داستانک: چهارشنبه سوری
ارسال شده توسط محمد علی خدادوست در 88/12/24:: 2:43 عصربسم الله الرحمن الرحیم
همه جا دود بود
همه جا صدا بود
همه جا جیغ بود
به دنبال هرچیزی بود که درون آتش بیندازد آتشی که شعله هایش تا چند قد آدم بالا رفته بود. کاغذ زرد مچاله ای را یافت؛ قبل از آنکه در آتش بیندازد از روی عادت صافش کرد و خواند:
دنیا آتشِ بزک کرده است، جهنم آرایش کرده است؛ از آن جوری بگذر که به دامنت و جانت نگیرد.
کاغذ را درون آتش انداخت و از روی آتش پرید.