احمدی نژادی ها
ارسال شده توسط محمد علی خدادوست در 90/3/7:: 10:23 صبحبسم الله الرحمن الرحیم
احمدی نژادی ها
ولایت پذیری یعنی این مطالبات ولایت که بر زمین ماند
بسم الله الرحمن الرحیم
احمدی نژادی ها
ولایت پذیری یعنی این مطالبات ولایت که بر زمین ماند
بسم الله الرحمن الرحیم
توصیه اکید می کنم این مقاله را علیرغم طولانی بودن بخوانید:
آیا احمدی نژاد، احمدی نژاد خواهد ماند!؟
...(نکات مهمی را بدلیل محدودیت ارسال مطلب پارسی بلاگ حذف کرده ام کل مطلب را از لینک متن اصلی بخوانید)
...لذا لازم می نماید نکاتی را جهت تنویر افکار عمومی وبصیرت دهی بیشتر،متذکرشد:
* ابتدا شایع شد که احمدی نژاد به دستور رهبری تمکین نکرده و حاضربه قبول حضور مجدد مصلحی در هیات دولت نیست.
* در ادامه شایع گردید احمدی نژاد در اعتراض به حکم رهبری قهر نموده و از انجام وظایف خود در دولت خودداری میکند وشاهد آن هم عدم حضور وی در هیات دولت و لغو سفراستانی قم،اعلام می شود.
* در آخرین شایعه مطرح شده عنوان گردیده که رئیس جمهوراستعفای خود را تقدیم رهبری نموده و دوتن از بزرگان نظام، جهت پادرمیانی به ملاقات احمدی نژاد رفته اند.
قابل ذکراست که جنگ رسانه ای دشمنان خارجی، و سکوت دولتمردان و شخص رئیس جمهور، بردامنه این شایعات نیز، افزوده است.
برای تحلیل این مساله لازم است اندکی به عقبه این موضوع و این جریان بازگشت. آیا به نظر شما با عملکردی که از آقای احمدی نژاد در گذشته وخصوصاً درطول این 6 سال سراغ داریم، عدم تمکین ایشان از ولایت پذیرفتنی است؟! برای پاسخ به این سوال بررسی موارد زیرضروری است:
1-بررسی ادعای ولایت پذیری کسانی که مدعی ولایت پذیری بوده و بر عدم ولایت پذیری شخص رئیس جمهور خرده میگیرند وبر این خرده گیری اصرارهم دارند.(که این دسته ،گروههای مختلف را شامل میشود از برخی روحانیون گرفته تا برخی سیاسیون).
2-نگاه اجمالی به ولایت پذیری رئیس جمهوردرعمل درطول مدت ریاست جمهوری و دوران شهرداری.
3- بررسی مواضع و نقش مخالفان و رقبای قدرتمند ایشان ،خصوصاَ کسانی که در جریان انتخابات و فتنه پس از ان اصرار داشتند که "نه احمدی نژاد".
قراراست دراین نوشتاراشاره ای به نام اشخاص نشود چراکه ،خود، به نوعی بر التهاب موجود دامن خواهد زد ؛لذا به تاسی از بزرگان و اهل فن از ذکر نام اشخاص خودداری نموده و ضمیر، خود مرجع ضمیر را پیدا خواهد کرد و" العاقل یکفیه الاشاره". در ابتدا نکاتی را حول سه محور فوق ، بصورت سوال از سیاسیون جامعه می پرسیم همانهایی که الآن یا درگذشته داعیه دار ولایت پذیری بودند:
**سوال میکنم ازکسانی که برای رسیدن به جایگاههای حکومتی وبرای کسب آرای مردم متمسک به هر وسیله ای می شدند وحتی به تعریف و تمجید ازخانم شیرین عبادی پرداختند، باچه رویی به آقای احمدی نژاد درس ولایت پذیری می دهند واین اقدام آنها چه نسبتی با رهنمودها و خط و مشی رهبری دارد!؟ ...این خانم همان فردی است که بی محابا حامی بهاییان ، حقوق هم جنس بازان و..بوده و در سخره گرفتن احکام اسلامی ید طولا دارند و جایزه ای را نیزدریافت کرده است که پیش از اوشیمون پرز دریافت کننده آن بوده است.آیا در عمیق بودن اعتقادات خامیان چنین فردی نباید تردید کرد؟ آیا تردید در ولایت پذیری این افراد آسان تراست یا آقای آحمدی نژاد؟
** کسانی که در جریان انتخاب آقای مشائی به معاون اولی رئیس جمهور، روز شمار و ساعت شمار ولایت پذیری برای رئیس جمهوربراه انداخته بودند، با چه رویی توانستند دستور رهبری را در ایجاد سازوکار نظارت برعملکرد نمایندگان مجلس با لطایف الحیل بر زمین بگذارند؟!.
** خواصی که دم از ولایت می زنند چرا و به چه دلیلی دستور غیر رسمی و محرمانه ولایت امر را از دفتر معظم له بیرون کشیده، وبرای دومین باردر طول دوسال، دراختیار رسانه هاوعموم مردم میگذارند و جالب تر از آن اینکه هیچ کس به این بدعت ناروا واکنشی نشان نمی دهند، ودرعین حال اینان خود را ولایی واحمدی نژاد را ولایت ناپذیر می خوانند.اینها ازخود پرسیده ایم اینهاچه کسانی هستند؟!
** کسانی که توزیع عادلانه یارانه ها و سهام عدالت را نوعی گداپروری دانسته و آن را به سخره می گرفتند چگونه جرات کردند با عوامل نفوذی خود درمجلس طرحی را به تصویب برسانند که اموال عمومی مردم را به نفع افرادی خاص و قدرتمند محدود وموقوف کننند؟! وکاری کنند که با مخالفت شورای نگهبان ،عرق شرم برپیشانی برخی نماینگان بنشیند!؟
** خواصی که در فتنه 88 سکوت اختیار کردند و علیرغم توصیه رهبری بر اتخاذ مواضع شفاف، وپرهیز از مواضع دوپهلو،هیچگاه حاضر به بیان مواضع شفاف نشدند،چگونه و باچه رویی از ولایت ناپذیری دکتر احمدی نژاد سخن می رانند؟!
** کسانی که علنا به عضوی از اعضای هیات محترم دولت در جمعی محدود،بدون دلیل و مدرک ودر غیرمحکمه اتهام شرب خمر میزنند ، چگونه دم از اسلام و ولایت می زنند ؟!
** چگونه است که احدی از رجل سیاسی ،در جریان فتنه 88 ،ضمن همسویی با خواسته های نابحق ِفتنه گران، حق نداشته خود را با منت به ملت بخشید و پس از چندی نیزنامه سرگشاده به رهبری نگاشته و برای ایشان خط مشی تعیین میکند وهمین فرد ازولایت ناپذیری احمدی نژاد سخن می گوید؟!
اما مشکل اینجا خاتمه پیدا نمیکند، موارد بسیاری است که به دلیل اطاله کلام ،صرف نظر میکنم برخی مشکلات و مسائل همچون استخوانی برگلوست:
سخنی با برخی علما و گلایه ازآنها:
ضمن احترام تامی که به علما و بزرگان دینی داریم و معتقدیم که علما دژ مستحکم اسلام و ارزشهای دینی اند و ما هرچه داریم به برکت مجاهدتهای سنگین و قلم و بیان و بنان آنهاست ،اما ازباب عمومیت امربه معروف و نهی از منکرکه خود آن بزرگواران دررساله توضیح المسائل خود بیان فرموده اند،با رعایت همه مراتب آن وحفظ شان و حرمت آن استوانه های عظیم ، نکاتی را همراه با اشک فروخورده درچشمان،متذکر میشویم؛ جایی که در اسلام ازباب نصیحت می توان به حاکم جامعه نصیحت کرد به طریق اولی برعلما نیز می توان.
برخی علمای محترم که به هردلیلی فتنه سال 88 را تشخیص ندادند ویا تشخیص داده ولی به جهاتی (علیرغم توصیه رهبری)سکوت اختیارکردند، چگونه است که هرروز نسبت به حوادث حول رئیس جمهور احساس مسوولیت کرده ونسبت به اتفاقات مختلف هشدار میدهند.آیا فتنه 88 اهمیت چندانی نداشت !؟ (همان فتنه ای که رهبری معظم فرمودند عمق این فتنه را سالهای بعد خواهیم فهمید که چه بوده است!).یا اتفاقات جزئی پیرامون رئیس جمهوربسیارخطرناک و بااهمیت ترند؟!
چگونه است که فرد متشخصی از نظام علنا در پاسخ سوال کننده ای در خصوص حجاب می گوید:" کافی است که پوششی داشته باشد و عریان نباشند" ،شما سکوت نمودید؛ اما اگررئیس جمهوریا فردی از نزدیکان رئیس جمهور،کوچکترین صحبتی از مسائل دینی کند احساس خطر میکنید و ورود به آن مباحث را تخصصی عنوان کرده و درانحصار افراد معدودی میدانید؟!
چگونه است که همان فرد علناً اظهار میدارد "اگر امام عصر الان باشند از او بعنوان یکی ازمدیران یا فرماندهان خود استفاده خواهد کرد"،شما سکوت میکنید؛ اما اگر رئیس جمهور از مدیریت امام زمان (که منطبق برآموزه های دینی است)حرفی بزند برآشفته شده و آنرا انحراف مینامید؟!
