سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نقد همزمان فیلم در سیما

ارسال شده توسط محمد علی خدادوست در 90/6/13:: 7:25 صبح

بسم الله الرحمن الرحیم

نقد همزمان فیلم در حال نمایش در تلویزیون

یکی از دغدغه های فرهنگی امام خامنه ای که در دیدار اخیرشان ذکر کردند؛ پخش فیلم های نامناسب از تلویزیون بود. واقعیت آن است که بیشتر فیلم های غربی دارای کد های مخربی هستند که لابلای صحنه های جذاب بصری پنهان می شوند و گاه کل فیلم ، مبلغ یک ایده غربی است.

یک راه؛ نشان ندادن چنین فیلم هایی است که مسلما بسیاری مخالف آن اند بدلایلی که ذکر نمی کنیم. یک راه دیگر که کسانی مثل دکتر عباسی اعتقاد دارند؛ نقد این فیلم ها و باز کردن کد های جاسازی شده در آنهاست تا دید بیننده جوان ما باز شود و با بینش و بصیرت به تماشای آنها بنشیند. مشکل این راه دوم در آن است که فیلم را میلیون ها نفر می بینند ولی نقد مثلا دکتر عباسی بر آنرا حداکثر چند صد نفر می شنوند.

نمی دانم این پیشنهادم چقدر عملی است از لحاط تکنولوژیکی؛ اما به ذهنم می رسد که شاید بتوان با نقد همزمان فیلم در حال پخش این نقیصه را جبران کرد. بدین صورت که همزمان با دوبله فیلم، آنرا در اختیار یک منتقد مربوط (مثلا در مورد فیلم های آخرالزمانی دکتر بلخاری یا طالب زاده و...) گذاشت تا نقد خلاصه و فشرده ای تهیه شود، سپس این نقد بشکل زیر نویس در فیلم گنجانده و پخش شود.

بدین شکل بینندگان، در حال دیدن فیلم با یک سری از افکار خوابیده در پشت صحنه های فیلم آشنا خواهند شد و می توان بیننده را برای مطالعه بیشتر به مثلا یک سایت اختصاصی نقد ارجاع داد.

رونوشت به:

irib.ir 


بی توجهی تلویزیون به عواطف مردم

ارسال شده توسط محمد علی خدادوست در 90/5/11:: 7:47 صبح

بسم الله الرحمن الرحیم

بی توجهی تلویزیون به عواطف مردم

دیشب همچون سالهای قبل سحر را با برنامه ماه خدا ی فرزاد جمشیدی و با شخصیت و اجرای خیلی خوبش شروع کردیم. اما موردی بود که ناراحت مان کرد و آن اینکه تلویزیون که با نقد یک نفر از این رسانه وی را ممنوع التصویر و ممنوع الصدا می کند چگونه به عواطف میلیونها نفر بی اعتنایی می نماید؟ دیشب برنامه سحر شبکه یک مداحی مداحانی را پخش کرد که مردم اهانت های آنها را به رئیس جمهور شنیده اند و شنیدن صدای آنها در آن هنگامه معنوی برایشان بسیار ناخوشایند است. میلیونها نفر که به رئیس جمهور علاقه مندند، بسیاری دیگر که از اهانت به جایگاه حقوقی رئیس جهور -سوای شخص وی- ناراحتند و بسیاری دیگر که مخالف هرگونه اهانت های این چنینی در فضای عمومی و منظر عام اند؛ خوش نمی دارند در برنامه محبوب شان صدای آنها را بشنوند. برنامه سحر برنامه ای عمومی است و باید همه سلایق را در بر بگیرد. هرکس به این مداحان علاقه مند است شخصا در جلساتشان حاضر می شود و یا صدای ضبط شده شان را می شنود. برای این برنامه سحر نیز مداحی های فراوان از مداحانی ماهر - که الحمد لله کم نیستند-  وجود دارد. امیدواریم در ادامه ماه مبارک این رویه اصلاح شود.

*: رونوشت به: 162@irib.ir

لینک: نگاهی میکروبیولوژیستی به تفاوت گوشت حلال و حرام 


دیروز، امروز، فردا" محصول تدبیر صدا و سیما نبود!

ارسال شده توسط محمد علی خدادوست در 89/11/20:: 4:19 عصر

بسم الله الرحمن الرحیم

گفتگوی خواندنی یامین‏پور پیرامون رسانه ملی
"دیروز، امروز، فردا" محصول تدبیر صدا و سیما نبود/ همنشینی مدیران رسانه با مرفهین و روشنفکران نتیجه‎اش می‎شود این!

 


اشاره: وحید یامین پور از ابتدای دهه 80 در رسانه ملی حضور داشته و صدها برنامه تلویزیونی و رادیویی را به عنوان نویسنده، کارگردان و مجری در کارنامه دارد. او در سال 86 به علت مخالفت با سیاست های مدیران رادیو از مدیریت گروه اندیشه رادیو جوان استعفا داد و به عنوان مشاور مدیر شبکه سه سیما همکاری پاره وقتش را با رسانه ملّی ادامه داد. ماجرای انتخابات 88، یامین پور را به تلویریون بازگرداند. برنامه های جنجالی «ایران 88»، «رو به فردا» و «دیروز، امروز، فردا» که بنا بر گزارش های مرکز تحقیقات سازمان، پرمخاطب‌ترین برنامه های سیاسی چندین سال اخیر تلویزیون بوده‎اند با کارگردانی و اجرای او به روی آنتن رفته اند. یامین پور اکنون مدیر دفتر فرهنگی مرکز پژوهش های مجلس شورای اسلامی است و بار دیگر از تلویزیون فاصله گرفته است.

به گزارش رجانیوز، آنچه در زیر می‌خوانید بخشی از ناگفته های اوست درباره‌ پشت پرده‌ سیاست های سازمان صدا و سیما که در گفتگو با نشریه 9 دی به آن اشاره کرده است : 

  عملکرد صدا و سیما در خیلی از مواقع برای جریان حزب الله و مردم انقلابی محل سوال بوده؛ واقعا علت این کم کاری و کاهلی صدا و سیما در پرداختن به آرمان ها چیست؟ آیا عمدی در کار است؟

نمی توان بطور مطلق پاسخ این سوال را داد. خود من هم در طی سالیان گذشته به مرور لایه های پنهان آن را درک کردم. سازمان، ساز و کار پیچیده ای دارد. نمی شود برخی عمدها را نادیده گرفت. بالاخره در این سازمان عریض و طویل هستند کسانی که علقه و تعهدی به انقلاب ندارند و سرگرم امورات و علایق خودشانند. البته مدیران ارشد غالباً از سابقین در انقلاب اند هرچند در گیر و دار روزمرگی ها و سیاسی کاری ها برخی از آنها کم اثر یا بی اثر می شوند. یکی از مهمترین دلایل این کاهلی همنشینی این مدیران با طبقه‌ی روشنفکران و مرفهین است. نفوذ این دو طبقه بسیاری از خاصیت های آرمانی صدا و سیما را زایل کرده است. چند سال پیش که در رادیو جوان کار می کردم وحید جلیلی را برای یک مناظره‌‌ی رادیویی در خصوص عملکرد صدا و سیما دعوت کردم، جلیلی با همان لحن صریحش گفت «مدیران پرشیا سوار جردن نشین چه فهمی از دیانت انقلابی دارند؟!». این حرف مهمی بود. هرچند مجبور شدیم با دستور مدیران ارشد آن برنامه را همان روی آنتن قطع کنیم و موسیقی پخش کنیم!

  عملکرد رسانه ملی را در ایام فتنه و پخش برنامه هایی مثل «شاخص» یا «دیروز، امروز، فردا» را در میان این غفلت ها چطور باید توجیه کرد؟ به هر حال اینها برنامه های موثر و پربیننده سیما بود که صدای جریان فتنه را درآورده بود.

