جلوه

بسم الله الرحمن الرحیم

غزل خداحافظی

غزل خداحافظی غزل خداحافظی که میگن اینه:

آسمان ابری شدو باران گرفت *** لحظه ای که وصل مان پایان گرفت
چشم من از آسمان تقلید کرد ***  حین باران یاد چشمت جان گرفت
آسمان جــــــای نگاه  ابری ات ***  بهــــر چشم خیس من قرآن گرفت
بسته بود چشمان تو وقت وداع ***  تـــا وداع را بهر من آسان گرفت
یاد چشمانت دوباره جان گرفت*** لحظه ای که وصل مان پایان گرفت

****: با تشکر از راهنمایی های آقا رضا در ویرایش شعر

بسم الله الرحمن الرحیم

شاهد بر کوثر

زمانی که اعراب بر اساس تفکرات خودشان که پسر را مایه ادامه اسم و نسل شان می دانستند بر پیامبر طعنه ابتر زدند خداوند با سوره کوثر به او مژده خیر کثیر داد و فاطمه سلام الله علیها را برای ادامه نسل و اسم پیامبر صلی الله علیه وآله و سلم به ایشان عطا فرمود. سالها و قرن ها گذشت و اسم و رسم پیامبر را فرزندان فاطمه سلام الله علیها حفظ کردند تا رسید به قرن آهن و فولاد و شیطان. قرن جاهلیت اخری. قرن سلطه شیطان بر انسان. اینجا بود که باز از نسل فاطمه س فرزندی به دنیا آمد: روح الله. انگار باز داستان خلقت دوباره انسان بود: روح خدا یک بار دیگر در کالبد انسان دمیده شد. نقشه شیاطین برای سلطه بر دنیا نقش بر آب شد.

روح الله روحش بزرگ و بزرگ تر شد و شد خمینی یک ملت و امام یک دنیا. خمینی ره فرزند فاطمه س در زاد روز مادرش به دنیا آمد تا خداوند بواسطه او یک بار دیگر شیاطین را استهزاء کند. پیرمردی دست خالی در برابر همه ابزار های تکنولوژیک شیطانی. پیر مردی فقط با یک اسلحه:

«همه در محضر خداییم»

بسم الله الرحمن الرحیم

رمز طریق

بیت الحزین دلم خاک پایتان..........چشمم فدای دمی گریه هایتان
گل بوده اید؟...کوه مقاوم بر ِ علی!.....یار علی، شیعه ی او، همسر علی

ما بوده ایم و شما بوده اید سپر.....خاک بر سریم که شما بوده در خطر
ما عهد خویش شکستیم با علی! بلی......با خون خویش نوشتی: بلی علی!

ای «عقل کل» شده فرزند تان، سلام!.....مادر برای جلوه ی اول: درین کلام:
«ام ابیه»...رمز کدامین طریق بود؟..........کشتی برای کدامین غریق بود؟

بسم الله الرحمن الرحیم

محیط زیست فریمان و جوک گرگ و گله!

روستاییان فریمان تعریف می کردند که چندی پیش، محیط زیست چند قلاده گرگ را در این مناطق رها کرده است. در مقابل اعتراض روستاییان که گله دار اند؛ گفته است:

ما روی گوش گوسفندان تون علامت می گذاریم هر گوسفندی را که گرگ خورد شما گوش علامت گذاری شده را بیارید و پولش رو بگیرید!

روستائیان مانده اند که اگر گرگ همون گوش علامت دار گوسفند شون رو بخوره چکار کنند! حالا علاوه بر همراه بردن سگ با گله دعا هم می کنند که اگر گرگ به گله شان زد لااقل اون گوش با اهمیت گوسفندشون رو بتونن پس بگیرن!!!

بسم الله الرحمن الرحیم

مثل من توی دست خدا

در پناه گرمای دستانم

-که تنگ در مشت خویشش گرفته ام-

دهانش را

با چشم های بسته

مثل دستهای من بدرگاه خدا

تا نهایت باز می کند

نیازی به جیک جیک نیست!

*:

جمعه، باغ بودیم احمدآقا لانه پرنده ای که بعدا فهمیدم کلاغ زاغی است را خراب کرده بود(آفت باغ است!). هفت تخم داشت که یکی شکسته بود و معلوم شد داشته جوجه میشده.

شش تای دیگر را نصف نصف با ریحانه (دخترم ) تقسیم کرده بود. ریحانه می خواست لانه زاغی را با تخم هایش به معلم و همکلاسی هایش نشان بدهد، خیلی ذوق کرده بود که زاغی ِ کتابش را با خانواده! دیده است.

بعد از نشان دادن، به شوخی به ریحانه گفتم اگرحوله ای روی لانه بگذارد و تخم ها را گرم نگه دارد تبدیل به جوجه می شوند!

خوشحال شد و همین کار را کرد. دیروز می خواست ببرد به خاله هایش نشان شان بدهد.

وقتی گذاشت شان داخل ماشین، جیغی از ته دل کشید که: بابا بیا ببین این چیه توی لونه زاغیم!

بعععلهه! یکی از جوجه ها از تخم درآمده بود.

بسم الله الرحمن الرحیم

واجبات شرعیِ اجتماعی و اقتصادی

یک موضوعی که در میان ما کمتر مورد توجه قرار گرفته، واجباتی است که کمتر شرعی محسوب می شوند! مثل چی؟ مثل همه قوانین اجتماعی. نقل شده که حضرت امام که در فرانسه بودند اجازه ندادند در منزل شان گوسفند قربانی کنند چون بر خلاف قوانین بهداشتی کشور فرانسه بود و نیز این استفتا از ایشان منقول است که تخلف از قوانین راهنمایی و رانندگی گناه محسوب می شود.

ولی ما هنگام سبقت غیر مجاز یا سرعت غیر مجاز یا عبور از چراغ قرمز! اصلا احساس گناه شرعی نمی کنیم و بیشتر به اطرافمان نگاه می کنیم که پلیس فیزیکی یا الکترونیکی (دوربین) هست یا نه.

گناه های سیاسی و اداری و ... هم بر همین منوال است.

اما غرض از این نوشته حکم مرجع تقلید در سال جدید در مورد لزوم حمایت از کالای داخلی و پرهیز از خرید کالای خارجی است. آیا ما در نظر می گیریم که این یک فتوای اقتصادی است و تخلف از آن گناه شرعی ِاقتصادی ؟

بسم الله الرحمن الرحیم

خشک بوته خار

خشکیده بوته خاری را، باد پس از مکثی از کنار دو بوته ی توت فرنگی برد.

نه خاری که در باد می چرخید و می رفت همان بود که بود و نه توت فرنگی هایی  که به بازار رفتند.

بسم الله الرحمن الرحیم

 پرواز

بالهایم را نیازموده ام
و فضای لایتناهی را
که پاهایت به هیچ جا بند نباشد!
اگر «مادر» هلم نمی داد
هیچ گاه جرأت پریدن از لانه را
-پرواز-
نمی داشتم
کی
مادر مرا
بدرون فضای لایتناهی ِ
بی جرم
بی وزن
بی حجم
بی زمان
بی...
هلم خواهد داد؟
مظطرب می شوم
بدان می اندیشم