چگونه است که فلان کس علیرغم تهمت و توهین های فراوان به رئیس جمهور قانونی کشورهیچگاه مورد اعتراض شما واقع نمی شود، اما همان فرد،خود، مورد توهین قرار میگیرد سریعا موضع گرفته و بخشی ازوقت درس خارج فقه خود را به حرمت این موضوع واین اقدام اختصاص میدهید.؟! آیا رئیس جمهور به اندازه آن فرد، محترم ، مومن وبا آبرو نیست یا اینکه توهین و...به رئیس جمهور حرمت ندارد؟؟! اگربه موضعگیری حضرت آقا بعنوان ِشاهد صحت اقدام خود اشاره شود، باید گفت آقا درهردو مسئله موضع اصولی گرفتند نه در یکی ازآنها!
بصیرتی که مقام معظم رهبری می فرمودند فقط شامل عوام مردم نیست همه را دربرمیگیرد!
سخنی با برخی از دوستان و علاقمندان دوآتیشه سابق احمدی نژاد:
اصولا هرحمایتی و هرانزجاری اگرازروی آگاهی و بصیرت کامل نباشد بزودی رنگ خواهد باخت کسانی که از روی احساس صرف از کسی یا جریانی حمایت میکنند با کوچکترین ناملایمات و فراز ونشیب ها، از آنچه بودند منصرف خواهند شد بی آنکه براقدام قبلی و فعلی خود بینه وحجتی داشته باشند.
** آقایانی که زبان و حنجره خود را صرف مدح و ثنای اهل بیت(ع) میکنند چگونه و با چه مجوزی زبان خود را آلوده به اهانت و توهین به یک مومن میکنند آن هم با ادبیاتی چاله میدانی.(صرف نظر ازاینکه آن فرد قانوناً شخص دوم مملکت اسلامی نیزباشد).این رفتار شما با کدام آموزه اهل بیت(ع) همخوانی دارد؟!
** افرادی که زمانی مدیر عالی دولت احمدی نژاد بودند وبه دلایلی رئیس جمهور برکنارشان کرده است زبان به عقده گشایی کرده و داد از "حرف های ناگفته" می زنند!.مگر قرار است شما همیشه وزیریا رئیس بمانید؟! آیا احمدی نژاد فقط زمانی خوب است که شما وزیر یا رئیس بمانید ؟! خوب بود این دسته ازافراد مردانگی و مروت را از وزرای سابق بهداشت و نیرو الگو می گرفتند.
** افراد متشخص (وبعضاَ اقتصاددان)که طمع در این داشتند که احمدی نژاد پستی ، مقامی و جایگاهی تقدیم آنها کند ،چون اینچنین ندیدند اقدامات اصولی دولت در زمینه اقتصاد را به باد انتقادات تند احساسی گرفتند وبعضاَ جامعه را از تورم های آنچنانی در آینده که به زعم آنها ناشی از اقدامات دولت است،هشداردادنند!. دوستان اصولگرا این تذهبون؟
** برخی ازرجال سیاسی سابقاَ دوست، با اندک کدورت و کینه به دل گرفتن از احمدی نژاد دنبال ایجاد دولت وحدت ملی می گشتند گویا ایران را با لبنان و افغانسان و عراق اشتباه گرفته بودند؟! اینها الان کجای سیاستند؟ دنبال چه برنامه ای هستند؟ مگر کشور بی صاحب و بی ولایت است که دنبال دولت وحدت ملی می گردند آن هم فقط بخاطر عناد با احمدی نژاد!؟ حال اینان ازولایت ناپذیری رئیس جمهوردم می زنند!!
و....
سخنی با اصولگرایان :
هنوز سالهای 83 و82 را فراموش نکرده ایم که اخلاص و تلاش فردی ظاهراَ گمنام به نام احمدی نژاد ،در اوج قدرت اصلاح طلبان فضای سیاسی جامعه را آرام آرام تغییر داد و با طراحی و مدیریت ایشان اولین شورای اسلامی شهرتهران با ترکیبی جدید پا به میدان گذاشت و با انتخاب ایشان به عنوان شهردار، ذهن مردم تهران را به این امرمعطوف کرد که میشود با اخلاص و تقوی و تلاش مجاهدانه چهره جدیدی از مدیریت ِاسلامی – انقلابی را عرضه کرد.که تحسین رهبر انقلاب را نیز با بیان واژه "رایحه خوش خدمت"درپی داشت؛ به مرور بااستفاده ازنام نیک احمدی نژاد که درقالب آبادگران نمود داشت اصولگرایان مجلس پابه حیات سیاسی جدید "مجلس هفتم" گذاشتند که به نظر بسیاری از سیاسیون عملکرد موفق ایشان(احمدی نژاد) نقش تعیین کننده ای دراین رویکرد مردم به اصولگرایان داشت.این روند در مجلس هشتم و دولت نهم و دهم نیز ادامه داشت و هم اینک نیزخوشبختانه اصول گرایان نبض حرکت کشور را دردست دارند؛ حال از این اصولگرایان نیز چند سوال داریم:
** رجال محترم و شاخص اصولگرایان شمارا چه شده است که به دولت و شخص احمدی نژاد امان نفس کشیدن نمی دهید.؟آیا احمدی نژاد دولت بسته و اقتصاد دولتی را رواج داده است؟ یا اشرافیگری و توسعه بدون عدالت را ورانت خواری را پایه گذاری میکند که منحر به بحرانهای اجتماعی شود!؟ آیا دولت ایشان لیبرالیزم و دموکراسی غربی و اباحیگری را ترویج و تثبیت کرده است؟! آیا گفتمان دولت گفتمان غیراسلامی و غیر انقلابی بوده یا شده است؟آیا قصد براندازی ، انقلاب مخملین و... را در سرمی پروراند؟(هرچند برخی از شما اصلا وجود چنین انقلابی را اساساً منکرید).
سخت گیریهای برخی ازشما اصولگرایان در این مدت چنان بود که حتی درجزئی ترین امور دولت هم دخالت کردید. آخر،عقب یا جلو کشیدن ساعت رسمی کشور چه ارتباطی به قوه مقننه داشت که شما مصراَ نظر خود را به کرسی نشاندید و مدتها صفحات روزنامه ها را به این موضوع اختصاص دادید؟! شما لایحه دولت راچنان تغییردادید که ماهیت آن عوض شد! و ناچاراَ رهبری تذکردادند.!
چرا اینگونه عمل میکنید؟؟ مگر احمدی نژاد دنبال چیست که اینگونه درمقابل ایشان صف آرایی کرده اید؟ شما کدام رئیس جمهوری را در این بیست سال دیده اید که این مقدار آزادی بیان علیه خودش را تحمل کرده باشد؟؟! آیا غیر از این است که زیر بار تحمیلها و توصیه های ناحق برخی افراد و سیاسیون نرفته است،؟! البته به نظر نگارنده پاسخ روشن است اما چون این گروه، ازطیف هایی مختلف تشکیل شده اند نمی توان علت واحدی را عنوان کرد اما بیشک میتوان گفت:
** برخی از سر حسادت و کینه ای که نسبت به ایشان داشته و دارند اینگونه اقدام میکنند.
** برخی از سر غلبه شبهه و توهم صرف مخالفت میکنند و تصور می کنند احمدی نژاد درحال ویرانی کشور است!!
** برخی هم مواضع و تصمیمات حزبی و گروهی شان ایجاب میکند.
** برخی نیز سودای ریاست برای آینده در سردارند و این اقدامات از الزامات آن است.
سخن من با شما اصولگرایان یک نکته است اگرهنوز برحقیقت اصولگرایی خود معتقد و پایبندید اگربرفصل الخطاب بودن رهبری (برای همه نه فقط برای دولت!) هنوز باوردارید؟؛اندکی به گذشته برگردید! ببنید درراس دولت، برخی وزارتخانه ها و مدیریت های ارشد کشور... چه کسانی حکمرانی می کردند؟! برخی از آنها در این سالها چه کردند با این مملکت؟! الآن آنها در کجای جغرافیای سیاسی کشورحضوردارند؟!مگر همان ها نبودند که بنا داشتند رهبری را به خیال خود از اریکه حکومت پایین بکشند؟!.مگرآنها نبودند که گفتند اگر بخواهیم رهبری را شکست دهیم باید احمدی نژاد را از سر راه برداریم!! خدا با ما وشما وبا هیچ نام وعنوانی ،هیچ شوخی و عقد اخوتی ندارد؛اصولگرا باشد یا اصلاح طلب،کند باشد یا تند، راست باشد یا چپ ومعمم باشد یا مکلا...فرقی ندارد. اگربنا باشد شما مردی از سنخ خود را اینچنین ناجوانمردانه آماج حملات خود کنید آنهم کسی که در به قدرت رسیدن شما(جریان اصولگرایی) نقش تعیین کننده ای هم داشته است؛ آن وقت براساس سنت دیرین الهی (تلک الایام نداولها بین الناس ..)خداوند فرصت خدمت گزاری را از شما و دولت هردوخواهد گرفت. آیا شما واقعا فکر میکنید مخالفان نظام در داخلو خارج، ساکت نشسته و توبه نصوح کرده اند؟! آیا فکر می کنید اصحاب فتنه کنارکشیده اند؟ آیا شما فکر میکنید کسانی که معتقدند شاید روزی ولی فقیهی در این کشور نباشد و اتش فشان سوزان را در سینه های مردم ازقبل می دیدند!، در حال استراحت اند!؟اگراینگونه فکرکنید جای بسی تاسف خواهد بود.شما به جای اتحاد حول محورولایت و مسلمات و محکمات اصولگرایی به جان دوستان خود افتاده اید. چرا؟! آیا رسیدن به کرسی های مجلس و صندلی ریاست جمهوری آنقدر می ارزد که شما خطوط قرمز اصولگرایی را با پای خود درنوردید؟ آیا احمدی نژاد هم برای رسیدن به این جایگاه مثل شما عمل کرد؟ اگر اینگونه باشد پس فرق ماو شما با مدعیان و بعضاً برانداز، چیست؟!اگراینگونه باشد آنها از ما و شما بهترند چراکه حداقل مدعی این مسائل نیستند!! تا دیر نشده به آموزه های امام و رهبری برگردید و با دست خود طومار اصولگرایی را نپیچید!!
