------------------
1: توضیح ضروری شاعر: این شعرها منتسب به اتفاقات اخیر مربوط به شانتاژهای عده ای علیه دکتر نیست (که گویا این ذهنیت بوجود آمده ولی نه دکتر شعله ای است و نه به باد که بماند توفانی بجای خواهد نشست). می تواند پیرامون برخورد فیزیکی با مستند باشد.
---------------------------------------------------------
لینک های جالب:
کدام مان ولایت پذیریم؟ که از احمدی نژاد توقع داریم