سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نفرین!

ارسال شده توسط محمد علی خدادوست در 85/7/22:: 9:52 عصر

 

 به نام او

نفرین ابدی

 

اصبغ ابن نباته در شماریاوران وفادار و پیروان راستین امیر مومنان است. او در لحظه ای که مولایش در بستر شهادت آرمیده بود و لحظات پایانی عمر خود را سپری می کرد بر بالین وی حاضر شد و با اصرار از آن حضرت تقاضای حدیث کرد. با اینکه حال حضرت مساعد نبود اما در عین حال خواهش ابن نباته را پذیرفت و برای او چنین نقل کرد:

اصبغ! همان طور که تو به عیادتم آمده ای، یک روز هم من به عیادت رسول خدا رفته بودم. رسول خدا ص از من خواست تا به میان مردم روم و آنان را برای شنیدن پیامی از جانب او به مسجد فرا خوانم. حضرت فرمودند: به مسجد برو و بر فراز منبر یک پله پائین تر از جایی که من می نشستم بایست و با مردم چنین بگو:

«.. نفرین بر کسی که مورد خشم و عاق والدین خود قرار گیرد؛

نفرین بر آنکه از مولای خود بگریزد؛

نفرین بر کسی که در مزد اجیر خیانت ورزد و او را از حقش محروم سازد؛

اینها جملاتی بود که به امر آن حضرت گفتم و از منبر به زیر آمدم. در این بین مردی از انتهای مسجد در حالی که جمعیت را می شکافت و سعی داشت خود را به من برساند، پیش آمد و گفت:

ای اباالحسن! این سه جمله را به اختصار گفتی آنها را برای ما تشریح کن!

من در پاسخ آن چیزی نگفتم و به نزد پیامبر بازگشتم و سخن آن مرد را نقل کردم. ( اصبغ می گوید، در این هنگام حضرت یکی از انگشتان دست مرا میان دست خود گرفت و فرمود:) ای اصبغ! رسول خدا نیز چنین انگشتان مرا در میان دست خود گرفته بودو با همین حال در تشریح آن کلمات فرمود:

علی! من و تو پدران این امت هستیم، هر کس ما را به خشم آورد لعنت خدا بر او باد. من و تو مولای این مردم هستیم، هرکه از ما بگریزد به نفرین ابدی دچار گردد. من و تو داجیر این امت هستیم، هرکس در اجرت ما(که دوستی اهل و بیت و عترت رسول خداست) خیانت ورزد به لعنت خدا و دوری از لطف او گرفتار گردد. پس حضرت آمین گفت و من نیز آمین گفتم.

به نقل از کتاب خاطرات امیر مومنان تالیف شعبان خان صنمی (صبوری)


عرفان: نماز، شب قدر، نبوت و ولایت

ارسال شده توسط محمد علی خدادوست در 85/7/19:: 10:38 عصر

به نام او

 

عرفان: نماز، شب قدر، نبوت و ولایت

 

۩۩۩۩  عرفان،نماز  ۩۩۩۩۩۩

 

« ... فرزندم کتابی را که به تو هدیه می کنم شمه ایست از صلاه عارفین و سلوک معنوی اهل سلوک؛ هرچند قلم مثل منی عاجز است از بیان این سفر نامه و اعتراف می کنم که آنچه نوشته ام از حد الفاظ و عباراتی چند بیرون نیست، و خود تا کنون به بارقه ای از این شمه دست نیافتم.

پسرم آنچه در این معراج است غایه القصوای آمال اهل  معرفت است که دست ما از آن کوتاه است (عنقا شکار کس نشود دام باز گیر) لکن از عنایات خداوند رحمان نباید مایوس شویم که او جل و علا دستگیر ضعفا و معین فقرا است.

عزیزم کلام در سفر از خلق به حق و از کثرت به وحدت و از ناسوت به مافوق جبروت است، تاحد فناء مطلق که در سجده اول حاصل شود و فناء از فناء که پس از صحو در سجده دوم حاصل گردد. و این تمام قوس وجود است من الله الی الله. و در این حال ساجد و مسجودی و عابد و معبودی در کار نیست: هو الاول و الاخر و الظاهر و والباطن.