....
سخنی هم درخصوص آقای مشائی :
جناب آقای احمدی نژاد جدا از مخالفتهای بی منطق و خصمانه مخالفان شما، عده ای نیز با شما اختلافات و مخالفتهایی دارند نه از حیث خصومت و کینه توزی؛ بلکه به زعم من از روی کم بصیرتی و عدم هوشمندی. والبته برخی هم ازروی صداقت ودرستی، ؛درخصوص بحث آقای مشائی بطورقطع برخی افراد ازسرلجاج و عنادی که با شما دارند، با ایشان مخالفت می کنند؛ اما برخی حقیقتاً از روی ناآگاهی و غلبه شبهه با شما اختلاف دارند، جهت روشن شدن بحث ذکر نکاتی لازم است :
* - اقای مشائی مثل هرفرد دیگری در ایران حق آزادی بیان دارد؛ مثل هرفردیگری در حوزه های مختلف فکری حق اظهارنظر دارد، مگر درقانون اساسی آمده است که هرکس فقط در حوزه ای که تخصص دارد حق بیان وحرف زدن دارد؟! اصلا مگر این امر شدنی است؟ در کلیات امور(درهرحوزه ای) هرکسی حق فکرو حق اظهار نظر دارد.فقط در جزئیات ِامورتخصصی است که فرد باید متخصص باشد . اگر اینطور باشد باید رئیس محترم قوه قضائیه هیچ اظهار نظر سیاسی یا بین المللی نکنند چرا که تخصص ایشان امرقضاست؛! یا رئیس محترم قوه مقننه فقط باید درخصوص وضع قانون و فلسفه غرب سخن بگوید! یا معلمین واساتید دروس دینی هیچ اظهار نظری نکنند چون مجتهد یا صاحب نظر نیستند! درحالی که نیک میدانیم این امر خلاف همه مسلمات عرفی وحتی سیاسی اجتماعی است. اظهار نظر در خصوص مسائل کلی دینی یا فرهنگی(چه درحوزه نظر وچه درحیطه عمل) هم همینطور است. اصولاً فرق ایشان با دیگر مسوولین محترم کشوردر چیست که آنها در هرمناسبت ودر هرمراسمی صاحب نظر و صاحب رای وصاحب سخن باشند؛ اما ایشان نه!؟ مثلاً رئیس محترم رسانه ملی هرسال به مناسبت روز معلم سخنرانی میکنند، آیا به صرف اینکه رشته علمی ایشان مهندسی و تجربه کاری ایشان رسانه است می شود گفت ایشان حق اظهار نظردر خصوص اندیشه های شهید مطهری(بعنوان فیلسوف و اسلام شناس وفقیه) ندارد.؟!
گذشته از اینها اگربنا باشد به هر سخنرانی و اظهارنظر مسئولین ارشد و میانی کشور ایرادی گرفت، باید ساعتها ازوقت کشورصرف این اشکال تراشی ها کرد وآنقدر در کشور عزیزمان سمینار، کنفرانس و همایش و جلسات ومصاحبه و... هست و آنقدرسخنان غیردقیق و قابل خدشه گفته می شود که لا تعد ولا تحصی!
حال سوال دیگر اینست که اگر محتوای سخنرانی ها و اظهار نظرهای آقای مشائی آنچنان مهم و خطرناک است که اینگونه برخی را به واهمه انداخته و اسلام را در خطر می بینند!، راهش این نیست که در پیش گرفته اند و وقت سایر مسوولین کشور و مردم را مشغول این مسئله کرده اند؛ بلکه اگراینگونه است ایشان را به جمع صاحبان فن و اهل علم احضار کنند و پس ازشنیدن نقطه نظرات ایشان اگرانحرافی اساسی وغیرقابل اصلاح دیدند ابتدا به خود فرد گوشزد نموده و سپس جامعه را آگاه کنند. واگر تمکین نکردند با قانون وارد عمل شوند. اینکه برخی از علمای محترم و معزز درشان خود نمی دانند که ایشان را دعوت کنند با فرض فوق متناقض بوده و هیچ توجیهی ندارد؛ حداقل دعوت از وی رادر شان ِحفظ دین بدانند، که دنبال حفظ آن هستند! اگر واقعاَ مسئله ایشان (به لحاظ تفکراتش)مشکل حادی برای نظام است پس چرا تاکنون یک نقد مستند و مستدل در خصوص اندیشه های ایشان به چشم نخورده و دیده نشده است؟!
اما اگر موضوع خیلی مهم نیست وجزو مسائل فرعی است و برخورد و مواجهه رهبری درسال گذشته نیز همین را می رساند،پس این همه دادوقال چیست که راه انداخته اند؟ به نحوی که فرزند 6 ساله من و مادر 65 ساله بی سواد من هردو،اسم مشائی را شنیده اند ومدام میپرسند مشائی کیست؟ حال آنکه شاید بسیاری از مهمات زندگی را به یاد نداشته باشند!! (درست مثل جنجال برسرکتاب شهید جاوید درقبل از انقلاب است که بسیاری از علما و مومنین را به خود و درگیری با یکدیگرمشغول کرده بود و این تنها امام وبرخی از همفکران امام بود که ورود به چنان موضوعی را عبث و انحرافی و باب طبع حکومت پهلوی می دانستند، کما اینکه بعدها در اسناد ساواک صحت تیزبینی امام روشن شد. هرچند موضوع کتاب امری بسیارمقدس و مهم یعنی فلسفه قیام عاشورا بود اما جریان یک جریان ناسالم و انحرافی شده بود.)
واگر هیچکدام از اینها نیست بلکه این فرد مشکل ِامنیتی و سیاسی بزرگی دارد که سیستم اطلاعاتی و امنیتی در جریان آنست، می توانند رئیس جمهور را با اسناد و مدارک و دلایل منطقی،قانع کنند که ایشان را کنار بگذارد! واگرفرضاَ نتوانستند قانع کنند موضوع را به رهبرعزیز واگذارکنند،مگر رئیس جمهور عقد اخوت با ایشان بسته است؟!تجربه نشان داده است که ایشان با هیچیک از مدیران خود تعارف و عقد اخوتی ندارد واگر مخالفان ایشان چنین اطلاعات موثقی رادارند که هیچ کس حتی وزارت اطلاعات ازآن خبری ندارند، پس بی درنگ به وزارت اطلاعات منتقل کنند! وبی دلیل جامعه را ملتهب و با آبروی ایشان بازی نکنند و به قول رهبرعزیزمان، منصف باشند.
کلام آخر:
همه آنچه گفته شد مارا به این چند نکته رهنمون میکند :
1- جریان مثلث زروزوروتزویر که در طول سالها درکشور ریشه دوانده هنوز ناامید از بازگشت دوباره به صحنه قدرت نیستند وبه زعم نگارنده، بسیاری از این تحرکات ریشه در آن جریان دارد.این جریان از بعد مالی هنوزبه تصمیم نظام درخصوص دانشگاه آزاد گردن خم ننموده و به دنبال گذشت زمان تا دوسال آتی است.! جریان فتنه و سردمداران آن هنوز تلخی مرگ فتنه سبزشان درکامشان آزارشان می دهد و تا انتقام بدری و حنینی ازاصولگرایان خصوصاً رئیس جمهورنگیرند آرام و قرار نخواهند داشت.!
2-برخی از افراد جریان رقیب احمدی نژاد هم از آنجاییکه چشم به انتخابات ریاست جمهوری دهم دوخته اند و انتخابات مجلس نهم را پله اول آن میدانند ناخودآگاه درتله زمین بازی جریان فوق افتاده ودرتضعیف و تخریب دولت قدم برمی دارند که بهترین و مهمترین بهانه ومستمسک ،موضوع آقای مشائی است.!
