...می آیم (شعر)
ارسال شده توسط محمد علی خدادوست در 87/4/12:: 7:36 صبحبسم الله الرحمن الرحیم
حسابی گاهی از دستت به عجز و داد می آیم
بسویت، تا قضیه از سرم افتاد می آیم
به قول معروف افسارم به دست توست، هرجایی
مرا خواهی ببر، حتی اگر بغداد، می آیم
نمی دانم، کسی از سرنوشت خویش آگه نیست
چو عطری در نسیمی، یا خسی در باد می آیم
تو شیرین می کنی خود را برای من و من انگار
نکنده کوه با تیشه، شدم فرهاد می آیم
بیا دیگر، نمی خواهم از این بیشتر بشمارم
نگو که بشمری تا شصت و یا هفتاد می آیم
کمی اوضاعم این روز ها قاراش میش است، می دانی
به محض آنکه آب از آسیاب افتاد می آیم