پسرم آنچه در درجه اول به تو وصیت می کنم آن است که انکار مقامات اهل معرفت نکنی، که این شیوه جهّال است؛ و از معاشرت با منکرین مقامات اولیاء بپرهیزی که اینان قطاع طریق حق هستند. ...»

کتاب «سر الصلوه»، حضرت امام(ره)، نامه ایشان به فرزندشان سید احمد

 

 

۩۩۩۩۩ عرفان، شب قدر ۩۩۩۩۩۩

 

«... پس انسان کامل به حسب این دو مقام ، یعنی مقام شهادت، و ظهور به رحمانیت؛ و مقام غیب، و ظهور به رحیمیت، تمام دایره وجود است: ثم دنی فتدلی فکان قاب قوسین او ادنی. و یکی از این دو؛ حقیقتِ لیله القدر و سرّ آن است؛ چه که شمس حقیقت در حجاب تعینات است. و دیگر حقیقت یوم القیامه است، چه که بروز و طلوع آن است از حجاب آنها. و این شبانه روز الوهی است. ...»

«... و به بیان دیگر، به لسان اهل معرفت، از اولِ زوالِ نورِ حقیقت از مرتبه استوائیه و غروب آن در تحتِ اَستارِ خلقیّه، که مبدا لیله القدر است، تا منتهای احتجاب آن به حجب تعینات، که نصف شب و آخر قوس نزولی و منتهای لیله القدر است، وقت چهار نماز است که مختلط از جنبه حقی و خلقی است که فرض الله و فرض النبی است: اقم الصلوه لدلوک الشمس الی غسق اللیل. و از ابتدای انحدار نجوم ، که وقت رجوع شمس از حجب تعینات به سوی افق اعلی است، که مبدا یوم القیامه، تا طلوع آفتاب از افق یوم القیامه ، وقت نوافل لیلیه است تا حکم لیل قالب است. و وقت فریضه صبح، که فرض الله صرف است، می باشد آنگاه که نهار قالب شد: اِنّ قرآن الفجر کان مشهودا. و پس از طلوع شمس، اتاک الیقین و انقطع السلوک.

پس تمام دایره وجود یک شب قدر محمدی است، اگر قدر بدانی و یک یوم القیامه احمدی است، اگر قیام به خدمت کنی. ...»

کتاب «سر الصلوه» ص 4 و 62     

 

 

۩۩۩۩۩۩۩ عرفان، نبوت و ولایت ۩۩۩۩۩۩۩۩

 

 

 

« ... این خلافتی که مقام و قدر و منزلتش راشنیدی عبارت است از حقیقت ولایت زیرا ولایت یا به معنای قرب است یا به معنای محبوبیت یا مربی بودن یا نیابت کردن و همه این معانی، حق سلم این حقیقت است و دیگر مراتب وجود سایه این حقیقت اند و این ولایت است که رب ولایت علوی است و ولایت علوی با حقیقت خلافت محمدی در هردو نشاة امر و خلق اتحاد دارد...»

« ... پس نبوت مقام ظهور خلافت و ولایت است و خلافت و ولایت باطن نبوت می باشند. ...»

کتاب « مصباح الهدایه» امام (ره)، ترجمه مرحوم آیت الله فهری


آنچه می توان گفت

ارسال شده توسط محمد علی خدادوست در 85/7/19:: 6:34 صبح

به نام خدا

 

الهی!

 - به وحدتت خلوتم ده و به کثرتت وحدتم ده!

- خوشا به حال کسانی که نه غم بز دارندو نه غم بزغاله!

- اگر بهشت شیرین است بهشت آفرین شیرین تر!

- آن که درد دارد  آه و ناله دارد، شیرین تر تینکه سفیر صادقت فرمود: «انّ آه اسم من اسماء الله تعالی، فاذا قال المریض: آه، فقد استغاث بالله» حَسَن از ملت ابراهیم اوّاه است آه آه!