3- یکی ازاهداف جنگ روانی علیه احمدی نژاد، تخریب انگاره ذهنی ای است که از شخصیت احمدی نژاد در اذهان مردم نقش بسته است.آنها میدانند در بعد فساد مالی ، کم کاری، فساد اخلاقی و...نمی توانند پاشنه آشیلی برای ایشان بتراشند ؛چراکه جامعه به هیچ وجه پذیرای آن نخواهد بود و علاوه برآن اخلاص و صمیمیت ایشان مانع از پذیرش چنین ادعاهایی علیه وی خواهد شد. تنها نکته ای که باقی می ماند بحث ولایت پذیری است . آقای احمدی نژاد در آغاز ریاست جمهوری با بوسه بر دستان ولی خود جلوه و نمود ولایت پذیری خود را به خوبی نشان داد؛ همان کاری که هنوز از هیچکدام از مدعیان ولایت و ولایت پذیری و ذوب در ولایت مشاهده نشده است! مگر این ابراز ارادت حتما نیاز دارد به ردای ریاست جمهوری؟! آنها میدانند عمده گرایش وعلاقه مردم به احمدی نژاد پس از اخلاص و صفای ایشان و پس از خدمات خالصانه، ولایت پذیری و اعتقاد عمیق علمی و عملی به ولی فقیه است و اگر احمدی نژاد در وضعیت فعلی دوسال آخر را با موفقیت و محبوبیت به پایان رساند انگشت اشاره به هرکس داشته باشد پیروزی آن فرد بدور از ذهن نخواهد بود! حال آن فرد آقای مشائی باشد یا هرفرد دیگر!. لذا بهترین راه جلوگیری از این اتفاق ایجاد تردید درنقطه قوت ایشان(یعنی ولایت پذیری)است والبته این اقدام نیاز به محمل و توجیهی محکم و نزدیک به واقع و باورپذیر دارد که به زعم نویسنده این محمل متاسفانه ایجاد شده است :
* درجریان سخنان آقای مشائی درخصوص مردم رژیم غاصب اسرائیل،به دلیل فضاسازی غیرواقعی مخالفان،رهبرمعظم انقلاب با ورود به بحث، ضمن غلط دانستن اظهارات آقای مشائی، اصل اتفاق را موضوعی کم اهمیت وفرعی عنوان نمودند والبته خود آقای مشائی نیز پس از امرولایت بطور رسمی،علنی و مکتوب ضمن عذرخواهی، اوج ولایت پذیری را به رغم مدعیان ، نشان داد.در موضوع انتخاب آقای مشائی به معاونت اولی رئیس جمهورنیز،این فضاسازی ها مجدداَ اتفاق افتاد؛ جریان مقابل با شیطنتی که به آن اشاره شد(جریان نامه محرمانه وغیررسمی آقا) جرقه اول را زد و اذهان مومنین را نسبت به ولایت پذیری آقای احمدی نژاد، مردد و متوهم کرد. البته رهبرانقلاب با توصیه به انصاف درگفتار و رفتار ازتندروی برخی افراد و نویسنگان و روزنامه ها دربرخورد با چنین مسائلی هشدار دادند.
* در جریان اخیر نیز این اتفاق دوباره رخ داد وجریان مذکور باردیگر با رسانه ای کردن نامه آقا قبل از ابلاغ آن به رئیس جمهور،اذهان مومنین را دوباره به تشکیک و تردید واداشت. به نحوی که من خود شخصاَ با افراد محترم و علاقمندان به احمدی نژاد برخورد کردم که متاسفانه واقعاَ به این نتیجه رسیده بودند که احمدی نژاد به تدریج از ولایت زاویه گرفته است! ویامدام آرزو می کردند که این اتفاق نیافتد!. متاسفانه با حوادثی که اخیراَ رخ داد، چنین بستری برای این تردیدها ایجاد شد.
* به هرحال آنان که به دنبال دوانتخابات دیگر و خصوصاًَ ریاست جمهوری اند از این موضوع و از این اتفاق دست برنخواهند داشت و قطعا ماهها بعد به شکل دیگری موضوع مجدداً مطرح خواهد شد وهمانطور که عرض شد هدف از همه اینها احمدی نژاد است و بس! ومشائی بهانه ای بیش نیست.!
نکته مهم : البته این به معنای این نیست که مشائی عیب و ایرادی ندارد؛ چه بسا مشکلاتی بس غیرقابل باورهم داشته باشد؛ اما ما ماموربه ظاهریم و به فرموده حضرت آقا آنقدر افراد سخنان آشکاردارند که نیازی به خدای نکرده غیبت آنها و بدگویی و متهم کردنشان نیست! و تا حجت تمام نشده نمی توان به راحتی با آبروی آفراد بازی کرد ؛ همانطور که گفته شد هرکس در هر حرفه ای وظیفه حرفه ای خود رادارد؛ روزنامه نگار یا یک نماینده مجلس نمی تواند درنقش یک افسر اطلاعاتی یا وزارت اطلاعات عمل کند، اگر شائبه ای هم باشد مشائی هم مثل دیگران. البته دیگران! نه مثل برخی آقازاده ها که هیچ احد الناسی دراین کشور نمی توانند نازک تراز گل به آنها بگویند!
نصیحت ویژه : رئیس جمهور عزیز هنوز مردم با نامه هایی که در سفرهابه شما می نویسند ،امیدها به شما دارند.هنوز مردم شمارا درکنار نام رهبرشان دعا میکنند . چه دعاهایی! دربرخی از این نامه ها دیده می شود که اشک ها را جاری می کند! هنوز مردم برای رفع مشکلات زندگی و معیشتشان به شما امید ها دارند ! هنوز می شنویم زمزمه جوانانی را که می گویند تا دولت احمدی نژاد باقی است به دنبال مسکن مهر باشیم. آقای احمدی نژاد ِمظلوم ! مبادا درشما درخصوص رهبری لغزشی پیدا شود! که ازنظر ما هیچ لغزشی تاکنون نبوده است؛ والبته ما وشما همه باید به خدا پناه ببریم ازاینکه وساوس غیرالهی ناآگاهانه در لایه های پنهان جانمان رخنه کنند!ما به مظلومیت مضاعف شما وافقیم! اما بیایید هرچه زودتر مارا ازنگرانی و این مردم چشم براه شما را، از حیرانی برهانید! نه بخاطر خواسته فلان افراد یا فلان گروه یا فلان قوه کشور،بلکه فقط بخاطر آن مردمانی که درسفرهای استانی شما میبینیم! همانها که با اشک وشوق با ساعتها پیاده روی به استقبال شما می آیند.صبورباشید دکترعزیز! فقط به خاطر مردم!
ما معتقدیم و ایمان داریم که احمدی نژاد هنوز همان احمدی نژاد است!
ما منتظریم!
بسم الله الرحمن الرحیم
اما در دیدار روز شنبه هفته گذشته ما با دکتر احمدی نژاد چه گذشت؟
وقتی به خانه دکتر می رسیم، به سمت طبقه بالا راهنمایی می شویم. در یکی از اتاق ها، چند صندلی ساده چیده اند؛ قسمت بالای اتاق هم عکسی از حضرت آقا قرارگرفته که روی آن آیه مبارکه "یا ایها الذین آمنوا اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولیالامر منکم" نقش بسته است.
پس از چند دقیقه، دکتر می آید؛ چهره اش هیچ شباهتی به چهره یک فرد خانه نشین ندارد؛ چند دقیقه ای از شرایط کنونی می گوید؛ بارها تاکید می کند که "آمده ایم، خاکریز حضرت آقا باشیم"؛ اما جمله ای که هنوز هم بعد از گذشت یک هفته، با صدای دکتر در ذهنم تکرار می شود، این بود که احمدی نژاد گفت "هدف آنها این است که خاکریز را بزنند و بعد از ریختن خاکریز، به سراغ حضرت آقا بروند ولی بنده کوتاه نخواهم آمد، چون اینجا بحث "احمدی نژاد" نیست بلکه هدف نهایی آنها، خود آقا است".
آری! دکتر در جلسه شنبه، از لایه های دست چندم "آقای پشت صحنه و بازیگردان اصلی" سخن می گفت که کم کم، چهره واقعی این افراد برای مردم روشن تر خواهد شد؛ همان هایی که اکنون به نام "دفاع از علی" می خواهند "خاکریز و مالک علی" را بزنند ولی این بار ظاهرا "روز گفتن ناگفته های احمدی نژاد" فرارسیده است و دکتر تصمیم دارد در یک "برنامه زنده تلویزیونی" اسنادی درباره توطئه ها و مفاسد گذشته و همچنین برنامه های آینده این گروه که مدت ها است برای تامین منافع خود، آرامش را از مردم گرفته اند، ارائه دهد که انشاالله "رسانه ملی" هم همکاری خواهد کرد.
مطمئن باشید بحث بر سر "وزیر اطلاعات" نیست بلکه بر سر جریان "مخالف دیروز و حامی امروز(البته ظاهرا) مصلحی" است که موضوع اخیر را وسیله ای برای زدن "مالک اشتر علی" قرار داد و آینده ثابت خواهد کرد که همین افراد قدرت طلب، به مصلحی که رییس جمهور ولایی برای آینده وی نیز برنامه داشت، هیچ اعتقادی ندارند؛ ولی احمدی نژاد که با "رای اکثریت قاطع مردم" و "تنفیذ و حمایت های خاص و ویژه رهبر معظم انقلاب اسلامی" در جایگاه "رییس جمهوری اسلامی ایران" فعالیت می کند، این جایگاه را فقط برای "خدمت شبانه روزی به تمام اقشار مردم از تمام سلایق" و "خاکریز و بازوی رهبر بودن"می داند و هرگاه احساس کند که فضا به سمتی می رود که شرایط برای انجام این دو وظیفه بزرگ سلب شود، با مردم و رهبر معزز انقلاب در این زمینه با سند و مدرک سخن خواهد گفت؛ اگر غیر از این بود و به قول اقتدارگرایان، دکتر احمدی نژاد بخاطر موضوع مصلحی، خانه نشین شده است، پس چرا وقتی نامه رهبر معزز انقلاب اسلامی به حجت الاسلام مصلحی در روز 4شنبه منتشر شد، نه تنها سفر استانی را نیمه تمام رها نکرد، بلکه فردای آن نیز برای افتتاح پروژه مسکن مهر، از سنندج به ایلام رفت؟!! پس موضوع "قهر مالک از علی" نیست که اگر چنین بود، دکتر دوشنبه به دیدار حضرت آقا نمی رفت ویا حداقل به قول حاضران، شاداب از جلسه با حضرت آقا بیرون نمی آمد و امام خامنه ای نیز در درس روز سه شنبه خارج فقه خود، بشاش تر از همیشه نبودند.