حقیقت این است که رسانه ملی خیلی بهتر از دستگاه های دیگر در این باره عمل کرد. در آن دستپاچگی و سردرگمی نهادهای متعدد مسوول، صدا و سیما و به ویژه معاونت سیاسی خوب به نتیجه رسید و موثر عمل کرد. هرچند باید گفت هنوز تهیه و پخش مستندهایی چون «شاخص» و «سیره امام روح‌الله(ره)» توسط واحد مرکزی خبر جزو استثنائات عملکرد صدا و سیماست و به یک قاعده تبدیل نشده است. آن هم محصول خبرگی و تعهد رئیس واحد مرکزی خبر و تعهد معدود جوانهای حزب اللهی تحت فرمان اوست. سوال اینجاست که چرا پس از گذشت سالها باید شاهد چنین برنامه هایی باشیم؟ چرا اینقدر دیر؟ چرا فقط یک یا دو برنامه؟ چرا شبکه های متعدد تلویزیون که هرکدام با میلیاردها تومان در سال شارژ می شوند و همه شان هم گروه برنامه ساز سیاسی و اجتماعی و ظاهرا مدیران انقلابی دارند هیچ کدام تا به حال کاری نکرده اند؟ چه کسی فرمان می دهد که همه شبکه های تلویزیونی پر از برنامه های هزینه بَر و خسته کننده آموزش آشپزی، تنظیم خانواده، مهارت های رانندگی و جنگ های زرد و لمپن ورزشی باشد ولی هیچ کدام حتی یک مستند چشم گیر تاریخی یا فرهنگی برای آموزش انقلابی مردم ارائه نکرده باشند؟ 

  چرا درباره «روبه فردا» و «دیروز، امروز، فردا» صحبت نمی کنید؟ آیا آنها محصول سیاست و تدبیر سازمان نبود؟

هرچند باید از اینکه به خاطر اعتماد مدیران توانستیم چنین برنامه هایی تولید کنیم خدا را شاکر باشیم اما باید اعتراف کنم اینها هم چندان ربطی به سیاست های سازمان نداشتند. آنها در ابتدا خبر نداشتند که ما در شبکه سه داریم چه می کنیم. روبه فردا بتدریج شکل گرفت. بد نیست این خاطره را بگویم تا دریافت کنید که در وقایع بعد از انتخابات چه خبر بود:

یکی از مدیران ارشد سازمان با شبکه تماس گرفته بود که تا می‌توانید فیلم های سینمایی پخش کنید. آن روز گلایه می‌کرد که اینها چیست که پخش می کنید؟ بروید هری پاتر پخش کنید اینها نیایند بیرون! (من آن موقع مشاور مدیر شبکه سه بودم) برایم من خیلی عجیب بود این حرفها و این سیاست ها.

من آن ایام برنامه «ایران88» را اجرا می کردم. اغتشاش گران سازمان را محاصره کرده بودند. با کمک حراست از در دیگری وارد سازمان شدم. رفتم پیش همان مدیر و گفتم به من یک دوربین و یک صدابردار بدهید بروم میان همینها که جلوی سازمان هستند. بگذار ببینیم چه می گویند. بگذارید همین حرف‌ها را بیاوریم در رسانه بگوییم و جوابش را بدهیم. آن روزها بی بی سی وسایر شبکه های ضد انقلاب بطور زنده خیابان های تهران را پوشش می دادند آن وقت ما داشتیم هری پاتر پخش می‌کردیم!

ماجرای 9 دی باعث شد تا پس از چند ماه دوری مجددا به تلویزیون برگردم. در صحبتی که با نادر طالب زاده داشتم تشویقم کرد که سمت و سوی برنامه را تغییر دهم. آن برنامه بعد از یک هفته تبدیل شد به مناظره ها و بعد هم به «دیروز، امروز، فردا».

  یعنی آوردن کسانی مثل حاج سعید قاسمی، فواد ایزدی، فروز رجایی فر، مسعود دهنمکی، حمید رسائی، حسن عباسی، صفار هرندی، سعید زیباکلام، حسین کچویان و برنامه های موثری چون حضور پناهیان، میرباقری و نبویان که برای اولین بار و در هیأت و رفتار جدید رسانه ای ظاهر شدند...

برخی از این مهمان‌ها را که نام بردید کاملاً مخفیانه و بدون هماهنگی می‌آوردیم. در همان ابتدا هم گاهی با برخورد تند مدیران ارشد مواجه شدیم. بعد که اوج استقبال مخاطبان را دیدند و برای برنامه ها تقدیر نامه گرفتند، طبعاً کوتاه آمدند. البته نباید انکار کنم که غیرت و جدیت برخی مدیران هم اگر نبود، همان اول جلوی کار ما گرفته می‌شد.

یادم هست که وقتی یکی از همین مهمان ها را که شما نام بردید دعوت کردیم و نامش از شبکه زیرنویس شد بلافاصله یکی از مدیران ارشد تماس گرفت و تعابیر تندی علیه ایشان بکار برد و ما را بازخواست کرد که چرا از چنین کسی دعوت کرده ایم! حالا ما با زحمت فراوان موفق شده بودیم که این سردار انقلابی را راضی کنیم تا بعد از سال‌ها به قاب تلویزیون برگردد. آن برنامه، بی‌شک یکی از بهترین‌های سال‌های اخیر تلویزیون شد. هنوز هم درباره اش حرف می زنند. بعدا دیدید که از برنامه تیزر ساختند و همه جا پخش کردند که بله رسانه وظیفه‌اش را در بصیرت افزایی و آگاهی بخشی انجام داده است! تازه از مجلس هم لوح تقدیر گرفتند.

  چرا  «دیروز، امروز، فردا» با این مخاطب فراوان و با این موفقیت متوقف شد و چرا مجدداً راه افتاد؟ چرا شما در سری جدید همکاری ندارید؟

هنوز وقت آن نشده که اصل ماجرا را بیان کنم. خیلی حرفها هست که محفلی است و در رسانه ها نمی توان گفت. همین قدر اشاره می‌کنم کسانی که آنتن را در اختیار دارند همه چیز با کم و زیادش می توانند بگویند ولی یک خط قرمز غیر رسمی وجود دارد آن هم اینکه از خود رسانه انتقاد نکنید. بسیاری از برنامه‎سازان یا مجریانی که در کمپین های راه اندازی شده توسط سران فتنه حاضر بوده اند و با برنامه هایشان آبروی نظام را برده اند از حمایت های بی دریغ مدیران بهره مندند ولی دیگرانی که گاهی ناپرهیزی کرده اند و گلایه و انتقادی از مدیران صدا و سیما طرح کرده اند، حتی کارشان به حراست هم کشیده می شود!

در سری جدید هم از من خواستند که با آنها همکاری کنم ولی از آنجا که حدس می زدم چه انتظاراتی از برنامه مطرح شود و سمت و سوی آن چگونه طی شود نپذیرفتم. هرچند نهایتاً پذیرفتم که به عنوان مشاور به دوستانم کمک کنم که البته برای شرکت در جلسات دعوت نشدم.

  بالاخره در قبال این روند حاکم در صدا و سیما چه باید کرد؟ خیلی از مردم از این وضعیت ناراضی اند ولی دقیقا نمی دانند چه باید بکنند؟ بسیاری از مدیران ارزشی صدا و سیما هم از این روند ناراحت هستند... چه باید کرد؟

روش درست را در سه اتفاق می دانم. اول ساختارهای نظارتی اند. هیچ نظارت دقیقی از بیرون رسانه ملّی را کنترل نمی‌کند. البته مجلس در چند ماه اخیر حساسیت هایش بیشتر شده ولی هنوز ساختارهای موجود اجازه دخالت و نظارت بیشتر را نمی دهند. طبق قانون اساسی سازمان باید با تدوین و تصویب قوانین اداره شود ولی هنوز چنین قانونی موجود نیست. بتازگی مجلس پیگیر تصویب قانون جامع صدا و سیما شده است که اگر درست پیش برود اتفاق بزرگی خواهد بود. شورای نظارت موجود هم آن چیزی نیست که باید باشد و مقام معظم رهبر بارها گفته اند که نظارت پیش از تولید را می خواهند ولی شورای فعلی اینطور نیست. فعلا که ما فقط اسمش را می‌شنویم. البته صدا و سیما هم با زرنگی بیشتر تقدیرهای شورا را اعلام می کند و نه بازخواست‌هایش را!

اتفاق دوم حساسیت و مسوولیت عموم مردم است. رسانه باید خودش را به شدت تحت کنترل و نظارت مردم و به خصوص جریان حزب الله بداند. نباید جرأت کند که خلاف کند. چرا هر حزب اللهی یک وبلاگ نداشته باشد که بلافاصله در مواقع لزوم تیغ انتقادش را بکشد. چرا در مجامع و رسانه‌ها انتقاد از روند نامناسب صدا و سیما اینقدر کمرنگ است. من چند سال است که یک از وظایفم را نقد جدی صدا و سیما قرار داده‌ام و این را رسالتی می دانم که حضرت آقا بر عهده مثل من قرار داده اند.

آقا فرمودند که نسبت ایشان با صدا و سیما مثل نسبت من با وزارتخانه پست و تلگراف و تلفن است! ایشان فرمودند که فقط رئیس را انتخاب می‌کنند. یعنی نظارت فرآیند خودش را دارد. ایشان گفته اند من انتقادهایم را دارم که خیلی از اوقات هم آقایان عمل نمی کنند. انتقاد وظیفه همه است.