- با اجازه ات نام عالم را «عشق آباد» گذاشته ام!

- ظاهرم را چون باطن مخلصان گردان و باطنم را چون ظاهر مرائیان! (ریا کاران)

(الهی نامه، استاد حسن زاده آملی)


ایمیلی از یک امام زمان

ارسال شده توسط محمد علی خدادوست در 85/7/18:: 6:40 صبح

به نام او

 ایمیلی از یک امام زمان

 

این روز ها از یک مدعی امامت زمان ایمیلی داشتم. امام زمانی که می گوید ظهور کرده است. در ایمیلی که من برایش ارسال کردم نوشته بودم: با چند دلار متولدت کرده اند؟(با توجه به اینکه گفته بود بعد از مرگ در آغاز غیبت کبری اکنون متولد شده و ظهور کرده است). اگر کارمند سازمانهای جاسوسی انگلستان و امریکا یا اسرائیل نیستی آدم بد بختی هستی و اگر کارمندی بدان که امام زمان ما عج وقت ظهور ایمیل و سایت نمی زند. کنار کعبه می ایستد و اعلام می کند «انا المهدی». تو هم اگر عرضه داری؛ بیچاره! برو کنار کعبه ات بایست و بگو انا المهدی.

این روزها گویا بازار این موضوعات داغ شده است. هر از چند، می شنویم که یک مدعی رابطه با امام زمان عج یا مدعی نیابت آن حضرترا گرفته اند. گاهی هم که خود امام زمان ظهور می کند!!!!. جالب آن است که وجه مشترک همه آنها مخالفت با تشیع سیاسی و ضد استعماری و ولایت فقیه است. جالب تر آنکه بینندگان کانالهای ماهواره ای «شو» و «...» در هیئت مریدان و پیروان آنها قمه به دست به خیابان می ریزند و اشتهای شهادت می کنند. (چون دقیقا از نبود چنان خطری (شهادت) در سایه رافت اسلامی مطمئن اند و الا در زمان دفاع مقدس موشها از دست شان بی جا و مکان مانده بودند).

به این چیز ها که فکر می کنی اشک چشمانت را پر می کند. در زمانی که ما فکر می کنیم تشیع، مسلمانان و کلا بشر به درجه ای از بلوغ رسیده است که لیاقت ظهور جلوه تام الهی (موعود علیه السلام)  را دارد دشمنان و مشرکین و کفار هنوز در ما آن همه حماقت دینی و سیاسی می بینند که همان سیاست های کهنه صد ها سال پیش شان یعنی ظاهر کردن امامان دروغین، نواب دروغین و مقدسان دروغین را به اجرا در می آورند و گریه آور تر آنکه جواب هم می دهد و بازاری پیدا می کند.

ای خدا!  آخر تا کی سامری ها به جای تو که از «هوا» موجود تری و از نور ظاهر تر؛ «گوساله» را به ما قالب کنند و ما هم چون گاو ماء ماء کنان در مقابل شان سجده کنیم. خداوندا! آخر کی این همه جهالت و ظلمت را از ما بر می گیری و ما را به سوی نور هجرت می دهی. خداوندا بر ما رحم کن! یا ارحم الراحمین.    


شنیده های یک کور

ارسال شده توسط محمد علی خدادوست در 85/7/13:: 11:3 عصر

به نام او

 

 

چیز هایی « شنیده ام»

          از شراب ازلیِ سکر آورِ

                                      «دیدن»

                                                   و

برای کورِ غریبی چون «من»

                           چه خیال انگیز است؛ :

                                                « وصف العیش نصف العیش »     

 


تروریسم، واقعیت یا کلاهبرداری جهانی (قسمت دوم)

