عرفان و مهدویت، خار راه یا یار همراه، بخش سوم
ارسال شده توسط محمد علی خدادوست در 86/5/7:: 1:5 عصربه نام او
لینک به: بخش اول مطلب بخش دوم مطلب
...ادامه:در خدمت به فرهنگ مهدوی و نقش عرفان؛ به طور کلی می توان گفت که اشخاص و افکاری که به پویایی و نشاط و حیات تشیع کمک کرده اند به حیات فرهنگ مهدوی در جامعه نیز کمک کرده اند که شیعه یعنی مکتب امامت، و مهدویت یعنی تداوم امامت.
با نگاهی به تاریخ؛ زنجیره ای از عرفای جلیل القدر و فلاسفه بزرگ را می بینیم که در کنار سایر خادمین مکتب تشیع، به حق نمایندگان امام غایب در میان جامعه بوده اند در بسط اندیشه و رفع موانع فکری آن.
از بوعلی سینا و ملا صدرا تا علامه جعفری و شهید مطهری و سایر فلاسفه که مروج اندیشیدن بوده اند تا عرفای نامی و گمنام چون آیت الله قاضی، میرجهانی، میرزا جواد آقا ملکی تبریزی، شاه آبادی و... که عهده دار اخلاق و سلوک جامعه بوده اند.
بزرگترین اتفاقی که در گسترش فرهنگ مهدوی افتاده است در قرن حاضر و به دست عارف کامل امام خمینی (قدس سره) بوده است. بی شک انقلاب اسلامی نه تنها ایران، تشیع و اسلام بلکه جهان را از بلعیده شدن توسط شیطان نجات داد. اگر این اتفاق میمون نبود امروز جهان شکل دیگری داشت و مناسبات جهانی به گونه امروز نبود. اگر امروز نه تنها مسلمانان بلکه بشر دارد بیدار می شود، نتیجه پنجه در پنجه انداختن انقلاب اسلامی با تمام دنیای شیطانی است و بر انداختن نقاب های رنگارنگی چون دموکراسی، حقوق بشر، آزادی، انسان مداری و... از چهره زشت و منحوس جهانخواران.
جهان در نتیجه مجاهدتهای خستگی ناپذیر مریدانِ بی ادعای خمینی عزیز، آن عارفان ره یافته اُمّی ، گامی بزرگ به سوی آمادگی قبول ولایتِ امام(عج الله تعالی فرجه) برداشته است و امید برای نزدیکی ظهور از هر زمان دیگری بیشتر شده است.
و اما محی الدین عربی:
محی الدین عربی، پدر عرفان اسلامی
من درباره مسائل اسلامی یک رفرنس معتبر و قابل اعتمادی که همیشه به آن رجوع می کنم آثار شهید مطهری است، چون توسط امام (ره) تضمین و تایید شده است. محی الدین را هم از منظر شهید مطهری تعریف می کنم:
« یکی از عرفایی که الهام دهنده همه نوابغ عرفانی است که از قرن هفتم به بعد آمده اند، محی الدین عربی است. او خواه نا خواه پدر عرفان اسلامی است و او بود که تحول عظیم در عرفان اسلامی بوجود آورد.عرفای بعد از او همه از او الهام گرفته اند. مولوی، حافظ، شبستری و امثال اینها شاگردان مکتب محی الدین اندبدون شک.
محی الدین عربی حاتمی طائی اندلسی . از اولاد حاتم طائی است . در
اندلس تولد یافته اما ظاهرا بیشتر عمر خود را در مکه و سوریه گذرانده
است . شاگردان شیخ ابومدین مغربی اندلسی از عرفای قرن ششم است . سلسله طریقتش با یک واسطه به شیخ عبدالقادر گیلانی میرسد .
محی الدین که احیانا به نام ابن العربی نیز خوانده میشود ، مسلما
بزرگترین عرفای اسلام است . نه پیش از او و نه بعد از او کسی به پایه او
نرسیده است . به همین جهت او را " شیخ اکبر " لقب دادهاند .
عرفان اسلامی از بدو ظهور قرن به قرن تکامل یافت . در هر قرنی - چنانکه
اشاره شد - عرفای بزرگی ظهور کردند و به عرفان تکامل بخشیدند و بر
سرمایهاش افزودند . این تکامل تدریجی بود ولی در قرن هفتم به دست محی الدین عربی " جهش " پیدا کرد و به نهایت کمال خود رسید .
محی الدین عرفان را وارد مرحله جدیدی کرد که سابقه نداشت . بخش دوم عرفان یعنی بخش علمی و نظری و فلسفی آن وسیله محی الدین پایه گذاری شد . عرفای بعد از او عموما ریزه خوار سفره او هستند . محی الدین علاوه بر اینکه عرفان را وارد مرحله جدیدی کرد یکی از اعاجیب روزگار است . انسانی است شگفت و به همین دلیل اظهار عقیدههای متضادی دربارهاش شده است . برخی او را ولی کامل ، قطب الاقطاب میخوانند و بعضی دیگر تا حد کفر تنزلش میدهند . گاهی ممیت الدین و گاهی محی الدین اش میخوانند. صدر المتألهین فیلسوف بزرگ و نابغه عظیم اسلامی نهایت احترام برای او قائل است . محی الدین در دیده او از بوعلی سینا و فارابی بسی عظیمتر است.
محی الدین بیش از دویست کتاب تألیف کرده است . بسیاری از کتابهای او و شاید همه کتابهایی که نسخه آنها موجود است ( در حدود سی کتاب )
چاپ شده است . مهمترین کتابهای او یکی " فتوحات مکیه " است که
کتابی است بسیار بزرگ و در حقیقت یک دائره المعارف عرفانی است .
دیگر کتاب فصوص الحکم است که اگر چه کوچک است ولی دقیقترین و
عمیقترین متن عرفانی است . شروح زیاد بر آن نوشته شده است . در هر عصری شاید دوسه نفر بیشتر پیدا نشده باشند که قادر به فهم این متن عمیق باشند. محی الدین در سال 638 در دمشق درگذشت و همانجا دفن شد . قبرش درشام هم اکنون معروف است .» ( مرتضی مطهری، آشنایی با علوم اسلامی جلد دوم ص132)
امام (ره) در شرح حدیث بیستم در کتاب چهل حدیث از محی الدین چنین نقل می کنند:
«و از شیخ محقق، محی الدین عربی نقل است که گفته است: بدان که دین چو از آلایش غیریت و خودیت پاک گشت برای خدا خواهد بود؛ چرا که با فنای کلی تو در ذات حق، برای تو ذات و صفت و فعل و دین نمی ماند.
در غیر این حال دین به حقیقت خالص وپاک نگردیده است و برای خدا نیز نخواهد بود.»