اتفاق سوم و اساسی آنست که در رادیو و تلویزیون به انبوه جوانان خوش فکر،‌ متعهد و و انقلابی اعتماد شود. برنامه‌های شوک، راز، شاخص، مستند فرماندهان و برخی برنامه های مبتکرانه معارفی نشان می دهد که ظرفیت عظیمی در جوانان حزب اللهی وجود دارد و مشکل در اعتماد به آنهاست و مسئولان عالی سازمان باید به این بچه‌ها اعتماد کند و جو حاکم را بشکند.

مبع:http://www.rajanews.com/detail.asp?id=78704


وزارتخانه سخت!

ارسال شده توسط محمد علی خدادوست در 89/11/4:: 7:10 عصر

بسم الله الرحمن الرحیم

وزارتخانه سخت: نقل قول بخشی از مصاحبه حسین قدیانی با صفار هرندی وزیر ارشاد سابق

این قسمت از مصاحبه به نظرم بی ارتباط با بحث تئاتر جنجالی اخیر نیست!:

...

* قبول دارید در دولتی مثل دولت آقای احمدی نژاد، که بیشتر دغدغه های اقتصادی دارد، شما مسئولیت سخت ترین وزارت خانه را عهده دار شدید؟
- به این معنی مقایسه نکرده ام اما صرف نظر از اینکه سکان دار دولت چه کسی باشد، بر خلاف وزیر فرهنگ، دیگر وزرا موضوعاتی را که با آن دست به گریبان اند، مثلا ? یا ? موضوع بیشتر نیست. البته همین موضوعات محدود در وسعت کشوری مثل ایران، شاخ و برگ زیادی پیدا می کند اما سرفصل موضوعاتی که فلان وزارت خانه باید پاسخگو باشد، از وزارت خانه ای مثل فرهنگ، بسیار کمتر است و این در حالی است که وزیر فرهنگ از سرفصل “نماز” تا سرشاخه “ساز” باید جوابگوی میلیون ها آدمی باشد که اغلب، دست شان یک ترازو برای سنجش کارهای فرهنگی شما دارند. شما مثلا نگاه کنید؛ ما یک برق که بیشتر نداریم. برق رسانی به سراسر کشور البته کار سختی است اما شما وقتی می گویی تئاتر، اولین سئوالی که باید جواب بدهی، این است؛ کدام تئاتر؟! و اینجا به طرفه العینی هزار و یک ترازو پیدا می شود؛ چرا شما سقاخانه درست کرده اید؟! چرا شما به نام تئاتر، تعزیه گرفته اید؟! چرا شما به فلان تئاتر مجوز داده اید؟! چرا مجوز نداده اید؟! چرا بساط سوت و کف راه انداخته اید؟! چرا به بچه حزب اللهی ها آزادی نمی دهید؟! چرا فقط به ایشان آزادی می دهید؟!… و چرا و چرا؟؟
* چرا؟!
- در این حوزه “صاحب نظر” زیاد است؛ “نظر صائب” کم است!

...ابتدا و ادامه مطلب را در سایت جناب قدیانی بخوانید


ساعت تلویزیون

ارسال شده توسط محمد علی خدادوست در 89/11/4:: 2:46 عصر

بسم الله الرحمن الرحیم

ساعت تلویزیون

صبح ها تلویزیون انواع ادا و اطوار ها را در می آورد تا برنامه ای پر انرژی (مثلا) تحویل خلق الله خواب آلوده بدهد ولی به قول خانومم عقل شان نمی رسد یک ساعت گوشه تصویرشان بگذارند که بچه ها در عین حال که تلویزیون می بینند (وایضا والدین) گوشه چشمی هم به ساعت داشته باشند! و بدنبال ساعت به در و دیوار چشم ندوانند!خسته کننده

البته نمی دونم از لحاظ تکنیکی شاید مشکلی وجود داشته باشه( تصویر آنالوگ و ....نکته بین )


ملک سلیمان، تاریخی یا آینده نگر؟

ارسال شده توسط محمد علی خدادوست در 89/10/18:: 6:28 عصر

بسم الله الرحمن الرحیم

دیروز رفتیم ملک سلیمان را دیدیم.

چند نکته به نظرم رسید:

- قالب فیلم سینمایی انگار برای این داستان تنگ بود!

- فیلم از این نظر که به یک موضوع مبتلا به می پرداخت حائز اهمیت بود: فتنه، حضور و ظهور شیاطین و ارتباط با جنیان. دکتر عباسی می گوید: وقتی مبارزه پیامبران از سطح اجتماعی و انسی انسانها فراتر رود به سطح انفسی برسد عوالم به هم نزدیک می شوند و شیاطین غلیظ می گردند و قابل دیدن می شوند. این اتفاق یک بار در زمان حضرت سلیمان افتاده و یک بار هم در آخرالزمان خواهد افتاد.

- بسیاری اعتقاد دارند که یهود و صهیونیسم در قالب هایی چون فراماسونری از سالیان دورگذشته با جنیان و شیاطین ارتباط برقرار کرده اند(با میراثی که از مصر باستان و زمان سامری به دست آوردند) و سعی در به دست گرفتن زمام جهان دارند و این اتفاق را در سال 2012 محتمل می دانند و گمان می کنند بتوانند حکومت جهانی شان را در سال 2012 اعلام کنند و از این روست که بر روی عدد 2012 فوکوس کرده اند و تبلیغات می کنند. در واقع آن سال را سال حکومت مطلق شیطان و جنیان بر زمین با عاملیت یهود می دانند. ملک سلیمان در واقع هشداری برای این موضوع هم هست.


هالیوود رو ول کن اصحاب رسانه ملی رو بگیر!!!(1)

ارسال شده توسط در 89/8/22:: 2:36 عصر

اون زمونا که کارتون زی زی گولو محبوب دل کودکانه ام بود بعد از تمام شدن برنامه کلی توی فکر فرو می رفتم و توی عالم خیال سعی می کردم زی زی گولو رو برای یه هفته هم که شده مهمون خونمون توی یکی از محلات تحتانی مشهد کنم اما همیشه جای خالی یه چیز رو حس می کردم .ما هیچ وقت مبلی نداشتیم که  گوش های تابه تای مهمون استثنایی ام رو که پشت اون قایم شده بود ببینم یا باغچه پراز درختی نداشتیم که با اون بریم و لای درختا بچرخیم و...

خلاصه من هیچ وقت نتونستم خودم رو بذارم جای امیر آقا جمالی خوشبخت  تا اینکه دیگه این محبوبیت جای خودشو داد به کلاه قرمزی و علی کوچولو و هادی و هدیو چندین برنامه دیگه که بهم امکان میداد ساعتها برم تو ی محله های آشنا یی که بخشی از روزمون رو با گل کوچیک توی کوچه های تنگش می گذروندم.

***

            مدت ها بود که پای جعبه جادو می نشستم تا بیشتر به ضعف های یکی از بخش های شاید مهم جبهه فرهنگی انقلاب برسم . البته به حق صداو سیما به خوبی به این جواب من پاسخ می داد که چطور ممکن است دشمنت تورا مشغول به کاری بر علیه خودت کند در حالی که از آن لذت می بری.[1]تا اینکه بالاخره نامه چندی از فعالان فرهنگی دانشجویی کشور به رهبر مرا بر آن داشت که نوک مدادم را چند باری بتراشم برای گفتن آنچه که این مدت بدستم آمده بود از این تفنن های خانمان سوز ملی!

نقل این سوختن امروز هم همون نقل برنامه کودک های  دیروزه منتها با کمی تغییر و اون اینکه دیگه می دونم چرا زی زی گولو افسانه ای جای خودش رو به علی کو چولو ساده نه ترسو و نه خیلی شجاع داد.

***

این مطلب فقط نظر شخصی منه و باید با این ذهنیت خونده بشه که وقتی بحث خودمونیه خوبی ها رو همه می دونیم مهم اینه که هرچه سریعتر و کامل تر باید عیب هارو بشناسیم تا در صدد رفع اونها بر بیایم.

***

سال گذشته همین موقع ها بود که نکات رهبری به ضرغامی در حکم انتصاب دوباره اش به ریاست صداو سیما خیلی ها رو امید وار کرد بلکه این بار فرجی در باب اصلاح رسانه ظاهرا ملی صورت بگیره اما ...

***

اگه یه نگاه دوباره به شخصیت پردازی های فیلم ها و سریال های چند سال گذشته بندازیم با کمی ریز بینی متوجه حضور شخصیت هایی خواهیم شد که موسس روابطی جدید در سیمای بعد از انقلاب بو ده اند .