ارسال شده توسط محمد علی خدادوست در 85/7/13:: 6:34 صبح

به نام او

 بخش دوم

آیا چیزی با هویتی واقعی به نام تروریسم وجود دارد؟ هویّتی یکپارچه و جهانی که بتوان علیه آن لشکر کشی کرد؟ آیا تروریسم دارای تشکیلات و سازمان و شبکه ای منسجم در کل جهان است؟ آیا القاعده وجود خارجی دارد؟ اگر دارد آیا به همان گستردگی است که گفته می شود؟ آیا افرادی به نامهای بن لادن، ایمن الظواهری و ... وجود دارند و یا کسانی به نامهای ملا عمر و الزرقاوی وجود داشتند که کشته شده باشند؟ اگر چنین افرادی هستند یا بوده اند، آیا همه آن کار هایی که به آنها نسبت داده می شود را انجام داده اند یا توان انجام دادنش را داشته اند؟ آیا القاعده همزمان در نیویورک، لندن، توکیو، پاریس، بغدادو دیگر شهر های عراق، پاکستان، الجزایر، عربستان، سودان، چچن، روسیه، گرجستان، هند، فلسطین، لبنان و ... نماینده دارد و فعال است؟ آیا القاعده متشکل از سنی ها، شیعه ها، بودایی ها، لائیک ها و ... است؟ با توجه به اینکه معلوم شده است بن لادن یعنی ظاهرا مغز متفکر مادی و معنوی این تشکیلات عظیم دارای روابط خانوادگی و مالی با بوش و دیگر سران آمریکا بوده است و اکنون نیز هست، بودن پرچم مبارزه با همان تشکیلات به دست بوش و سران آمریکا چه معنی خاصی می دهد؟

11 سپتامبر بزرگترین و افتخار آمیز ترین عملیات القاعده به زعم خودشان بوده است و بزرگترین بهانه مبارزه با تروریسم؛ اکنون واقعیات زیادی از این واقعه معلوم شده است که داستان اولیه را کاملا بی اعتبار کرده است و نشان داده است که اگر پذیرفتن مسئولین این واقعه از جانب القاعده درست باشد آنها نیز جزو دروغ گویان طراح آن بوده اند که هستند.

همه این سوالات و هزاران سوال از این دست در برابر ادبیات به کار گرفته شده در نشخوارهای سیاسیون غربی باید ما را در به کار گیری لغات و نحوه چیدن کلمات حساس کند. اگر ما حتی در مقام مبارزه با سلطه از ادبیات آنها و فرمولهای آنها و تاریخ سازیهای دروغ انها استفاده کنیم چیز زیادی به چنگ نخواهیم آورد. ما باید روشهای گفتاری و روشهای کرداری  و روشهای فکری مان را عوض کنیم، اصیل کنیم. چیزی که مال خودمان باشد. عاریه ای نباشد. دنبال شیک حرف زدن نباشیم. نخواهیم با لغات قلمبه ای که آنها ساخته اند خودشان را محکوم کنیم. و به نظرم احمدی نژاد دارد همین کار را می کند. بومی حرف می زند.  ساده و منطقی. منطقی که بسیار نزدیک به فطرت است به طبیعت است، چیزی که همه بشر آنرا هم جنس درونشان حس می کنند. این، شیطانها را، لغت بازان را، سلطه طلبان را گیج می کند. کاری که امام می کرد. صادق و ساده حرف می زد و غربی ها با منطق شیطانی خودشان تفسیرش می کردند، گیج می شدند و اشتباه می کردند.

می گویند شب هجرتِ پیامبر از مکه به مدینه ابوذر پیامبر را داخل پارچه یا گونی گذاشته بود و کول کرده بود تا از محاصره دشمنان عبور دهد. به نگهبانان که رسیدند آنها از ابوذر پرسیدند چی در کیسه ات داری؟ گفت: پیامبر را. و آنها خندیدند و اجازه عبور دادند!  ... ادامه دارد

 


شناخت عرفان و عارف (بخش دوم)

ارسال شده توسط محمد علی خدادوست در 85/7/12:: 6:14 صبح

شناخت عرفان و عارف (بخش دوم)

 

در برخورد با این موضوع (یعنی عرفان) می توانیم در دو گروه عضو بشویم، مخالفان و موافقان.

 اگر متعلق به اردوگاه مخالفان باشیم؛ می توانیم بی تفاوت باشیم یا یا جزو کسانی که به عرفان و عرفا ناسزا می گویندو نفرینشان می کنند (البته به قصد خیر و نهی از منکر).

