مثل من توی دست خدا
ارسال شده توسط محمد علی خدادوست در 91/1/28:: 1:43 عصربسم الله الرحمن الرحیم
مثل من توی دست خدا
در پناه گرمای دستانم
-که تنگ در مشت خویشش گرفته ام-
دهانش را
با چشم های بسته
مثل دستهای من بدرگاه خدا
تا نهایت باز می کند
نیازی به جیک جیک نیست!
*:
جمعه، باغ بودیم احمدآقا لانه پرنده ای که بعدا فهمیدم کلاغ زاغی است را خراب کرده بود(آفت باغ است!). هفت تخم داشت که یکی شکسته بود و معلوم شد داشته جوجه میشده.
شش تای دیگر را نصف نصف با ریحانه (دخترم ) تقسیم کرده بود. ریحانه می خواست لانه زاغی را با تخم هایش به معلم و همکلاسی هایش نشان بدهد، خیلی ذوق کرده بود که زاغی ِ کتابش را با خانواده! دیده است.
بعد از نشان دادن، به شوخی به ریحانه گفتم اگرحوله ای روی لانه بگذارد و تخم ها را گرم نگه دارد تبدیل به جوجه می شوند!
خوشحال شد و همین کار را کرد. دیروز می خواست ببرد به خاله هایش نشان شان بدهد.
وقتی گذاشت شان داخل ماشین، جیغی از ته دل کشید که: بابا بیا ببین این چیه توی لونه زاغیم!
بعععلهه! یکی از جوجه ها از تخم درآمده بود.