باز هم تکرار می کنم که قصد انتشار این مطلب را نداشتم، ولی شرایط به سمتی پیش رفت که هم مردم مطمئن شدند که دکتر در خانه مستقر شده است و هم اقتدارگرایان با استفاده از پیامک، القای دوگانگی در حاکمیت کردند؛ پس این را نوشتم تا همگان بدانند "احمدی نژاد همچنان خود را خاکریز حضرت آقا می داند" و هرکاری انجام می دهد در این راستا است؛ به بیان بهتر، "برای مالک اشتر، "خاکریز و بازوی علی" بودن مهم است نه پست و مسئولیت حکومتی".
به نقل از وبلاگ «دستنوشته های بدون سانسور یک خبر نگار = روزگاری نو» لینک اصلاح شد قبلی فیلتر شده بود!!! http://navandi.ir/
بسم الله الرحمن الرحیم
عقب نمان بیا تو می توانی!
بیا و به عامه مردم برس! به آن روستایی، به آن کارگر، به آن کارمند، به آن پیرزن، به آن پیرمرد،
بله! با تو ام!
باتو نخبه! با تو که اصطلاحا از خواصی!
«آدم گاهى مىبیند که متأسفانه بعضى از نخبگان خودشان هم دچار بىبصیرتىاند؛ نمیفهمند؛ اصلاً ملتفت نیستند. یک حرفى یکهو به نفع دشمن میپرانند؛ به نفع جبههاى که همتش نابودى بناى جمهورى اسلامى است به نحوى. نخبه هم هستند، خواص هم هستند، آدمهاى بدى هم نیستند، نیت بدى هم ندارند؛ اما این است دیگر. بىبصیرتى است دیگر. این بىبصیرتى را بخصوص شما جوانها با خواندن آثار خوب، با تأمل، با گفتگو با انسانهاى مورد اعتماد و پخته، نه گفتگوى تقلیدى - که هر چه گفت، شما قبول کنید. نه، این را من نمیخواهم - از بین ببرید.» مقام معظم رهبری http://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=7770
بسم الله الرحمن الرحیم
رو دربایستی را کنار گذاشتهام؛ زدن این حرفها شجاعتی میخواهد که با عقل و عقل اندیشی … و حتی ژورنالیزم جور در نمیآید؛ چرا که حزبالله، حتی در میان دوستان خویش غریبند، چه برسد به دشمنان؛ اگرچه در عین گمنامی و مظلومیت، باز هم من به یقین رسیدهام که خداوند لوح و قلم تاریخ را بدینان سپرده است.
روزگاری بود که «آته ایسم» (الحاد)، شده بود ملاک روشنفکری و هر کس در هر جا مقاله مینوشت و راجع به هر چه مینوشت، بیربط و باربط، فحشی هم نثار دین و دینداری و خداپرستی میکرد.
حالا باز هم قسمت حزبالله از تمدن شهرنشینان، غربت و مظلومیت است و راستش از دنیا توقعی جز این نیز نمیرود. اینجا مهبط عقل است و حزبالله عاشق است و در میان دنیاداران با همان مشکلی رو به روست که هزار و چهارصد سال است اولیای خدا با آن روبه رو هستند. و چرا هزار و چهار صد سال؟
عقل دنیادار عاقبت اندیش ریاکار منفعت پرست مصلحتاندیش بر اریکهای که حق عشاق است تکیه میزند و با زکات مسلمین کاخ خضرا می سازد و با شمشیر منتسب به اسلام، گردن عشاق میزند. حالا بعد از این هزارها سال که از عمر انسان میرود، یک بار عاشقی فرصت یافته است تا بساط حاکمیت عشق را برپا دارد، اما در جهانی که عقل یکسره طعمه شیطان گشته است و عشق را جز در کشاله رفتن بدنهای کرخت نمیجویند، از هر طریق که راه بسپاری، کار را به قطعنامه ??? می کشانند و قوانین خود بنیادانه اومانیستی عقل اندیشانه شرکآمیز را در برابر قانون عشق میگذارند…. و چه باید کرد؟ نگاهی به شهر بیندازید! عقل غربی سیطره یافته و وجود بشر را در دائرهالمعارف خویش معنا کرده است.
نه!، نه فقط هیچ چیز تمام نشده است؛ که تاریخ فردا نیز از آن ماست. اما اینجا عالم ظاهر است و بسیجی عاشق، اهل باطن. و وقتی در میان مسجدیها نیز، عمومیت با ظاهرگرایان باشد، وای بر احوال دیگران!.
چه میگویم؟ گاهی هست که آدم دلش میخواهد، فارغ از همه اعتباراتی که مصلحت اندیشیهای عقلایی را ایجاب میکند، فقط حرف دلش را بزند و «حرف دل»، یعنی آن حرفی که بیشتر از همه مستحق است تا آن را به حساب خود آدم بگذارند، چرا که وجه حقیقتی هر کس، دل اوست تو میتوانی مانع شوی از آنکه انعکاس اساست در چهرهات ظاهر شود، اما در قلب … ممکن نیست.
وقتی طبل «جهاد در راه خدا» نواخته میشود، دوران حکومت عشق آغاز می گردد، چرا که جز عشاق کسی حاضر به فداکاری و از جان گذشتگی نیست.
دوران جهاد، دوران حکومت عشق است، اما در اینجا که مهبط عقل است، معلوم است که حکومت عشق نباید هم چندان پایدار باشد. نمیشود؛ مردم که همه عاشق نیستند. از زنها و کودکان و پیرزنها و پیرمردان که بگذریم، آن خیل عظیم اهل دنیا را بگو که از زندگی فقط همین یک جان را دارند و به آن، مثل کنه به شکمبه گوسفند چسبیدهاند. تنها عشاق میتوانند بر ترس از مرگ غلبه کنند و از دیگران، نباید هم انتظار داشت که از مرگ نترسند. نگوئید «دوران جنگ»؛ بگوئید «دوران جهاد در راه خدا»، و خدا هم این جام «بلا» را جز به بهترین بندگان خویش نمیبخشد. جام بلاست و جز به «اهل بلا» نمیرسد. دیگران آن را شوکران میانگارند.
پس دورانهای جهاد نمیتواند طولانی باشد اما دورانهای تمتع از حیات، گاه آن همه طولانی است که اهل دنیا را نیز دل زده میکند. آنگاه که طبل جنگ با دشمنان خدا نواخته میگردد و «اهل بلا» در مییابند که نوبت آنان در رسیده است، «اهل دنیا» چون مارمولکهای بیابانی که از رعد و برق میترسند، نالهکشان به هر سوراخی پناهنده می شوند.
وقتی طبل جنگ برای خدا نواخته میشود، عشاق میدانند که نوبت آنان رسیهد است که قلیل من عبادی الشکور… وقتی طبل جنگ برای خدا نواخته میشود، در نزد اینان، عقل و عشق ست از تقابل میکشند و عقل، عاشق میشود و عشق، عاقل؛ آن همه عاقل که صاحب خویش را به سربازی و جانبازی میکشاند، اما در نزد دیگران، ترس جان و سر، عقل را به جنونی مذموم می کشاند و ه ننگی را میپذیرند تا بتوانند این خون تمتع از حیات را بمکند، مثل کنهای که به شکمبه گوشفند چسبیده است. دوران جنگ، دوران تجلی عشق بود و دوران جلوهفروشی عشاق، و سر این سخن را جز آنان که به غیب ایمان دارند و مقصد سف رحیات را میدانند، در نمییابند. دوستی شب عملیات با من میگفت: «کاش مدعیان این «حس غریب» را در مییافتند؛ این وجد آسمانی را که گویی همه ذرات بدن انسان در سماع وصلی رازآمیز «عین لذت» شدهاند. نه آن لذا که هر حیوان پوستداری که حواس پنجگانهاش از کار نیفتاده است حس میکند، بلکه «الذ لذات» را.»
گفتم: «عزیز من! مدعیان را به خویشتن واگذار. خدا این حس را به هر کسی که نمیبخشد؛ توقیفی است و توفیقی، هر دو.»
او رفت و شهید شد و من وقتی بالای جنازه خونآلودش نشسته بودم به یقین رسیدم که «شهداء از دست نمیروند، به دست میآیند.»
شهید آوینی
منبع: ماهنامه سوره - دوره دوم - شماره 4 - تیر 1369
بنقل از وبلاگ کاووس
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام بر تو آن زمان که می خندی گرچه دلی پر داری.
سلام بر تو آن زمان که متفکرانه در سکوتی.
سلام بر تو آن زمان که مردانه اخم کرده ای.
سلام بر تو آنزمان که جانانه فریاد می زنی.
سلام بر تو اکنون که نمی دانیم بیماری، قهری، در تدارک برداشتن کوهی دیگری که سر راهت قرار گرفته؟
من مطمئنم موفق می شوی. اراده پولادینت این کوه را هم از جای بر خواهد کند.
من دعا می کنم. من دعا می کنم تا دعای آقا در حقت مستجاب شود. آمین
بسم الله الرحمن الرحیم
جالب است قضیه! با تهیه کنندگان سی دی ظهور بسیار نزدیک است انگونه برخورد شد؛ که شد.
همین رسانه های جنجال درست کن (که از هر چیزی جنجالی می سازند تا نان شان آجر نشود) علیه آن تبلیغ کردند. اما امروز می بینیم همان حرف های سی دی را می گویند. این را از رجا نیوز کپی پیست کرده ام:
ttp://www.rajanews.com/Detail.asp?id=23153
جعفر فرجی
برداشت اول: قدس کلید رمز آلود فرج
امروز همهى دنیاى اسلام باید قضیهى فلسطین را قضیهى خود بداند؛
این، کلید رمزآلودى است که درهاى فرج را به روى امت اسلامى مىگشاید.