در این نوشتار هیچ دلیل و شاهدی علیه این دیدگاه(چه نوع افراطی و چه نوع غیر افراطی) و در جهت اثبات عرفان و عرفا عرضه نمی شود. چون چنین هدفی مد نظر نیست. فقط توصیه هوشمندانه (به معنی درست آن یعنی در نظر گرفتن سود و زیان اخروی) امام (ره) را متذکر می شود که« اگر چیزی بر مذاق ما خوشایند نیامد صرفا به دلیل نفهمیدن موضوع، آنرا انکار نکنیم. شاید قضیه مصداق همان مثل معروف انگور و عنب و   باشد» و شاید مطالعه و جهد بی غرض در فهم موضوع و البته با عنایت خداوند دنیا را پیش چشم مان عوض کند.

 

اما در اردوگاه موافقان؛ اینجا هم می توانیم جزو دو گروه باشیم یک: بی تفاوت باشیم یا حتی دوست هم داشته باشیم عرفان را و عرفا را و حتی با شنیدن احوالاتشان اشک در چشمانمان حلقه هم بزند و نیز بر سر قبور متبرک شان دست بر سنگ مزارشان کشیده از جهت تبرک به صورتمان بکشیم که شاید گردی از برکت وجودی شان بر ما نیز بنشیند.

در این نوشتاربه این گروه هم هیچ توصیه ای نمی شود . دلیل و برهانی اقامه نمی گردد. چون مشکل مشکل دانستن نیست مسئله اراده و تنبلی است. مسئله عافیت طلبی دنیوی است. داستان زندگی «عادی» داشتن است. درس خواندن، شغل پیدا کردن، ازدواج کردن، بچه آوردن، ماشین و خانه و کامپیوتر و وبلاگ و... داشتن، تفریح رفتن، خندیدن، گریه کردن، افتخار کردن، دلتنگ شدن و لذت بردن از همه اینهاست.

دوم: گروهی که یک چیزی در درونشان راحت شان نمی گذارد. یک جورایی این «زندگی عادی» برایشان غیر عادی است. دنبال یک «جواب» قانع کننده برای سؤالی که هر روز جهان و هرچه در آن است با لبخندی معنی دار از آنها می کند می گردند. به دنبال یک «راه» یک«راه چاره».

اینجاست که قضیه جدی می شود. اینجاست که موقعیت خطرناک می شود. شاید جایگاه منکران عرفان و عافیت طلبان عرفان دوست تا این اندازه خطیر نباشد.

راهی است که گفته اند هزاران تله دارد و خطر. وقتی انسان چهار دست و پا روی زمین می رود خطر افتادنی نیست. راه که می رود خطر هست نه خیلی جدی. می دود، باید بیشتر مواظب باشد. حالا تصور کنید پرواز کند، خطر خیلی جدی می شود. مسئله مرگ و زندگی مطرح می شود.

وپرواز است عرفان، خارج شدن از«بیت نفس» است و هجرتی بی بازگشت.

اینجا مطالعه ای عمیق می باید، چشم و گوشی باز می شاید. هر توجه به نفس شیطانی می زاید و خلاص فقط با اخلاص و توسل به ولایت، از خداوند بر می آید.

در اینجا گفته اند که باید «پیری» را جستجو کرد. «استاد»ی یافت و «ظلماتی» است که بی همرهی خضر باید از خطر گمراهی ترسید. اما این حذر دادن ها چه دردی از ما که در ابتدای این راه ایستاده ایم دوا می کند. هشدار می هد و هشیار می کند که «دستگیر» لازم است اما آدرسِ دستگیر نمی دهد.

آزادگانی که در این مسیر رفته اند، تا حلقه در وصل کوفته اند و جام لقا سر کشیده اند یکسره صفاتی الهی یافته اند و در عین ظهور «باطن» شده اند و ظاهر بینانی چون مارا به دردسری بزرگ افکنده اند. آنها آنچنان از «بیت نفس» هجرت کرده اند که ردّی از «خویش» نگذاشته اند و چون «او» ظاهر کامل شده اند و چشم «نیم ظاهر» بین ما را یارای دیدنشان نیست.

