شعر: یک مرد
ارسال شده توسط محمد علی خدادوست در 90/3/9:: 4:32 عصربسم الله الرحمن الرحیم
شعر: یک مرد
در روزگار عافیت
خطر می کند «یک مرد»
سینه در برابرتیر
سپر می کند «یک مرد»
حادثه ی بزرگ آمد
جارچیان همه ساکت
همه ی مردم شهر را
خبر می کند «یک مرد»
گِله ها کرده اند از او
که چرا گِله کرده ست
بجز از بی کسی گِله
مگر می کند «یک مرد»؟
روز را بدویدن و کار
می زند به شب پیوند
شب خود را به اشک و آه
سحر می کند «یک مرد»
آنزمان که، «سیاست باز»
ذهن مردمان می شست
تا روستایی ترین دلها
سفر می کند «یک مرد»
کلمات کلیدی :
نظر