(بیانات مقام معظم رهبری در سومین کنفرانس بین المللی قدس)
برداشت دوم: 3 سؤال کلیدی
1- چرا دنیا و تمدن لیبرالی علی رغم وابستگی شدید خود به افکار عمومی و داشتن چهره ای مثبت برای پیشبرد اهداف خود، برای رژیم اسرائیل حاضر است این میزان هزینه نماید و پای همه جنایت ها و فجایع و.. این رژیم ایستاده تا آنجا که تمام حیثیت و فلسفه وجودی خود را قربانی این رژیم نموده است؟
2- چرا همه نگاه ها و توجه ها و بیش از 90 درصد اخبار دنیا و فعل و انفعالات عالم در نیم قرن اخیر به خاورمیانه و به خصوص فلسطین دوخته شده است؟ راز اهمیت قدس در چیست؟
3- راز اینهمه اتحاد و همدستی در دشمنی و کینه توزی کشورهای غربی و عربی و... علیه انقلاب اسلامی و محبین آن به چه باز می گردد؟
برداشت سوم: قدس از نگاه مکتب صهیونیست های مسیحی
یهودیان از نیمه های قرن گذشته توانسته اند عده ای از مسیحییان را به یک نقطه مهم مشترک در مفاهیم دینی، با خود برسانند. ظهور مجدد عیسی (ع) که تصور آن آتش به دل پیروان و شیفتگان او و هر انسان آزادیخواه و صلح طلب و با مهر و محبتی می زند با تفکر یهودی ظهور فردی به نام مسیح در آخرالزمان به عنوان منجی نهایی یهودیان و سروری بخش آنان در عالم، یکی خوانده شد و این نقطه ای بود برای نزدیک نمودن پیروان مسیح به خود و همدل نمودن آنان در انجام مقدمات ظهور او.
اما طبق اوراد دینی یهود بایستی برای ظهور مسیح دو اتفاق صورت پذیرد:
1- گرد هم آمدن یهودیان در ارض موعود و تشکیل حکومتی به پایتختی قدس شریف
2- تخریب مسجد بیت المقدس و تاسیس معبد سلیمان
مسیحییان بشارت داده می شوند که پس از حدوث این دو اتفاق علی رغم لزوم تحمل تمام سختیها و فشارها، مسیح به فاصله کوتاهی پس از آن ظهور خواهد نمود. امروزه وجود اسرائیل و حمایت از آن در میان سیاست مداران دنیای غرب، صورت یک مفهوم قدسی و آرمانی را بخود گرفته است. در این قسمت تنها به نقل دو جمله از سکاندار آینده آمریکا در این خصوص اکتفا می کنم.
"باراک اوباما": امنیت اسرائیل برای آمریکا امری مقدس است و این کشور خود را متعهد به تامین آن به هر وسیله ای می داند. (20 سپتامبر2008 در جمع 900 خاخام یهودی)
"باراک اوباما": بیتالمقدس متعلق به اسرائیل است و باید نام پایتخت این رژیم را به خود اختصاص دهد.(ژوئن 2008 در جمع لابی یهودیان ایالات متحده)
پس علی رغم همه تلاشها در ترویج فرهنگ اباحه گری و تظاهر و ادعای عدم دخالت مفاهیم دینی در سیاست در حوزه اندیشه لیبرالی، سیاستمداران غرب به شدت به مساله اسرائیل نگاهی دینی و عقیدتی داشته و در عمل خود را نسبت به آن متعهد می دانند.
برداشت چهارم: خاورمیانه و قدس پیش از ظهور
با نگاهی هر چند کوتاه به نشانه های ظهور در روایات و کتب دینی خود نیز پی خواهیم برد که در آن مقطع زمانی،خاورمیانه آبستن حوادث مهمی خواهد بود و عمده تحولات مهم دنیا در این منطقه رخ خواهد داد و شاید حساسیت غربی ها نسبت به این منطقه چندان هم بی دلیل نباشد.و یکی از مهمترین نبردها در آخرالزمان بر طبق کتب دینی مسلمانان توسط ایرانیان و جهت تصاحب قدس صورت خواهد گرفت.
بالاخره بیراه نخواهد بود اگر بگوییم تسلط غربی ها نسبت به احادیث و کتب دینی ما اگر از خود ما بیشتر نباشد، قطعاً کمتر نخواهد بود. برای قدرت طلبان و ظالمین، تردید در پایان عمرشان و همچنین ترس از ظهور منجی مسلمانان که مهدی(عج) خوانده می شود، باعث شده در این عرصه بسیار جدی تر از ما در عرصه سیاست بین الملل و برخلاف شعارهای مورد ادعای خود رفتار نمایند غافل از آنکه در پازل خدا در حال دوختن چشمها به لحظه برپایی نماز جماعتی هستند که امامش مهدی(عج) است و مامومش مسیح (ع).
برداشت پنجم: خرمشهر آمدیم، کربلا می آییم، قدس خواهیم آمد...
بر طبق روایات از سه جریان عمده پیش از ظهور که با نامهای قیامهای سید خراسانی و یمانی و خروج سفیانی نام برده می شود به طور قطع قیام سید خراسانی از ایران خواهد بود. این قیام با نامهای مختلفی خوانده شده است.
الف. طرفداران سلمان فارسى ب. اهل مشرق زمین ج. اهل خراسان د. یاران درفشهاى سیاه ه. فارسیان و. سرخ رویان ز. فرزندان سرخرویان ح. اهل قم ط. اهل طالقان.
- جابر از امام باقر (ع)روایت می کند: سیدی از خراسان با پرچم های سیاه قیام می کندکه در کف دست راست او خالی(خللی)است و پیشاپیش او مردی بنام شعیب بن صالح است که با لشکریان سفیانی می جنگد و آنها را شکست میدهد. (بحار الانوارج 52 ص)
- پرچم های سیاهی از خراسان به اهتراز در می آید که چیزی نمی تواند از پیشروی آنها جلوگیری به عمل آورد تا در بیت المقدس فرود آید و استقرار یابد (ملاحم و الفت ص 43 – روزگار رهایی ص 1036)
- ظاهر شدن سید خراسانی. شعیب بن صالح در ایران: روایات بیانگر آن است که این دو از یاران مهدی (عج)خواهند بود و مقارن ظهور آن حضرت ازایران ظهور خواهند کرد.و در نهضت ظهورش شرکت می کنند.سید خراسانی زمانی که رهبری ایرانیان را می پذیرد با ایجاد وحدت کلمه در صفوف نیرو ها، سردار رشید خود شعیب بن صالح را به فرماندهی نیروهای خود تعیین میکند. بدین ترتیب خراسانی و شعیب جنگ را در مرزهای ایران،عراق هدایت و اداره مینماید و نیروهای مستقر خود شام را به پیش رانده و در همان زمان،آماده پیشروی بزرگ بسوی فلسطین و قدس عزیز می شوند. (بر گرفته از کتاب عصر ظهور-علی کورانی-ص269)
برداشت ششم: شعیب بن صالح فاتح قدس و فرماندهی کل لشگر امام زمان
از روایات آنطور که مشخص است قدس تا پیش از ظهور در اشغال می باشد و فردی که افتخار آزادی قدس عزیز را پیدا می نماید فرمانده سید خراسانی یعنی شعیب بن صالح است. زمانیکه سید خراسانی سپاه ایرانیان را تحویل امام زمان می نماید، حضرت مهدی (عج)، شعیب بن صالح را بسمت فرماندهی کل سپاه خود منصوب می کند.
با این انتصاب به نظر می رسد شعیب بن صالح بایستی چهره ای جهانی و مورد پذیرش و محبوب همه ملت ها می باشد. راجع به ویژگیهای شعیب بن صالح داریم:
شعیب بن صالح، جوانی است نورس، زرد و گندمگون،کوسه و خفیف اللـّحیه،سفید پوش، کسی در برابرش نمی ایستد جز اینکه کشته می شود. اهل ری است. اهل یقین است و هر گاه تصمیمی بگیرد آن را تغییر نخواهد داد. اگر با کوه ها درگیر شود از بن بر می کند تا وارد سرزمین قدس شود. او پرچمدار حضرت مهدی [عجـّـل الله تعالی فرجه الشّریف] خواهد بود.
در توضیح روایات آمده "سید خراسانی" نام فردی است که همه او را به این نام می شناسند اما "شعیب بن صالح" نام مستعار این فرد است برای حفظ جان او.
برداشت هفتم: پیش گوییهای رهبری معظم انقلاب در کلام سید حسن نصرالله
حجت الاسلام و المسلمین آقا تهرانی و آیت الله ناصری از قول آیت الله العظمی بهجت نقل می کردند که ایشان فرموده بودند:
"تاکنون به جوانان بشارت می دادید که منتظر باشید ظهور امام زمان(عج) را خواهید دید (ظهور آنقدر نزدیک است که) به سالخوردگان نیز بشارت دهید که منتظر باشید، ظهور آقا را خواهید دید."
البته ذکر این پیشگویی ها برای فهم تکلیف و همچنین درک مسئولیت سنگین ما می باشد و بدیهی است بدون جهد و کوشش مومنین و آمادگی آنان اتفاقی در عالم صورت نخواهد گرفت. و این پیشگوییها هیچ یک به معنای قطعیت ظهور در زمان کنونی نیست.بلکه طبق تکلیفی که ائمه نموده اند شیعیان همواره بایست ظهور را نزدیک دیده و برای زمینه سازی آن تلاش کنند.
