ارسال شده توسط محمد علی خدادوست در 88/12/12:: 8:31 صبح
بسم الله الرحمن الرحیم
تو سنگ را می تراشی مثل موم پیکر تراش من
به جایی می رسد هرگز گریز من تلاش من؟
هزاران زخم دارم، تکه تکه می شوم در خویشتن
تویی و قیچی ات ، من هستم و یک لا قماش من
تو با آن دلبرانه هیبتت پیچیده ای در من
تقلا می کند هی بیخودی عقل معاش من
کلمات کلیدی :
ارسال شده توسط محمد علی خدادوست در 88/12/6:: 2:51 عصر
بسم الله الرحمن الرحیم
آینه (شعر)
اه بدم می آید از تصویر توی آینه
گویی مغزم پرشده از گفتگوی آینه
نازک و دامن کشان تا برکه جسمم دوید
پرشد از آب گل آلوده سبوی آینه
می گریزم از نگاه نافذش در عمق خاک
دارد اما خاک و آب هم رنگ و بوی آینه
لحظه ای مثل قیامت، لحظه ای بی انتهاست
لحظه ی شرمنده من روبروی آینه
من به سنگی این غبار آلوده را خواهم شکست
سرنوشت من نبوده شست و شوی آینه
پیله از جنس سکوت برگرد خویش خواهم تنید
گرچه که پر می شود از گفتگوی آینه
ارسال شده توسط محمد علی خدادوست در 86/10/11:: 11:15 عصر
بسم الله الرحمن الرحیم
نگاه مهربان
به سوی من نگاهی مهربان کن
توانا! جلوه ای بر ناتوان کن
خودت را در دل اشیا نهان کن
ولی قدّت به چشم باز پیداست
تو از ما بهتران را می پذیری
امیران و شهان را می پذیری
تمام محرمان را می پذیری
برای ما فقیران وعـده فرداست
تو مشهور است که با خوبان رفیقی
که در قول و رفاقت ها دقیقی
مرا جایی بده با یک طریقی
فقیری در دل کُـنجی نه پیداست
درون قبری از ماده اسیرم
بـــِدم در صور که از ماده بمیرم
به سوی شهرِ نیستی پر بگیرم
که هرکس رنگ هستی دارد آنجاست
بیا و لحظه ای بنشین کنارم
برایت اشک تنهایی ببارم
نمی بینم تو را و بی قرارم
کسی که چشم خود را بسته تنهاست
برایم زندگی رازی بزرگ است
برای رنجم آغازی بزرگ است
اگربازی ولی بازی بزرگ است
نمی در جستجـوی فهــم دریاست
کلمات کلیدی :
ارسال شده توسط محمد علی خدادوست در 86/10/10:: 6:13 صبح
بسم الله الرحمن الرحیم
جهنم(شعر)
لحظه ای با من باش
امشب
کنارم بنشین لختی
می شناسمت!
شاه عباسی تو
که لباس مبدل پوشیده ای!
-گل،دیوار،سایه،نور-
شبی سرد و تاریک است-از ازل تا هنوز-
بیا
و کنار آتشِ دل من قدری درنگ کن
حاجتی دارم شاها!:
در این کارگاه عظیم وجود؛
من از ضایعاتِ قطعه های «وجودم»
آیا؟
و جهنم –کوره بازیافت-
عاقبتم خواهد بود؟
کلمات کلیدی :
ارسال شده توسط محمد علی خدادوست در 86/9/30:: 12:5 عصر
از گیاه برترم آیا؟
از قطعه ای الماس؟ یا بوته خاری در گوشه ای تنها؟
خرمگس یا سوسک یا یک وزغ با آن تن خیسش
یک قدم از من جلوتر نیست؟
من
شاید مجبور باشم
تمام راه آمده را برگردم، به نقشه نگاه دوباره بیندازم
دوباره راه بیفتم،
من
شاید هیچ وقت
جرئت برگشتن، دوباره آغاز کردن،
نداشته باشم
من
شاید هیچ وقت
لزوم این کار را نفهمم
در این صورت آیا
یک بوته گلسنک کامل تر از من نیست؟
کلمات کلیدی :
ارسال شده توسط محمد علی خدادوست در 85/7/4:: 5:8 عصر
به نام او
آن کیست که در پشت همه پنهان است آن «یک»، که هر عدد بگویی آن است
یک جمــله شنیدم که مــرا گیج کرد این اوست که از روی همه تابان است
او در پی خویش است اگر این گونه ست رازیست که اندیشه در آن حیران است
وقتی که یکی است وجود و آن هم اوست یک وهم، گل و بلبل و یا انسان است؟
این واقعه آن قدر عجیب است که من مبهوت شوم زین که لبی خندان است
آگـــاه ترین به حــل این راز بــشر آگـــــاه تریــن بشر از او، نادان است
با فکر از او نمی شود چیزی یافت تنهــا رهِ به ســـوی او ایمــــان است
کلمات کلیدی :
ارسال شده توسط محمد علی خدادوست در 85/7/3:: 11:38 صبح
بسمه تعالی
فرا رسیدن ماه رمضان مبارک باد
ماه رمضان شد می و میخانه بر افتاد* در خرمن شیطان مزاحـــم شــرر افـتاد
شد موسم شب خیزی ما خفته دلان هم عشق و طرب و باده به وقت سحر افــتاد*
افطار به می کرد برم پیر خـــــرابات* کزوی همه بنیـــاد ستم در خـطر افـتاد
بخشید از آن می به هزاران لب تشنه گفتم که تو را روزه به برگ و ثمر افــتاد*
با باده وضو گیر که در مذهب رندان* هر کس که کند ترک می او از نظر افتاد
تطهیر چو کردی عملت را به می عشق در حضرت حق این عملت بارور افـــتاد*
*: این مصرع ها از امام (ره) است
کلمات کلیدی :
ارسال شده توسط محمد علی خدادوست در 85/6/16:: 11:59 عصر
منم گدا، نشسته بر سر راه وجود و گَردِ عدم ، خجل ز صورتِ ماه وجود
مرا به باد تمسخر مگیر، شنیدی اگر که دارم ادعا، روم به بـــارگاه وجود
زده دلم به دامنِ یک وزیرِخوش قول،چنگ مرابِبرد، می رود به پیش شاه وجود
کشیده است به درازا، دورِ حکمران عدم بیــا دلاور میدان، بیار ســـپاه وجود
بیا بیا که بشر مانده در شامگاه عدم بگیر دست نیازش، ببر به صبحگاه وجود
کلمات کلیدی :
ارسال شده توسط محمد علی خدادوست در 85/5/12:: 1:27 عصر
ای امام من ببین این شور را
در دل ظلمت هزاران نور را
این دم عیسیٌ توست که سید حسن
کرده بینا در جهان هر کور را
معجزت کرده جهانی شیعه را
این اناالحق است، بگو منصور را
دیده ای آقا تو قانا را به چشم؟
یا که بیروت و بقاع و صور را؟
بوش و اولمرت و بلر کشتارها
کرده اندچون دیده اندخودگوررا
طور ما ای صهیونیست جای تو نیست
رو بیفکن جای دیگر تور را
کلمات کلیدی :