ظهور آنها را بر کرسی تدریس می جوییم در حالی که صبح داده ایم کفش مان را وصله زده اند و واکس زده و برق انداخته اند.

به دنبال کلاهی مرتب، ریشی سفید و موزون و چهره ای نورانی و لباسی اتو کشیده و جالب و عصایی موسایی می گردیم در حالی که امروز عصر قرار است از مغازه خیاطی شان در کنج یک بازار پر غوغا کت و شلوارمان را تحویل بگیریم و بر سر حق الزحمه دوخت شان چانه بزنیم.

آدرس چند خانقاه و صومعه و مدرسه را گرفته ایم تا «پیری» «مراد» مان شود و ازما دستگیری کند. درحالی که همان وقت آن پیر در راس حکومتی است که بعد از سالیان دراز بنیان های امپراطوری شیطان را به لرزه در آورده است.

درست است، مثال و مصداق آخرم لو رفته است چون یک مصداق بیشتر نداشته است.

روح الله (ره)، او که بعد از لقا و فنای در حق به سوی خلق باز گشته است. هفت شهر عشق را گشته است و چهار سفر را به اتمام رسانده است و با حق به خلق بازگشته تا در کنار «کوخ» نشینان برای ابد خواب راحت را از چشمان «کاخ» نشینان برباید. او بازگشته تا جلوه ای از جلال خداوند را نشان دهد.

شاید شما هم مثل من از شنیدن عرفان امام (ره) متعجب شده باشید.چون مثل من فکر می کرده اید لقب «پیرِ مراد» برای او تعارفی بوده است برای تعظیم و تکریم. شاید شما هم مثل چند وقت پیشِ من نمی دانسته اید که او در جوانی سیر افاق و انفس را تمام کرده و کتاب های سنگین عرفانی تالیف کرده است. شاید شما هم مثل چند وقت پیش من اسم «سر الصلوه» ، «آداب نماز» ، «شرح دعای سحر» ، «جنود عقل و جهل» ، «چهل حدیث» و ظهور تامّ چهره عرفانی اش «مصباح الهدایه» را نشنیده باشید. حق دارید چون امام (ره) بر خلاف تصور مان هنوز از چشمان مان غائب است. او در پرتو انوار الهی آنچنان ظهوری یافته است که هنوز اکثریت ما قادر به دیدن چهره عرفانی اش نیستیم. در جامعه هم جالب می شود وقتی تناقضاتی را در رفتار برخی از پیروان خط امام می بینیم. افرادی هستند که از عرفا و عرفان بد گویی می کنند مثلا ملاصدرا را، ابن عربی را، حلاج را، سهروردی را با نسبت های نا روا مورد خطاب قرار می دهند و در عین حال خود را از شیفتگان امام (ره) محسوب می دارند در حالی که گفتار و کردار عرفانی امام (ره) مشهود و مشهور عام اگر نباشد خاص هست.

ختم کلام اینکه عارفان حقیقی و کاملان طریق سلوک در تمام جنبه های انسانی «جلوه» داشته اند. چند بعدی بوده اند. به قول شهید مطهری ظلم نمی کرده اند نه از سر ناتوانی بلکه از جایگاه توانایی.

«نه آن مورم که در پایم بمالند                   نه زنبورم که از نیشم بنالند

چگونه شکر این نعمت گزارم                   که دارم زور و آزاری ندارم»

تنها چیزی که نداشته اند «ادعا» بوده است. چون آنها دیگر از «خود» چیزی نداشته اند که کسی را بخواهند به خود دعوت کنند یا نه. امام (ره) به حلاج بر سر دار ایراد می گیرد که هنوز «منیّتش» باقی بوده است چگونه ادعای حق بودن داشته است و همان « انا» در انا الحق کارش را خراب می کرده است:

بر فراز دار فریاد اناالحق می زنی                    مدعیِّ حق طلب اِنّیت و اِنّا چه شد؟