یاد مادر بزرگ ها و پدر بزرگ هایی بخیر که در سریال های کمی قدیمی تر فقط کافی بود خود شون باشن تا طراوت و صمیمیت رو به فضای فیلم بدن ،نقش های خانم ثریا قاسمی رو بیاد بیارین،یکی از مادر بزرگ های دوست داشتنی صدا و سیما و سینما ی ایران.اما امروز بجای پوزخند زدن به مسخره بازی های رضویان باید به حال خنده غافلان به اطوار احمد پور مخبر و حمید لولایی وغیره اشک بریزیم .ای کاش هنوز هم "مجید" ی توی تلویزیون بود که به همه یاد بده چطور باید با مادر بزرگ ها مهربون بود ای کاش هنوز علی کوچولوی مودب و دوست داشتنی توی تلویزیون بود...

یکی از مسایلی که خیلی این روز ها بحثش داغ شده اثر القایی روی افراده یعنی با عملت به دیگران چیز یاد بدی واین موضوع زمانی کاربردی میشه که تو بتونی اونقدر با طرفت دوست بشی که دیگه رفتار های جدیدت در نظر فرد مقابل بزرگ نشه بلکه اون ازت تقلید کنه بصورت ناخود اگاه!  

به نظرتون وقتی من صبح تا شب ببینم دوست عزیزم داره با پدر و مادرش دعوا میکنه و سرشون داد میزنه بعد از مدتی به نظرم این کار عادی و معمولی جلوه نمی کنه؟نکته دقیقا همینجاس حالا خودتون بگین توی چند تا از سریال ها ی طنزی که هر شب از تلویزیون پخش می شدن دعوا فرزند و والدین رو نمیشد دید!!؟کدوم فیلم طنز این چند ساله رو سراغ دارین که شخصیت های مختلف اون یکسره دنبال تقلب و شارلاتان بازی و کلاهبرداری و.. نبوده باشن؟؟؟توی چند تاشون شخصیت اول یک کلاهبردار حرفه ای و یک موجود پول پرست نبوده؟؟توی کدوم قسمت سریال فاصله ها (البته به غیر از قسمت جزیره ای آخر )سعید بر سر پدرش داد نکشید؟حمید لولایی توی کدوم نقش بازی داشته و کلاه بردار محبوب فیلم نبوده ؟؟؟دانیال خوش نشین ها واقعا گلی از گلهای بهشته؟؟!!؟!؟!؟ و هزار و یک مثال دیگه که خودتون بهتر یادتونه.

دقت کنین من نمی گم همه سریال ها مون بشه خانواده آرمانی سریال های شبکه قران اما حد اقل اگه بلد نستیم الگو سازی مثبت و تاثیر گذار انجام بدیم فاتحه ی الگو هایی که توی جامعه هستن رو نخونیم.ایا واقعا عزت الله متوجه نیست که سریال 700 قسمتی جومونگ می تونه از هر سنگی یه بت بسازه دیگه چه برسه به این که کمی اقتدار و خشونت و هوش و... رو هم قاطی اش کنیم که آش شعله قلم کاری به نام جومونگ با ذریه پاکش بشن الگو تمام عیار بعضی از بچه دبیرستانی های ما!!!آیا واقعا پدر و مادر ها دوست دارن که بروس لی الگو پسر نوجوون شون باشه؟؟

یه جایی از رهبری پرسیدن به نظر شما الگو جوون ها کی باید باشه ؟(گوینده ظاهرا منتظر بود که رهبری مثلا بگن لیونل مسی یا چه میدونم مثلا ارنولد)رهبری گفتند :ائمه . شاید به نظر خیلی ساده بیاد.آره دیگه پس کی باشه ؟اما ما اونقدر قرصشو خوردیم که که اصلا به نظرمون نمی اد که خیلی از نوجوون ها الان نهایت ارمان و ارزوهاشون یاد گرفتن فن ویژه ی بروس لیه و شاید نه خط دشمن شکن شدن.


[1]   روش هایی که برای وادار کردن یک فرد یا گروه به کاری صورت می گیرند سه دسته اند:

1.سخت:مثل جنگ مستقیم

2.نیمه سخت:مثل تحریم

3.نرم: مثلا استفاده غرب برای القای سبک زندگی غربی خود از طریق صدا وسیمای ایران!!!


حجت موجه در مقابل قسم دادن های مهران مدیری

ارسال شده توسط محمد علی خدادوست در 89/8/10:: 7:18 عصر

بسم الله الرحمن الرحیم

 

چند وقت پیش یکی از دوستان گفت سریال قهوه تلخ رو نمی خوای ببینی؟ گفتم نه بابا! حساب کرده ام تا آخر سریال باید حدود 70 هزار تومان بدهم، چه کاریه خوب همین سریال های رایگان تلویزیون رو می بینم اگه پاش خوابم نبره!

گفت: مجانیشم نمی خوای؟

گفتم: نه آخه مدیری گفته راضی نیست که سی دی هاشو به دیگران بدن، گفته اگه کسی ازتون خواست بگین برو از سرکوچه از بقالی بگیر!

چیزی نگفت. ولی خودم تو فکر رفتم که یه راه حل شرعی پیدا کنم!!! که یک مرتبه فکری به ذهنم رسید. حالا براتون می گم که شما هم حجت شرعی و عقلی برای قرض گرفتن قهوه تلخ از دور وبری هاتون داشته باشین!

دیدم آخه ما کتاب رو که می خریم حق کپی کردن  و دادن به دیگران رو نداریم ولی حق داریم برای مطالعه به این و اون بدیم. یعنی ما که کتابی رو می خریم مالک اون جلد کتابیم و می تونیم اونونو ببخشیم قرض بدیم و... . مگه فیلم غیر از اینه؟ ما طبیعیه که مالک اون حلقه از فیلم هستیم که خریدیم و بنابراین حق واگذاری مالکیت مون رو داریم!

دیدین؟ این هم حجت شرعی و عقلی

حالا با خیال راحت برین از دوستاتون و خواهر برادرتون قهوه تلخ رو قرض بگیرین و ببینین!


سریال های تلویزیون

ارسال شده توسط در 89/8/6:: 9:27 صبح


تاجایی که یادمه پس از دوران دفاع مقدس که تازه فیلم ها وسریال های تلویزیون داشت پا می گرفت وروند تجمل گرایی
ومصرف گرایی هم دراین فیلم ها روزبروز بیشترترویج می شد خیلی ها به این موضوع انتقاد می کردندو ازتفاوت سطح زندگی قهرمان های فیلم با اکثریت جامعه شکایت داشتند. درمقابل مسئولان هم عنوان می کردند که این موضوع هم خواسته مردم است .ودرواقع آنها نمی خواهند بعد از یک روز کاری سخت و پرمشغله، از تلویزیون هم شاهد مشکلات مالی وبی پولی شان باشند و....
به نظر من یک عامچاردیواریل موفقیت سریال های آقای عطاران-با تمام انتقاداتی که ازسوی منتقدین و مردم به ایشان وارد است-وجدیدا آقای آقاخانی که این شب ها سریال شان درحال پخش است همین است که تونستن همین خلا رو پر کنن یعنی زندگی واقعی وروز مره مردم رو با همه مشکلاتش با زبان طنز به تصویر بکشن.
(مثلا به خاطر دارین که درهمین سریال "چاردیواری" که از شبکه اول درایام عید پخش شد موتورسیکلت آقای آقاخانی که بازیگر نقش "خیری" بود چقدر دستمایه طنز قرار گرفته بود  یا ماجرای دنبال خونه گشتن وپول کافی نداشتن یا بیکاری وهمینطور بازداشت شدن وماجراهای بازداشتگاه وماموران زحمت کش نیروی انتظامی وسرباز ها و...)
وباز هم به نظر من این رویکرد در بازتاب مشکلات روز مره مردم می تواند پیامد ها وآثار مثبتی درشکستن جو تجمل گرایی ها وچشم وهم چشمی ها وخالی بندی های و آن - پز عالی -رایج در جامعه داشته باشد .


آواتار و دین نوین جهانی Universal Religion International2

ارسال شده توسط محمد علی خدادوست در 89/4/14:: 8:11 صبح

بسم الله الرحمن الرحیم

قسمت دوم

جیک بارها در طول فیلم به آموزه های ناوی درباره تولد و بازتولد اشاره می کند. در آخرین سکانس فیلم جیک مراسم آئینی که به انتقال روحش از بدن انسانی به بدن آواتاری می انجامد، را به جشن تولد خود توصیف می کند، جشن تولدی که برای او و کسانی که در دنیای او زندگی می کنند اهمیت ویژه ای دارد چرا که آغاز یک زندگی تازه در دنیایی جدید است.

در فیلم آواتار دو دنیای متفاوت معرفی می شود؛ دنیای کنونی و دنیای جدید آینده .