با توجه به مجموعه مطالب گفته شده، آزادی قدس همزمان با ظهور حضرت اتفاق خواهد افتاد و آزادی قدس از دید ما نیز بدان سبب اهمیت دارد که به معنای ظهور حضرت خواهد بود.
صحبت های پیش رو سخنان سیدی اصالتا یمنی است که امروز در لبنان پرچمدار نهضتی بزرگ است. این صحبت ها در جمع عده ای از طلاب قم در لبنان صورت گرفت که در تاریخ 30 مرداد 85 در بازتاب انعکاس داده شد.
سید حسن نصرالله سخنان خود را این گونه آغاز کرد: من فکر کردم چه بگویم، موضوعی که نمیشود با رسانههای گروهی طرح کنیم که مربوط به جمهوری اسلامی، امام(ره) و مقام معظم رهبری هم باشد. برگردیم به 21 سال قبل یا بیشتر، به سال پیروزی انقلاب اسلامی سال 1979. شیعیان لبنان (و اهل سنت) منفعل بودند اما توجه خوبی به امام شد و ایشان تأثیر فراوان بر ملت لبنان داشتند، اقتصادی، فرهنگی و … مخصوصاً در سطح جوانان. جزء پیشگوییهایشان هم هست که: «یهودیان کنار هم جمع میشوند و نابودی آنها زمانی است که انقلابی در شرق شود و یکی از فرزندان انبیاء، همنام یکی از انبیاء بنی اسرائیل قیام میکند.».
قضیه اول، یک روز بعد از جنگ دوم خلیج فارس در کنفرانس مادرید، عرب ها و اسرائیلی ها را جمع کردند برای صلح خاورمیانه که آقا هم یک پیام مهم علیه آن داد. همه رفته بودند، رئیس جمهور سوریه، لبنان و... پشتیبان بینالمللی هم داشتند، مثل آمریکا و شوروی. صلح به نظر ما و همه صاحبنظران قطعی بود. رسیدیم خدمت آقا و گفتیم که ما تنها ماندیم. فرمودند: «درست است که همه دنیا جمع شدهاند ولی من به شما میگویم صلح نخواهد شد و کنفرانس موفق نخواهد بود.» در شرایطی بود که تحلیلگران میگفتند کار تمام شد. حتی بعضی آقایان در ایران هم این نظر را داشتند. اسحاق رابین و حافظ اسد با واسطه مذاکره میکردند و نزدیک به توافق بودند. بعد از حدود یک ماه انتفاضه اول آغاز شد و در کمال ناباوری همگان روند صلح شکست خورد.
قضیه دوم، در مورد عقبنشینی اسرائیل بود. همه معتقد بودند که محال است عقبنشینی از مرزها آنهم بدون قید و شرط. رفتیم خدمت آقا؛ فرمودند: «من تحلیل شما را قبول ندارم.» ولی صریح نفرمودند. بعد از چند روز فرماندهان ما رفتند تهران خدمت آقا. عادتاً اینها طول عمر مسؤولیتشان دو سال بود. لذا عدهای از اینها برای جانشینی فرماندهان شهید آماده شده بودند. ابتدا فقط برای نماز از آقا اجازه گرفته بودیم. بعد درخواست دستبوسی کردیم. بعد خودشان فرمودند که کمی صحبت کنیم. فرمودند: «پیروزی شما خیلی نزدیک است، نزدیکتر از آنچه شما به ذهنتان برسد، همه شما با چشمان خود خواهید دید.» و بعد از چند روز ما دیدیم اسرائیل فرار کرد.
قضیه سوم، مساله سوریه بود. به خاطر سیستم امنیتی بسیار بسته کسی نمی داند داخل سوریه چه میگذرد و ما نمیدانستیم که بعد از مرگ حافظ اسد چه میشود. لذا همیشه نگران بودیم که یک مخالف سر کار بیاید. یک بار که حافظ اسد مریض شد، خدمت آقا رسیدیم و گفتیم برایش دعا کنید، فرمودند دعا میکنم. بعد از مدتی خوب شد. گذشت تا این که بار دیگر حافظ مریض شد. دوباره خدمت آقا رسیدیم که دعا کنید، فرمودند: «البته من دعا می کنم ولی ناراحت نباشید. چون کسی که بعد از او میآید برای شما خیلی بهتر خواهد بود.» وزارت خارجه و اطلاعات که هیچ CIA هم نمی دانست چه میشود. به هر حال حافظ فوت کرد و بشار آمد. و جداً وضع ما بعد از فوت حافظ اسد خیلی بهتر شد. به طوری که اسرائیلیها می گویند، نمیدانیم کدام از یک از اینها از دیگری اطاعت میکنند؟ صمیمیت ما با سوریه، اکنون به صورتی است که هر زمان بخواهم با بشار دیدار و تبادل نظر می کنم.
و آخر اینکه، وقتی که ما در جنوب لبنان پیروز شدیم. خدمت آقا رسیدیم و من با تأسف و ناامیدی گفتم: «حضرت آقا هجده سال طول کشید تا حزبالله جنوب لبنان را آزاد کرد، فلسطین چقدر طول خواهد کشید؟!» آقا فرمودند: «حالا که پرسیدید میگویم که اعتقاد دارم آزادی قدس کمتر از آن طول میکشد.»
اینکه مىبینید جنجال علیه جمهورى اسلامى زیاد است، دلیل اقتدار ماست. امام (رضواناللَّهعلیه) یک وقت فرموده بودند اگر جمهورى اسلامى چیزى نیست، چرا اینقدر علیه آن صفآرایى مىکنند؟ اگر اهمیتى ندارد، چرا براى مقابلهى با آن، اینقدر خودکشان مىکنند؟
برداشت آخر: خاطره ای از دکتر احمدی نژاد
هنوز نظرسنجی ها عدد 2 درصد را نشان می دادند. مضطرب بودم و نگران. آقای احمدی نژاد گفتند که فلان روز بعد پاستور می بینمت. با یقین می گفت و نسبت به حرف خود شکی نداشت مثل همیشه...
انتخابات تمام شد. او را دیدم.
گفت یادت می آید با هم پاستور قرار گذاشتیم.گفتم مثل یک رویا بود.
گفت قرار بعدی را بگذاریم. گفتم ما پای کاریم ان شاءالله.
گفت ان شاءالله توی قدس همدیگر را خواهیم دید. دست داد ولی دستم شل شده بود محکم گرفت و گفت: "مطمئن باش آن روز را خواهیم دید."
بسم الله الرحمن الرحیم
مطلب زیر را جایی دیدم و آنقدر به نظرم آنقدر خوب آمد که عینا اینجا کپی پیست می کنم بخوانید جالب است:
سیاست پیچیده بازیگران پیچیده ای لازم دارد و وضعیت پیچیده عملیات پیچیده ای هم طلب می کند. عیب بزرگ سیاست در کشور ما این است که با همه پیچیدگی هایش درگیر آدمهای ساده شده. بیشتر شخصیت های سیاسی با همه سابقه و افتخاراتی که برای خودشان رقم زده اند ساده و تک بعدی هستند و با شناختن «یک عامل» می توان همه رفتارهایشان را تحلیل و حتی پیش بینی کرد. بازیگران ساده در وضعیت پیچیده دچار سردرگمی می شوند، آشفتگی و درهم ریختگی و تناقض های آشکاری که اخیرا بیش از حد به چشم می آیند بی ارتباط به همین موضوع نیست. جهانی پر از پیچیدگی به دست عواملی ساده افتاده، مردم هم از سیاست انتظار نابجای سادگی و روشنی دارند.
احمدی نژاد مثال خوبی برای صحبت کردن درباره این موضوع است. احمدی نژاد برخلاف ظاهرش بازیگر پیچیده ای است، برای بازی هایش هم عملیات پیچیده ای را پیش می گیرد. قبل از او چنین وضعیتی نبوده و همه چیز در کمال سادگی پیش می رفت؛ اصلاح طلبانی بودند که قسمی تندرو و قسمی متعادل، و اصولگرایانی که همگی منتقد و مخالف. دسته بندی ها تقریبا مشخص و بازی های سیاسی تا حد زیادی «رو» بود، اما احمدی نژاد این بازی را بهم زد. از زمان آمدن او سیاست دچار بهم ریختگی و پیچیدگی بی سابقه ای شد و چون ظرفیت این پیچیدگی وجود نداشت احمدی نژاد برای آنهایی که شخصیت و تمایلات ساده تری دارند به «معضل» تبدیل شد.
اولین حرکت احمدی نژاد «نمایش فراجناحی» بود. او و اطرافیانش بارها گفتند که احمدی نژاد متعلق به جناح های شناخته شده نیست، نه اصلاح طلب و نه اصولگرا. احمدی نژاد با هوشمندی اجازه نمی دهد هیچ انگ سیاسی به او بسته شود تا از وابستگی احتراز کند و فضا و ابهام لازم برای عملیاتش را از دست ندهد، اگر این ابهام زایل شود دیگر نمی تواند به میزان لازم در رفتار و گفتارش پیچیدگی به خرج بدهد. نقطه مقابل این پیچیدگی نافیانه در احمدی نژاد سادگی اثباتی در قالیباف است. او می خواهد به همان نتیجه احمدی نژاد برسد (یعنی تابلویی دست بگیرد که در عمل مبسوط الید باشد) اما با روشی ساده! روش او جمع کردن اصلاح طلبی و اصولگرایی در عنوان «اصولگرایان اصلاح طلب» بود تا با راهبرد «هردوانه» محبوبیت و اختیار بیشتری کسب کند.
