سفارش تبلیغ
صبا ویژن

شعر دنیای مجازی

ارسال شده توسط محمد علی خدادوست در 93/10/6:: 9:44 صبح

بسم الله الرحمن الرحیم

 

شعر: دنیای مجازی

نفر پنجم مسابقه کتاب خوانی مجازی شدم  لینک

 

دلبسته ی «دنیای مجازی» شده ام من

سرتاسر دنیاست مجاز،

- بس جای تاسف -

که راضی* شده ام من.

نرم و آهسته چونان ابر سفیدی

- حقیقت-

از روی سرم

رفت.

چون،

بی هیچ توجه

 سرگرم به بازی شدم من.

-----------

*:إَنَّ الَّذِینَ لاَ یَرْجُونَ لِقَاءنَا وَرَضُواْ بِالْحَیاةِ الدُّنْیَا وَاطْمَأَنُّواْ بِهَا وَالَّذِینَ هُمْ عَنْ آیَاتِنَا غَافِلُونَ


شعر: دیوار های یخی آب می شوند

ارسال شده توسط محمد علی خدادوست در 93/9/26:: 9:19 صبح

بسم الله الرحمن الرحیم

 

دیوارهای یخی دارند آب می شوند

که با نفس های سردشان در برابر تو کشیده بودند.

مردم می گویند: «دیدی این هم دروغ بود!»

و کم کم « رجعت» می کنند،

آیا با تو؟

 

 

 


شعر محرم، پیامک محرم، پاییز 1393

ارسال شده توسط محمد علی خدادوست در 93/8/6:: 9:12 صبح

بسم الله الرحمن الرحیم

 

شعر محرم، پیامک محرم، پاییز 1393

 

با دختر سه ساله خورشید گریه می کرد:

وقتی که از دشمنان ترسید گریه می کرد.

شاید فرشته ی مرگ، وقتی که جان خود را

آن دختر سه ساله بخشید، گریه می کرد.

 


شعر: آب

ارسال شده توسط محمد علی خدادوست در 93/2/21:: 9:9 صبح

بسم الله الرحمن الرحیم

 

شعر: آب

 

آب 
در چشمان من
موج می زند
تا در دل تو تکان نخورد!


شعر: آرمان هایم

ارسال شده توسط محمد علی خدادوست در 93/2/21:: 9:3 صبح

بسم الله الرحمن الرحیم

 

شعر: آرمان هایم

 

اندوهگینم

آنقدر که به اشک هایم نیز پشت می کنم.

آرمانهایم

آه!

آرمانهایم

زیر تابش بی رحمانه ی زمان

سنگ شده اند.

امروز 

یکی یکی بر سر آرمانهایم دست کشیدم

 بی روح و سرد

مجموع درد

در گلویم پیچیدند.

آدمیزاد!

موش آزمایشگاهی تعالی و تکامل

هیزم گلخن دوزخ

آرمانش کجا بود!


شعر: شرم

ارسال شده توسط محمد علی خدادوست در 93/2/20:: 11:10 صبح

بسم الله الرحمن الرحیم

شعر: شرم

 

گاهی 

افکاری در من طلوع می کند

که از تو شرم می کنم،

اما

مگر تو همراه افکار در من طلوع نمی کنی؟

و

همراه شرم؟!


شعر: نگاه کن! نگاه

ارسال شده توسط محمد علی خدادوست در 92/12/7:: 10:36 صبح

بسم الله الرحمن الرحیم

شعر: نگاه کن! نگاه


با تو حرف می زنم

تو نگاه می کنی

خلوتم را با تو  صرف می کنم

تو نگاه می کنی

در میان جمع با تو ام

سوخته ای چو شمع با تو ام

ای نگاه پر نفوذ در نگاه من!

نگاه کن!

از درون چشم های «چشم براهِ» من

 


شعر: مشرک ها!

ارسال شده توسط محمد علی خدادوست در 92/9/19:: 9:15 صبح

بسم الله الرحمن الرحیم

 

مشرک ها!

همه

«خدای من» دارند

که با خدای دیگران فرق دارد

مشرک ها!


شعر: سی ان اس

ارسال شده توسط محمد علی خدادوست در 92/9/14:: 8:37 صبح

بسم الله الرحمن الرحیم

برف یا باران

- انگار-

صاف بر روی رشته های سی ان اس* ام می بارد

که افکار اتصالی و اشعار استیصالی

از آن چکه می کند،

فیلسوف می شوم.

به خدا گیر می دهم:

«ممکن» است واجب باشد؟

یا

«واجب» است ممکن باشد؟

سعی می کنم رابطه ی خدا را با خودها کشف کنم

و گیر می افتم در سیاه چاله ی «همسایه های -او- »

که همه می گویند ندارد.


به دوست هایی که فراموش شده اند

و

به «فرا موش**» هایی که دوست شده اند

می اندیشم

می پرسم: دوست است که پوست می کَنَد؟ یا پوست است که دوست می کُند؟


به لحظه ی فارغ التحمیلی -احتضار- می رسم

که تمام قراردادها فسخ شده اند

چه چیز مانع می شود که چشم هایم را نبندم؟


آیا زنگ بعدی (ساعت بعد) همین درس ها را داریم؟

ــــــــ

*:CNS:Centeral Nerve System

**: Ultra Mouse


شعر: گریه درد

ارسال شده توسط محمد علی خدادوست در 92/8/14:: 11:59 صبح

بسم الله الرحمن الرحیم

 

مرد، فقط برای شما گریه می کند

                             برای شما؛ فقط «مرد» گریه می کند

مرد از سر درد ضجه می زند

                            درماتم شماست؛ درد گریه می کند


<      1   2   3   4      >



بازدید امروز: 68 ، بازدید دیروز: 138 ، کل بازدیدها: 936467
پوسته‌ی وبلاگ بوسیله Aviva Web Directory ترجمه به پارسی بلاگ تیم پارسی بلاگ