در دنیای کنونی شخصیت های نظامی چون کُلنل کواریچ (12)  و شخصیت های اقتصادی چون پارکر (13) کنترل شرایط را در اختیار دارند و می کوشند هر مشکلی را با راه حل نظامی از میان بردارند. در دنیای کنونی علم بدون توجه به مؤلفه های معنوی تعیین کننده سیاست ها و تصمیم گیری هاست. تجارت و سرمایه داری محور اصلی این دنیاست و دکتر گریس (که نماد علم و دانش کنونی است) و کلنل کواریچ در واقع به اهرم های تجاری سهامداران بزرگی که از تجارت آنوپتانیوم سود می برند، تبدیل شده اند.

در دنیای آینده غلبه تجارت و سرمایه داری بر هماهنگی و تعادل با طبیعت، از میان رفته است. در دنیای جدیدِ آینده ارتباط با ایوا الهه مقدس و هم نوا شدن با هارمونی طبیعیت از همه چیز مهم تر است. اقتصاد و قدرت نظامی در نیز در هماهنگی با این ساختار تعریف می شوند.

مولفه هایی که به دو دنیای کنونی و دنیای آینده در فیلم نسبت داده می شود، همان مولفه هایی است که در دهه های اخیر از سوی متفکران و استراتژیست های غرب برای تمایز میان دنیای مدرن و پست مدرن توصیف شده است. به بیان ساده می توان گفت پست مدرنیسم تلاشی است برای ارائه تصویری از دنیای روشن آینده در پیش چشم کسانی که با مدرنیسم همراه شده اند و اکنون از آن ناامیدند. این در حالی است که پست مدرنیسم به هیچ وجه نقطه مقابل مدرنیسم و نفی مبانی آن به شمار نمی آید.

در دنیای جدیدی که آواتار پیش روی ما قرار می دهد از همه چیز مهم تر دین و آئینی است که بر این دنیا حاکم است و تنها کسانی می‏توانند در این دنیا سهمی داشته باشند که این دین و آئین را باور داشته باشند. دکتر گریس و دو تن از همکارانش به همراه جیک و خلبان ترودی (14) تنها کسانی هستند که به آموزه های این آئین ایمان می آورند و به دنیای آینده راه می یابند، البته دکتر گریس و ترودی در طول داستان به شکل نمادینی جان خود را از دست می دهد. در ادامه این گفتار به جایگاه گریس و نمادنمای او خواهیم پرداخت.

آنچه در ناوی ها به عنوان دیدن و آئین برگزیده اند هیچ چیز نیست مگر شناخت طبیعت، شناخت روح مقدس طبیعت، باور به تناسخ و تجسد و در نهایت هماهنگی با آهنگ و ملودی طبیعت. این آیین که الهیات طبیعی نامیده می شود،  اقتباسی از چند جریان شبه-‏دینی قدیمی  از جمله عرفان سرخپوستی، شمنیسم، بودیسم، هندوئیسم و البته میراث قبّاله می باشد.  جِیک باورهای دنیای زیبای ناوی را اینگونه توصیف می کند:

Flow of Energy, Spirits of Animals, deep connection,  A network of Energy That flows through all living things, all energy is only borrowed And one day you have to give it back,

جریان انرژی، روح حیوانات، ارتباط عمیق، شبکه ای از انرژی که در کالبد همه موجودات زنده ساری و جاری است، همه انرژی ها چیزی جز یک ودیعه نیستند که باید روزی آن را باز پس دهیم،

ناوی ها روح طبیعت را Eywa می نامند. ایوا روح مطلق است و روح هر موجود زنده ای که گرفتار مرگ می شود نزد او می رود. اجزای طبیعت با هم ارتباط عمیقی دارند. همه گیاهان از طریق ریشه های خود شبکه وسیعی را شکل می دهند که ارتباط موجودات زنده ناوی را فراهم می آورد و تعادل میان آنها را تضمین می نماید. جیک مرگ را بر اساس آموزه های ناوی اینگونه توصیف می کند:

your spirit goes with Eywa your body stays behind to become part of the people…
روح تو به نزد ایوا می رود و بدنت باقی می ماند تا به قسمتی از بدن دیگران تبدیل شود...

در ناوی همه چیز از درون درک می شود و هماهنگی با طبیعت را نیز که راز سعادت و زندگی خوب است باید با مراجعه به درون کشف کرد. ناوی ها حتی در زمان شکار و سایر فعالیت های روزمره بر اساس این کشف درونی و مراقبه باطنی و مراجعه به خود، راه درست را در می یابند. زمانی که نیتری دختر قبیله سعی دارد به جیک آموزش دهد که چگونه مرکب خود را رام نماید از او  می خواهد با هارمونی طبیعیت ایکان (جانوری که به عنوان مرکب استفاده می شود) هماهنگ شود تا بتواند از حرکت و رقص روح ایکان در جهتی که تمایل دارد استفاده کند. نیتری می گوید این چیزی است که جیک باید آن را درون خود احساس کند:

 this you must feel inside,

اینو باید از درون احساس کنی...                   

                                                              
تکیه بر حس درون در تصمیم گیری ها و باورهای قلبی و همچنین هماهنگ شدن با نوای طبیعت و احساس نمودن روح موجودات طبیعی، از مولفه های صریح و غیر قابل انکارِ الهیات طبیعی است.

دقت داشته باشیم الهیات طبیعی یعنی معنویتی که آواتار به آن فرا می خواند، ادعای هیچ گونه جنبه ملکوتی و متافیزیکی ندارد، بلکه تمام آنچه که در این آئین مورد توجه است شناخت ارتباط طبیعی است که انسان با موجودات دیگر و با روح حاکم بر همه موجودات برقرار می کند. دکتر گریس زمانی که سعی دارد مدیر اجرایی پروژه استخراج را قانع کند که تخریب درخت مقدس کار درستی نبوده است به او می گوید من از یک توهم جادوئی حرف نمی زنم، من از یک شبکه بیولوژیک گسترده در میان موجودات زنده روی پاندورا حرف می زنم که درست همانند عصب های مغز فعالیت می کند. به عبارت دیگر آنچه که از نظر آواتار دین آینده خواهد بود قرار نیست ابعاد ملکوتی از هستی را به روی ما بگشاید بلکه صرفا شناخت درست طبیعت و بُعد ناسوتی هستی است که در اینجا همه هستی به شمار می آید. در واقع الهیات طبیعی با انکار الهیات وحیانی بر پایه یافته های علمی و تجربه درونی، نوعی حس هماهنگی و یکپارچگی با طبیعت را برای فرد به همراه می آورد.

الهیات طبیعیِ آواتار چارچوب اصلی خود را از عرفان یهودی یعنی میراث کابالیسم اقتباس کرده است. لازم به ذکر است ارجاع به آموزه های کابالیستی در فیلم ها و سریال های مختلف امریکایی، در حال حاضر به اوج خود طی دو دهه اخیر رسیده است و این نشان آن است که این جریان فکری در آنچه دین نوین جهانی نامیده می شود، نقش و جایگاه ویژه ای خواهد داشت. کابالا یا قبّاله آموزه های عرفانی رمزی و غیر وحیانی است که از صده های گذشته در میان برخی رهبران یهودیان دست به دست شده است. عنوان این جریان، به دلیل ارجاع آن به عارفان یهودی کهن که قبل و پیش از این میزیسته اند قبّاله نامیده می شود که معبّر آن کابالا می باشد. ارجاعات فیلم آواتار به آموزه های یهودیان و عرفان قباله به حدی است که گویی جیمز کامرون قصد داشته است کابالا را به عنوان دین نوین جهانی معرفی نماید.

تقریبا تمامی نقد و تحلیلهایی که درباره آواتار در منابع نزدیک به کانون های مسیحی و یهودی قابل دسترسی است، اله ناوی Eywa را تلفظ دیگری از خدای یهودیان یعنی Yahweh معرفی کرده اند. ساکنان بومی پاندورا، Na’vi نامیده می شوند. Navi در زبان عبری همان نبی معنا می دهد که به شخص صاحب خبر و آگاهی اطلاق می شود. ساکنان پاندورا از شبکه ارتباطی بیولوژیکی در میان موجودات طبیعت خبر و آگاهی دارند که انسان ها از آن بی خبرند.  یکی از سکانس های آواتار به گفته برخی شاهدان در سینماهای اسرائیل لبخند رضایتمند تماشاگران را موجب شده است. نیتیری دختر قبیله زیر درخت مقدس، به جیک می گوید که زمان آن رسیده است یکی از دختران قبیله را به  همسری برگزیند. او  پیشنهاد می کند جیک با Ninat  ازدواج کند و در توصیف نینات می گوید: Ninat is a great singer .Ninet  Tayeb   خواننده زن مشهور اسرائیلی است و ارجاع به او در این فیلم به عنوان یکی از ساکنین ناوی، تلویحا این قوم را با بنی اسرائیل مشابهت می دهد. صرف نظر از ارجاعات کوچک اینچنینی، آنچه حائز اهمیت است تشابه مفهومی دین ارائه شده در این فیلم با آموزه های کابالیستی است به طوری که جیک میچلسون (15) دوستدار و مروج عرفان کابالیسم درباره آواتار می گوید: آواتار همان کابالیسم است که از فیلتر هندوئیسم عبور کرده است. تأکید این فیلم بر (16) panentheism که از مولفه های کابالیسم نیز می باشد به حدی است که جیک میچلسون را به وجد آورده است.