با عملیات احمدی نژاد بخشی از اصولگرایان که نمی توانستند بازی پیچیده او را درک کنند دچار سردرگمی شده و به منتقدان و مخالفان او تبدیل شدند. بعد از پنج سال اکنون اصولگرایانی هستند که از سر دشمنی با او اطوار اصلاح طلب های دو آتشه را در می آورند، نوع ایرادگیری ها و بهانه جویی آنها تنه به تنه بحران سازی های هشت ساله اصلاحات می زند. مثال بارز آنها علی مطهری است که نتوانست پیچیدگی احمدی نژاد را درک کند و از هر فرصت و امکانی برای مخالفت با او استفاده کرد. او در مجلس و در مخالفت با کابینه احمدی نژاد مدعی شده بود که سیاست فرهنگی احمدی نژاد لیبرال است! می توان حدس زد که نگاه تک عاملی و تکیه کردن به مسائلی مثل اجازه ورود زنان به ورزشگاه ها یا حرکت های مشابه باعث چنین برداشت ساده لوحانه ای شده است.
احمدی نژاد اهل بازی کردن با چند دست است، او یک زمین، یک مخاطب و یک زبان را انتخاب نمی کند، برعکس تلاش می کند با همه گروه هایی که می تواند از راه خودش وارد شود و در صورت امکان آنها را وارد بازی خودش کند. مشایی شاید روشن ترین ابزار این بازی احمدی نژاد باشد. او از ابتدا «آدم خاص» دولت بود و از همان سال 84 مهمترین عامل تردید برانگیز برای اقبال مذهبی ها به احمدی نژاد، اما مشایی برای عموم مردم شناخته شده نبود. توفیق نیافتن در این بازی برای احمدی نژاد گران تمام شد و چیزی که بسیاری از طرفدارانش را دلسرد کرده همین باز گذاشتن دست مشایی بوده است. طرفدارانی که فهم پیچیده تری از احمدی نژاد داشتند مواضع شان را «تفکیک» کردند، درباره مشایی صددر صد مخالفت کردند اما این مخالفت را به همه احمدی نژاد سرایت ندادند. سیاست تفکیک، راهکاری است که می تواند فهم پیچیدگی و برخورد با آن را آسان کند.
اقبال و ادبار برخی اصولگرایان به احمدی نژاد به شدت دچار نوسان بوده و این نیز به فهم ساده آنها از پدیده ای پیچیده مربوط می شود. بسیاری از اصولگرایان در سیاست داخلی و مسائل اقتصادی با تندی به احمدی نژاد حمله کرده و ظرفیت دوستی خود را به طور کلی از بین برده اند. مثلا احمد توکلی صراحتا در صدا و سیما به دولت حمله می کرد و شخص رئیس جمهور را مثالی برای تحلیل ها و اندرزهای اخلاقگرایانه اش می گرفت! توکلی در مخالفت صریح و ساده لوحانه با احمدی نژاد چند بار به خبر اول بی بی سی فارسی تبدیل شد و یک بار هم از سر عصبانیت نطق تندی ایراد کرد و حرف از توان مجلس برای استیضاح رئیس جمهور زد. اما پس از مسافرت احمدی نژاد به سازمان ملل و بعد از سفر به بیروت همان توکلی با لحنی کاملا متضاد به «تجلیل» از سیاست و درایت احمدی نژاد پرداخت! این «شدت نوسان» و نفی و تأییدهای شدید با فاصله اندک، نتیجه التقای سادگی و پیچیدگی است.
در میان طرفداران احمدی نژاد نیز چنین نوسان مشابهی دیده می شود، آنها گاهی با عصبانیت از پشت کردن او به وعده هایش سخن می گویند و گاهی با تأیید محض درباره افتخارات او شعار می دهند. «سارا شورد» نمونه خوبی برای مشاهده این نوسان است. برخی هنوز نفهمیده اند که آزادی شورد مقدمه سفر به نیویورک بوده (چون احمدی نژاد به یک اقدام عملی و یک «حربه حسن نیت» نیاز داشت تا هم جواب سوالهای پیش بینی شده را بدهد و هم برای آزادی ایرانیان دربند آمریکا تلاش کند). قبل از سفر نیویورک به خاطر آزادی یک متهم به جاسوسی، و البته ناهماهنگی با قوه قضائیه، حمله های تند و احساسی ای به احمدی نژاد شد، بدون اینکه احتمالی از یک بازی پیچیده در نظر گرفته شود. اما بعد از سفر و در هیجان تشویق های همگانی هیچ توجهی به نقش این بازی پیش دستانه نشد.
در میان مخالفان وضع به مراتب بدتر است. تک عاملی که می تواند تمام رفتارهای آنها را توضیح بدهد «نفی احمدی نژاد» است. آنها فقط به نفی او فکر می کنند؛ اگر دستور به «الف» بدهد اشتباه و خیانت کرده و اگر دستور به «ناالف» بدهد باز هم اشتباه و خیانت کرده و دلیل همه اینکه او احمدی نژاد است! این ادامه همان سیاست لو رفته (سگ بیاید، احمدی نژاد نیاید) است که از پیش از انتخابات باقی مانده و تغییر نکرده است. آنها نمی خواهند از آن نقطه صدی که در اوج هیجان به آن رسیده اند عقب نشینی کنند و به جای موضع گیری های کینه توزانه رفتار پیچیده تر و موثرتری نشان بدهند. بنابراین برای مخالفت همه جانبه با او به «استدلال سازی» روی می آورند که در بیانیه های کذا هم بسیار اتفاق افتاده. ادامه این سیاست ساده موجب کهنگی، افسردگی و دلسردی می شود چرا که دستوری است و از مقتضیات موجود فاصله دارد.
نکته بسیار مهم اینکه احمدی نژاد به هیچ وجه ادای پیچیدگی در نمی آورد، برعکس! به نظر می رسد عمدا دست به کارهایی می زند که او را آدمی عادی و عامی در نظر بیاورند، که آنقدر ساده است که از روی تمایلاتش تصمیم می گیرد نه از روی پیش بینی، چه رسد به طرح و نقشه قبلی. بنابراین بسیاری از روی رفتارهای ظاهری و لحن زبانی او تصور می کنند احمدی نژاد ساده لوحی است که هر آنچه فکر می کند و می خواهد را به زبان می آورد. این تصور در میان مخالفان به «غافلگیری» منجر می شود که بارها هم اتفاق افتاده است. «توهم توطئه» انگاره ای است که آدمهای ساده در مواقع غافلگیری از برخورد با پدیده ای پیچیده فورا به سراغ آن می روند، وقتی می خواهند نمایش بدهند که آچمز نشده اند و سیاست پیچیده را می فهمند به توهم توطئه دچار می شوند، این روزها این توهم در مورد احمدی نژاد و کل نظام به حد وسیعی و به هر بهانه ای منتشر می شود.
تتمه: پیش تر به شوخی و جدی گفته بودم که احمدی نژاد بعد از ریاست جمهوری باید کرسی جنگ روانی داشته باشد، نمی دانم طراحی بازیهای پیچیده کار خود اوست یا ابتکار اطرافیانش؟ به هر حال چیزی در این گروه کوچک و پر حرف و حاشیه هست که آنها را نسبت به باقی اهالی سیاست یک قدم جلو می اندازد و گاهی هم از سر زرنگی زیادی کارهایی می کنند که واقعا کودکانه و مضحک است | البته حواسم هست که اینها به پائین تر از حفظ ریاست جمهوری آینده رضایت نمی دهند! | اینکه خیلی ها در آستانه انتخابات و بعد از آن دیوانه شدند به نظرم علتش همین التقای سادگی و پیچیدگی است، شخصیت های پوشالی علیرغم ژست های آنچنانی شان آدمهای ساده ای بودند که سیاست را با چند انگ و نقاب ساده بازی می کردند و وقتی وضعیت اندکی پیچیده و درهم ریخته شد مغز نداشته شان هم از کار افتاد.
از همین کیبور(بجای قلم!) بخوانید:
فرق آدمهای مبهم و آدمهای صریح (جستاری پیرامون پاتک اوباما و تک حاج محمود)
بسم الله الرحمن الرحیم
چرا طلاب جوان مثل دانشجویان، با ولیّ امرشان جلسه ندارند؟ آری! سکوت مولا علی از سر سکون و بیمایگی نبود؛ دانشجویان عزیز میتوانند در برابر تهوّر تجمع کنند اما ما کجا در برابر تحجر، تجمع کنیم؟
جلوی بیت آنانکه نماز شبشان ترک نمیشود؟
...ادامه مطلب
بسم الله الرحمن الرحیم
چند سال پیش که آیت الله خامنه ای یک هفته ای تشریف آوردند قم ، جمعیت زیادی برای استقبال آمده بودند در خیابان ها .
آیت الله بهجت هم آمدند جزء جمعیت استقبال کنندگان . حالا یک مرجعی در سن حدود نود سال ! ایشان هم آمدند در جمع استقبال کنندگان آیت الله خامنه ای . ایشان می گفت که یک شخصی به ایشان گفت که حاج آقا شما با این سن و سال آمدید وسط این جمعیت استقبال کنندگان ؟
آیت الله بهجت فرمودند : " اگر مردم می دانستند که استقبال این سید چقدر ثواب دارد هیچ کس در خانه نمی نشست " .
منبع:
rajanews.com/detail.asp?id=66012