استجابت رد شده (داستان)
ارسال شده توسط محمد علی خدادوست در 86/5/28:: 4:26 عصربه نام او
استجابت رد شده (داستان)
مکبر که «السلام علیکم و رحمه الله و برکاته» را گفت تعداد زیادی از جای جای صف ها به سرعت برخاستند و به سمت در خروجی مسجد هجوم بردند. انگار که سرباز باشند و به زور آورده باشندشان نماز جماعت، که به محض تمام شدن نماز برای زودتر رسیدن به غذاخوری خیز برداشته اند. اصلا بسیاری از مردم در کارها همین جوری اند، به قول معروف گاو را پوست می کنند، به دمش که می رسند رها می کنند. کلی زحمت می کشند وقت می گذارند می آیند نماز جماعت، دو دقیقه صلوات و دعای پایانی اش را نمی مانند تا جلسه نماز به شکلی رسمی و منطم پایان یابد. در سخنرانی ها هم همین جور اند و سخنران را در میانه نتیجه گیری پایانی اش تنها می گذارند و می روند. در راه پیمایی ها کیلومتر ها راه می روند ولی به قطع نامه پایانی که می رسند پراکنده می شوند.
حاجی ولی مقید بود تعقیبات را هرچند مختصر به جا بیاورد، دو دقیقه بیشتر بسته ماندنِ مغازه به جایی بر نمی خورد. خصوصا در این ماه شعبان که صلوات شعبانیه را حتما بعد از هر نماز می خواند: ... اللهم صل علی محمد و آل محمد و اعمر قلبی به طاعتک ... و الرزقنی مواساة من قتّرت علیه من رزقک بما وسّعت علیّ من فضلک....
مثل همیشه بعد از نماز حاجی درِ مغازه را باز کردو تابلو «برای اقامه نماز 20 دقیقه تعطیل است» را بر روی در ورودی برگرداند تا عبارت «باز است» رو به بیرون باشد. زنی چند متر آن طرف تر در میان سایه روشن کوچه پشت تیر چراغ برق مخفی شد و دختر بچه شش هفت ساله ای را به سمت مغازه فرستاد. حاجی هنوز داشت دور و برش می چرخید و ته مانده ای از صلوات شعبانیه را تکرار می کرد که دخترک وارد شد و بدون مقدمه گفت:
- مادرم گفته یه شونه تخم مرغ بدین پولشو بعدا می یاره.
حاجی دخترک را شناخت و بعد از چند لحظه درنگ گفت:
- به مادرت بگو حسابش زیاد شده بیاد حساب کنه بعد جنس جدید ببره، برو دختر جون، برو بهش بگو
و دخترک بدون هیچ اثری گم شد. انگار که خیالی بیش نبود. وقتی حاجی سرش را از در مغازه در جستجوی دخترک و مادرش بیرون برد، سایه روشن کوچه خلوت تر از همیشه به نظر می رسید و فرشته ای که آمده بود تا استجابت دعای حاجی را به او برساند، فاصله ای از خاک تا افلاک داشت.
اللهم صل علی محمد و آل محمد ... والرزقنی مواساه من قتّرت علیه من رزقک بما وسّعت علیّ من فضلک
خداوندا بر محمد و آل محمد درود فرست و از آن رو که به فضلت بر من گشایش رواداشته ای، دستگیری از کسانی که روزیشان را تنگ کرده ای نصیبم نما...