 مسأله مهم مرتبط با همه‏خدایی و همه‏در‏خدایی که در آواتار القاء می شود و از آموزه های مسلم کابالیستی است در حال حاضر با استفاده از شبکه گسترده تبلیغاتی در حال ترویج است. شاید در نگاه اول آواتار فیلمی در دفاع از طبیعت و ترویج زندگی مسالمت آمیز با آن به نظر آید. ولی این یک ساده اندیشی غیر قابل بخشش است. آواتار به چیزی فراتر از آن و پیچیده تر از آن فرا می خواند. اگر به دیگر بخش های پروژه بزرگ دین نوین جهانی توجه کنیم به مسأله مهمی به نام محیط زیست گرایی یا environmentalism خواهیم رسید.

هواداران محیط  زیست چند طیف مختلف را شامل می شوند. این جنبش اجتماعی که در ابتدا با انگیزه حمایت از منابع زیست محیطی در برابر آلودگی ها و مصرف نادرست انسانی شکل گرفت، اکنون در شاخه های اصلی خود به جنبشی فلسفی- آئینی تبدیل شده است که به سوی ستایش الهه مادری یا همان سیاره زمین و منابع طبیعی آن، سوق یافته اند.  یکی از رهبران اصلی و متنفذ جریان های محیط زیست گرایی الگور است، کسی که در دور اول ریاست جمهوری جرج بوش رقیب انتخاباتی او بود. الگور به دلیل فعالیت هایش در حمایت از محیط زیست، شهرت جهانی دارد. هرچند وی متهم است مأموریت دارد زمینه روانی پذیرش مالیات های سنگین جدید بر سوخت های فسیلی را در مردم امریکا فراهم آورد ولی برخی شواهد نشان می دهد پشت پرده فعالیت های او چیزی فراتر از این اتهامات باشد.

او در کتاب های خود ضمن جلب توجه خوانندگان به مسأله زیست بوم و محیط پیرامون با نگاهی فلسفی- آئینی فراتر از حفظ منابع طبیعی، همگان را به نوعی ستایش و پرستش در برابر زمین دعوت می کند. اقدامات الگور در القای نگاه عرفانی- آئینی به طبیعت به حدی است که برخی او را مفسر جدید برای انجیل خوانده و کتاب مهم او با نام « زمین در تعادل: بوم شناسی و روح انسان »(17) را « انجیل به روایت الگور» نامیده اند. در وابستگی الگور به کانون‏های ماسونی و صهیونیِ ایالات متحده شواهد کافی در اختیار همگان قرار دارد، اما صرف نظر از این شواهد، بررسی محتوای کتاب ها و سخنرانی های الگور نشان می دهد وی در پی قلب ماهیت نگاه ادیان نه تنها نسبت به طبیعت بلکه نسبت به تمامی شؤون زندگی است و تلاش می کند نگاه جدیدی را که تحت مفاهیم شبه عرفانی و آئینی الهیات طبیعی تعریف شده است، جایگزین آن نماید.

  او در کتاب زمین در تعادل، با اشاره به روح پنهان طبیعت که در همه آن ساری و جاری است و شایسته ستایش و  پرستش است الهیات همه خدایی را که بر اساس آن خداوند در همه اجزای طبیعت پراکنده است به عنوان پشتوانه معنوی و فکری جنبش حمایت از محیط زیست، باوری لازم برای زندگی امروز می داند. به عبارت دیگر او در کتاب خود از حمایت معقول و معمول از طبیعت فاصله می گیرد و خواننده را به برقراری یک رابطه معنوی جدید میان خود و طبیعت فرا می خواند و به صراحت به پیوند افکارش با عرفان سرخپوستی و شمنیسم بومیان امریکا اشاره کرده و می‏گوید: « درک معنوی ما از جایگاه مان در طبیعت به فرهنگ بومیان امریکا باز می گردد...

ایدئولوژی غالب اروپای ماقبل‏تاریخ و بسیاری از دیگر مناطق جهان بر پایه پرستش الهه مؤنثِ زمین استوار بوده است، الهه ای که منشأ حیات است و تعادل را میان همه موجودات زنده برقرار می سازد. »(18) الگور پس از این فراز با لفظ دین از این رویکرد یاد می کند و معتقد است پس از ظهور ادیان مذکر فعلی، انسان به اقتضاء طبیعت اش و در پی هماهنگی با آهنگ طبیعت، به خدایی مؤنث باور داشته که در   طبیعت جلوه گر بوده است. و این درست همان چیزی است که در آواتار دیده می شود. درست به همین دلیل است که جیمز کامرون جامعه ناوی را شبیه به بومیان سرخپوست آمریکا به تصویر کشیده است. این شباهت تداعی‏گر باورهای طبیعت گرایانه و الهیات زیست محیطی است که سرخپوستان بدان ایمان داشته اند. جالب اینکه این عقاید پان‏تئیستی و شبه معنوی که به صراحت توسط الگور به عنوان یک مذهب ارائه می شود، به دلیل پوشش حفاظت از محیط زیست و دوستی با طبیعت به سرعت در سراسر دنیا از جمله ایران در حال انتشار است.

بنابر این رویکرد مدافع محیط زیستیِ آواتار نیز کاملا در جهت دین و آئینی است که این فیلم بدان فرا می خواند و همگی اینها تمهیدی است برای تثبیت اصول عقاید دین نوین جهانی که انتظار می رود به زودی مبانی خود را بر جوامع مختلف با گرایشات مذهبی گوناگون تحمیل نماید بدون آنکه در ظاهر با عقاید بومی این جوامع به مخالفت برخیزد. باید توجه داشت آنچه در       آموزه های اسلامی به عنوان مبانی حفظ محیط زیست از نظر اسلام قابل ارائه است، با اینگونه آموزه ها صرفا تشابه ظاهری دارد و تفاوت باطنی و محتوایی آنها غیرقابل انکار است. دقت داشته باشیم که تشخیص شِرک از شناسایی حرکت مورچه ای بر سنگ سیاه در دل شب تاریک دشوار تر است؛ و این مسأله اینگونه است. در مورد این مسأله به طور مشخص می توان گزارش مستقلی تنظیم نمود.

?

آموزه های کابالیستی که به تماشاگر این فیلم القاء می شوند، به باورِ همه‏در‏خدا انگاریِ حاکم بر داستان و آئین ارائه شده در فیلم خلاصه نمی  شود. درخت در فیلم آواتار جایگاه نمادین ویژه ای دارد. شبکه بیولوژیک طبیعت بواسطه درختان و ریشه آنها خود را گسترانیده است؛ اهالی ناوی نیز در تنه یک درخت غول‏آسا زندگی می کنند و از همه مهمتر معبد و مکان نیایش ناوی، جایی است که درخت روح ها  (Tree of Souls)، درخت صداها (Tree of Voices) و درخت مقدس (Secret Tree) نامیده می شود.

در این میان عبارت Tree of Souls یا درخت روح ها، تعبیر رایج برای اشاره به درختان ویژه ای است که در حکم نقاط عطف شبکه معنوی طبیعت می باشند و آمد و شد روح موجودات طبیعت به آنها بسیار زیاد است. جیمز کامرون برای نقطه تمرکز معنویت و جایی که روح طبیعت بهتر احساس می شود از نماد و تعبیری استفاده کرده است که قرن هاست در عرفان یهودی و کابالا به عنوان یک آموزه شناخته شده وجود دارد.

درخت روح ها (Tree of Souls) دقیقا تعبیری است که برای اشاره به برخی اسطوره های عرفانی یهودی مورد استفاده قرار می گیرد. این آموزه به اندازه ای در عرفان یهودی شناخته شده است که در بعضی موارد برای اشاره به اسطوره های عرفانی یهودی یا همان کابالا مورد استفاده قرار می گیرد. شهرت Tree of Souls به عنوان نمادی برای عرفان کابالا به اندازه ای است که هوارد شوارتز کتاب خود در باب اسطوره های عرفانی یهود و کابالا را با همین نام منتشر کرده است. در کتاب هوشع از تنخ  (19) آمده است که در بهشت درختی به نام درخت روح ها وجود دارد و ارواح تمام آنچه تا کنون آمده است و آنچه خواهد آمد در آن قرار دارد.

پدر عرفان کابالیسم، اسحاق لوریا(20) که شبکه عرفانی او را کابالای لوریانی می نامند، بر این باور بود که معادل درخت روح ها در بهشت، درخت های روح زمینی نیز وجود دارد. بر اساس آموزه های او درختان در طبیعت مأمن و جایگاه روح ها هستند. در شرح حال اسحاق لوریا آمده است که وی روزی شاگردان خود را برای تعلیم به میان طبیعت برد، ناگهان دید که روح های بسیاری درختان را احاطه کرده اند، او لحظاتی با روح ها سخن گفت، شاگردان که روح ها را نمی دیدند پرسیدند استاد با که سخن می گویید و اسحاق پاسخ داد اگر شما هم صدای آنها را می شنیدید می دیدید که چه روح های بسیاری در درختان حضور دارند. (21) این روایت درست همان چیزی است که در سکانس معرفی درخت روح ها به جیک در فیلم آواتار به تصویر کشیده شده است. در آواتار نیز نیتیری به جیک می گوید که درختان جایگاه روح ها هستند روح اجداد ما، و ما می توانیم صدای آنها را بشنویم.

باور به روح برای درختان از  آموزه های مسلم کابالای یهودی است. در شرح احوال خاخام ناخمان براتزلاف افسانه های زیادی در ارتباط با روح درختان آمده است از جمله آنکه او شبی را در مسافرخانه ای سپری می کرد، در نیمه های شب با ناله او ساکنان خانه از خواب پریدند و علت ناله ها را جویا شدند. خاخام براتزلاف از جا برخواست و دست به قلم برد و نوشت: هرکس درختی را قطع کند مرتکب قتل شده است. خاخام از صاحب مسافرخانه پرسید آیا این ساختمان بجای درختان قطع شده بنا شده است و او پاسخ داد آری. خاخام گفت شب در خواب روح درختان را می بینم که اشک می ریزند و موجب هراس من می شوند .(22)

 از اینگونه افسانه های مربوط به درخت در کتاب های کابالا به فراوانی یافت می شود و همانطور که گفته شد به همین دلیل است که هوارد شواتز کتاب خود درباره اساطیر عرفان یهودی را درخت روح ها نامگذاری کرده است.

 

تصویر بالا: درخت مقدس کابالا ترسیم شده در دهه اول قرن بیستم. الهه مونث که در فیلم ایوا نامیده می شود در تصویر قابل مشاهده است. دو تصویر سمت چپ نیز نمادی از خلقت و نشئه های آن است که به درخت حیات مشهور است. این نماد که خلاصه عرفان کابالا را در خود جای داده توسط استاد موسس کابالا، موشه دلیون قرن ها پیش ترسیم شده است

قدیمی ترین و اصلی ترین متن کهنی که در آن به اسطوره درخت روح ها اشاره شده است، یکی از نوشته های موشه دِلیون(23)  ( استاد مؤسس کابالا) می باشد . (24) جالب این است که موشه دلیون کسی است که برای اولین بار از درخت کابالا سخن می گوید که شامل 10 نشئه است و آن را به صورت یک نمودار ترسیم می نماید. درخت کابالا که دقیقا با تعبیر درخت حیات (Tree of Life) خوانده می شود، نمادی از فلسفه کابالا درباره جهان هستی است و شامل ده تجلی یا صفت برای مبدأ هستی می باشد که در مراحل گوناگون ظاهر می شوند.

همانطور که ملاحظه می شود درخت به همان اندازه که در دنیای آواتار حضور دارد، در دنیای کابالا نیز حضور دارد و تمام عرفان کابالا در یک نمودار درختی به نمایش در می آید. تفسیر و توضیح عناصر موجود در درخت حیات کابالا که به آموزه های این عرفان اشاره دارد و با مضامین سینمایی آواتار نیز  پیوند عمیقی دارد، نیازمند فرصت جداگانه ای است و اطاله کلام در این موضوع ما را از هدف اصلی این گفتار دور می سازد.  در اینجا و بر اساس آنچه گفته شد تنها بیان این مطلب کفایت می کند که سینمایی آواتار در واقع پیامبر بلیغ عرفان کالاباست. مضامین و آموزه های عرفان کابالا که می توان آن را از مبانی پنهان دنیای جدید دانست، بدون آنکه نامی از آن به میان بیاید از طریق بسیاری از محصولات سینمایی در حال گسترش است و این، زمینه باورهای مشترک میان همه مردم زمین یا همان دین نوین جهانی را بر اساس آنچه مبتکران این پروژه می پسندند، فراهم می کند.

 دین نوین جهانی و فرقه های نوظهور ، تکثّری که به وحدت پنهان می انجامد

از آنجا که مبانی کابالیستی و ماسونی دین نوین جهانی به سادگی و به طور مستقیم قابل القاء به ذهن پیروان ادیان مختلف سراسر جهان نیست، در حال حاضر این آموزه ها تکثیر و تنوع یافته و در قالب های گوناگون و متنوع به شکل دوره ها و فرقه های عرفانی، خودشناسی، خدای درون و همانند آن ارائه می شوند. تکثیر این آموزه ها بر اساس زیست‏بومِ فرهنگی هر منطقه شکل می گیرد. به عنوان مثل دوره های تفسیر حافظ، مولوی خوانی و حتی تفسیر قرآن هایی طراحی شده است که با اتکا به آموزه های کابالیستی بدون آنکه نامی از آن به میان آورند، به توضیح و تفسیر متون ادبی و دینی بومی ایران، می پردازند. جریان رسانه ای پروژه دین نوین جهانی در کنار انجمن ها و فرقه های عرفانی با ظاهر و ادبیات بومی، به تدریج سبب تحویل و قلب مفاهیم اصیل دینیِ جریان‏های رقیب شده و پیروان این ادیان را از درون با آموزه های زینت داده شده الهیات طبیعی مأنوس می سازد.

در حال حاضر مدعیان امام زمان بودن، جلسات مولوی خوانی، مدعیان ارتباط با ارواح، فرقه قانونیان، انرژی درمانی، عرفان حلقه، انجمن اکنکار، دوره عملی عرفان سرخپوستی، آموزش ایلیایی، فالون دافا، کلاسهای بودا شناسی تکمیلی در ماکو، فرادرمانی و بسیاری جریان ها و دوره های مشابه در تهران و سایر شهرستان های مهم کشور به طور گسترده فعالیت می کند. فهرستی از نام و آموزه های رهبران و مدیریت کنندگان بخش شناسایی شده این فرق ها در دسترس است که مطالعه آن یک نتیجه جالب توجه را به دنبال دارد.

در تمامی این فرقه ها به رغم تکثر و تنوع ظاهری اصول عقاید ثابتی ارائه می شود. تعادل و هارمونی با هستی (تعادل در الهیات طبیعی)، حضور روح مقدس یا برتر در کالبد شخص اول فرقه (آواتاریسم)، حضور روح گذشتگان مقدس در کالبد رهبر و یا اعضای فرقه (بازتولید یا همان تناسخ) و سلامت جسم، چهار آموزه ثابتی است که در همه این جریان ها و دوره ها یافت می شود. جالب اینکه حتی مدعیان امام زمان بودن نیز با فلسفه بافی های پیچیده سعی  می کنند به هواداران خود نشان دهند که روح امام زمان در بدن آنها حلول کرده است.

در جلسات تفسیر قرآن برخی از این فرقه ها، تأویل موسیقایی قرآن که همان تعادل و هارمونی با روح مقدس طبیعت است به عنوان معنای باطنی و حقیقی قرآن ارائه می شود. در گزارشات منتشر شده مربوط به برخی از این فرقه ها آمده است که سران گروه، خود آموزش های لازم را در سایر کشورها بویژه کانادا و امریکا گذرانده اند. حتی در صورتی که از ارتباطات مبهم و برون مرزی رهبران این فرقه ها چشم پوشی کنیم، مضمون مشترک و پنهانی آنها نشان از منشأ مشترکی برای قاطبه این جریان دارد، منشئی که به طور حتم با پروژه دین نوین جهانی در ارتباط است. شعور کیهانی که در فرقه حلقه عرفان معرفی می شود، روش درمانگری اغنایی‏-روانیِ متصدیان این فرقه و آموزه های آنها درباره خدای درون و مراقبه باطنی تماما مضامینی است که در مجموعه کتاب زوهار، مرجع شماره یک کابالا، یافت می شود.

تنها تفاوت آنچه هم اکنون در جلسات و ترم های فرقه حلقه عرفان در تهران و کرج و اصفهان و برخی شهرهای دیگر آزادانه به مردم آموزش داده می شود، با آنچه که در کتاب زوهار آمده است در این است که آن به زبان عبری است و این به زبان فارسی، نام آن کابالاست و نام این حلقه عرفان. آیا می توان تشابه عمیق و جامع آموزه های حلقه عرفان با کابالا را تصادفی دانست؟ بی‌شک پاسخ مثبت به این پرسش نمی تواند معقول و منطقی جلوه کند. تکثر فرقه ای با قالب و صورت بومی سبب می‌شود، مضامین و آموزه های دین نوین جهانی با کمترین هزینه در سراسر دنیا منتشر شود.

ضرورت طراحی راهبرد رسانه‌ای تقابل با پروژه دین نوین جهانی

هرچند آنچه گفته شد تنها اشاره ای کوتاه به پروژه ای است که در حال انجام است، اما همین مختصر برای باور به این خطر کافی است که تهاجم فرهنگی سالهای آینده از جنس میراث کابالاست. میراثی که بر خلاف تهاجم فرهنگی ابتذال، به معنویت فرا      می خواند و مقابله با آن دشواری های غیر قابل توصیفی دارد. بی شک خداوند حافظ دین خود خواهد بود و در نهایت این اسلام است که می ماند. آنچه در اینجا مدنظر است این است که با هوشمندی در درجه اول از دامن زدن به این جریان بپرهیزیم و سپس به اقدامات فعالانه متقابل بیاندیشیم.

تحقق این مهم نیازمند آن است گزینش تولید و نظارت محصولات رسانه ای که حامل اصلی این آموزه های متخاصم می باشند، نه صرفا بر پایه ملاک های شناخت شده ظاهری بلکه با اتکا به جریان شناسی این پروژه ها صورت پذیرد. در درجه بعد جریان فرهنگی عام با آگاهی بخشی در این حوزه می تواند از توابع منفی این پروژه تا حد زیادی بکاهد.. در صورت اهمال و بی توجهی به تدوین طرح مدیریت تقابلی پروژه دین نوین جهانی عواقب فرهنگی و فکری خطیری در انتظار جامعه ایران خواهد بود. استفاده از محصولات تصویری خارجی، ترجمه کتاب ها، مقالات روزنامه ای، شخصیت های کودکانه و کارتونی جدید، اسباب بازی ها، وسایل ارتباط جمعی، پوشاک و حتی برخی مواد غذایی از جمله مواردی است که پرداختن بی تأمل به آن می تواند سبب گسترش زودهنگام اهداف کسانی باشد که در پی استقرار دین نوین جهانی هستند.

پروژه رسانه ای دین نوین جهانی در سه مرحله تنظیم شده است:

آشوب باورها، تثبیت مفاهیم اولیه، معرفی نظامِ نوین ارزشی

این سه پلکان، الگویی کلاسیک و شناخته شده برای هر تحول بنیادین در ساختار باورهای جامعه هدف می‏باشد.

آشوب باورها:

در مرحله آشوب، انبوهی از باورهای متکثر و متنوع و الگوهای معرفتی گوناگون به سوی مخاطبان نشانه گرفته می شود. این اقدام سبب می شود پس از مدتی مخاطبان دچار سردرگمی در باورها شوند. هجمه آموزه ها و باورهای گوناگون سبب می شود که جامعه هدف نتواند آموزه های بومی و قابل قبول خویش را از غیر آن تشخیص دهد و یا در تفسیر آموزه های بومی به اندازه های با تنوع و تکثر مواجه می شوند که ارتباط متعصابه خود را با آنها از دست می دهد. آشوب باورها همواره در الگوی جنگ نرم مرحله پیشین و ضروری برای استقرار باورهای نوین است.

خدا‏شناسی (توحید)، فرجام‏شناسی (معاد و تقدیرفردی و تاریخی)، مرجع‏شناسی (نبوت و امامت)، جهان‏شناسی (مراتب فیزیکی و متافیزیکی خلقت)، مبدأ‏شناسی (چگونگی حضور انسان بر روی زمین و راز تولد نفس انسانی در ضمن یک فرایند طبیعی) و انسان‏شناسی (رابطه نفس و بدن، قوای انسانی، رابطه انسان و مبدأ آفرینش او) از جمله مفاهیم بنیادینِ دینی است که سینمای آمریکا در دو دهه گذشته به طور عام و در ده سال گذشته به صورت خاص و متمرکز به پیاده سازی نظریه آشوب درباره آنها پرداخته است.      

تمامی فیلم ها و سریال های متعلق به کانون های فیلم سازی امریکا که به مضامین جادوئی، ادیان و اسطوره‏های سحرآمیز باستان، پیشگوهای دنیای نو و باستان، انجمن های رازآمیزگرا، زندگی پس از مرگ، قدرت‏های فراطبیعی انسان های خاص، حیات معنوی و فرقه های نو می پردازد، هر یک در واقع محقَق ساختن بخشی از مرحله آشوب باورها را عهده دار هستند. کارکرد آشوب ساز این گونه تولیدات با توجه به فقدان تبیین کافی از آموز های اصیل بومی در سالهای گذشته، دوچندان می شوند. 

تثبیت مفاهیم بنیادین نوین:

این مرحله زمانی است که آشوب باورها به طور نسبی حاکم شده باشد. زمانی که شما خودتان عامل آشوب بوجود آمده باشید، این امکان را دارید که چند نقطه اتکا را به عنوان مفاهیم اولیه نظام ارزشی آینده، مورد تأکید قرار دهید. زمانی که مفاهیم اصیل دینی با خرافه و تخیل و موهومات منتشر شده توسط فیلمها به هم آمیخته شد و آشوب حاکم گشت، زمان آن می رسد که توجه مخاطب به چند مفهوم اولیه و بنیادین جلب شود و آنها را نسبت به سایر مفاهیم موجود قابل قبول تر بداند. این مفاهیم در واقع شالوده نظام ارزشی یا آئین جدیدی است که قرار است در مرحله بعد ارائه شود. حلول روح هستی در کالبد جسمانی، بازتولد روح یا تناسخ، تعادل با موسیقای هستی و ایمان به قدرت درون و مراقبه باطنی، از جمله مفاهیم اولیه دین نوین جهانی است که باید در مرحله دوم به تثبیت برسد. در این مرحله که از نظر زمانی می توان با مرحله آشوب همراه باشد، این مفاهیم در ذهن مخاطبان به عنوان آموزه هایی قابل پذیرش و نزدیکتر به واقع تثبیت می گردد تا در مرحله سوم آئین نوین بر پایه آنها بنا شود.


مفاهیم بنیادین اولیه برای دین نوین جهانی با ظرافت قابل توجهی در تاروپود درام های تولید شد در کانون های فیلم سازی مذکور، گنجانده شده اند. به عنوان مثال تولیداتی نظیر Tru Calling (series),  Push (2009), Painkiller Jane (2007), Dead Zone (series) این مأموریت را بر عهده دارند که پیش شرط های روانی لازم را برای ایمان به رهبران معنوی جدیدی همچون Alberto Villoldo که شاگردان او در دو سال گذشته در ایران نیز فعال شده اند، در ذهن مخاطبان مهیا سازند. این رهبران پیشگو و غیبگو مبلغان آموزه های دین نوین جهانی خواهند بود.

ارائه نظام ارزشی جدید:

مرحله سوم ارائه نظام ارزشی جدید و ساختار نوین به عنوان یک مجموعه واحد و منسجم است که به طور رسمی و فراگیر جایگزین نظام ارزشی پیشین می شود. در این مرحله بر اساس یک تئوری پساساختارگرایانه، لزوما نیازی نیست ساختار پیشین شکسته شود و ساختار ارزشی نوین جایگزین آن گردد، بلکه در صورتی که بتوان نظام ارزشی جدید و محتوای مورد نظر را در همان ساختار قدیم گنجاند، سناریوی موفق تری به انجام رسیده است. 

 آنچه که به مرحله ارائه ساختار نوین مربوط می شود، فیلم هایی هستند که به مخاطب القاء می کند آئینی که در اختیار اوست نمی تواند پاسخگوی نیازها و زُداینده مشکلات باشد، بلکه باید آئینی جدید را جستجو نمود که از بنیان متفاوت است. فیلمهایی چون Avatar (2009)، The Book of Eli (2010) و 2012 (2009) به این مرحله از پروژه دین نوین جهانی تعلق دارند و زمینه پذیرش یک ساختار معرفتی تازه را در اذهان مخاطبان فراهم می سازند.

 بی شک حق بر باطل پیروز است، آنچه می ماند سربلندی یا سرافکندگی ماست... 

منبع:رجانیوز


   1   2      >



بازدید امروز: 115 ، بازدید دیروز: 19 ، کل بازدیدها: 952037
پوسته‌ی وبلاگ بوسیله Aviva Web Directory ترجمه به پارسی بلاگ تیم پارسی بلاگ