 

تا کوس انالحق بزنی خود خواهی                           در سرّ هویّتش، تو نا آگاهی

بردار حجاب«خویشتن» از سر راه                            با بودن آن هنوز اندر راهی

 

تا منصوری لاف اناالحق بزنی                              نادیده جمال دوست غوغا فکنی

«دک» کن«جبل» خودی خود چون موسی                تا جلوه کند جمال او بی «ارِنی»

 

پس اگرچه در «پیر» یافتن و «مراد» جستن راه دشوار و خار بسیار اما نشانه هایی هست و علائمی که دلیل راه اند و نشان دهنده چاه. هر مرادی که به «خویش» بخواند و از «خویش» بگوید و آداب و ترتیب بجوید هنوز«در راه» است. و حسن ختام کلام فرازی از «سر الصلاه» امام (ره):

«... و بُراق سیر و رفرف عروج اهل معرفت و اصحاب قلوب نماز است؛ و هر کس از اهل سیر و سلوک الی الله را نمازی  مختص به خود او و حظ و نصیبی است از آن، حسب مقام خود؛ چنانچه سایر مناسک از قبیل روزه و حج نیز همین طور است اگرچه به جامعیت نماز نماز نیستند...»

والله العالم


شناخت عرفان و عارف (بخش اول)

ارسال شده توسط محمد علی خدادوست در 85/7/11:: 6:33 صبح

به نام او

شناخت عرفان و عارف (بخش اول)

 

در مورد عرفان چیزی می دانید؟ مطالعه کرده اید؟ با مطالعه عاشق راه عرفان و عارف شده اید؟ با مطالعه دشمن عرفان و عارف شده اید؟ بدون مطالعه عاشق عرفان و عارف اید و بالاخره بدون مطالعه دشمن عرفان و عارف اید؟ همه این حالات احتمال وقوع دارد.

عرفان همان گونه که عاشقان سینه چاک فراوان دارد، دشمنان ساده و پاک فراوان دارد. عرفان شهدای زیادی داده است. شهیدانی که به قول حافظ جرمشان آن بوده که اسرار هویدا می کرده اند. اما گویا بشر دارد به بلوغ می رسد. امروزه نوشته ها و گفته های عرفانی در سراسر دنیا طرفداران زیادی پیدا کرده است به گونه ای که نوشته های کسانی چون پائولو کوئلیوی برزیلی تقریبا به تمام زبانهای دنیا جزو پر فروش ترین کتابها بوده است. اشعار مولوی و خیام جزو پر فروش ترین اشعار در آمریکا و اروپا هستند.

گرچه عرفان هم مثل هر چیز دیگری آفات خاص خودش را دارد و یکی از آنها در سطح جهانی همین عرفان خنثی و عرفان لیبرال است. عرفانی که حتی با بی مذهبی هم می سازد یا بهتر بگوئیم از دل بی مذهبی بیرون می آید. موحد است، عرفانی موحد است اما مذهب خاصی ندارد و حتی در مواردی مذهب را نفی می کند. اعتقاد دارد که چکیده همه مذاهب همین دریافت عرفانی از طبیعت و خداست پس بنابر این رنگ مذهب زائده ای بر این اصل است که نبودش اگر بهتر نباشد خللی در اصل ایجاد نمی کند.

در عرفان غیر لائیک و حتی اسلامی و عرفای این حوزه هم مشابهان این عقیده پیدا می شود. عرفان اسلامیی که خود را از قید آداب می رهاند. از قید تعهدات مناسک عبادی و مناسبات اجتماعی خلاص می کند. به سیاست و تدبیر جامعه و سرنوشت جامعه و همنوع کاری ندارد. اهل جهاد نیست، اهل شناخت دوست و دشمن نیست. یک تنبلی عرفانی.

و در همه این حوزه های ذکر شده «مراد» ها و رهبران و «پیر» ان هستند و پیروانی دارند. اما عارف کامل کیست و ما از عرفا کی ها را می شناسیم؟  ... ادامه دارد

 


نغمه های عارفانه

ارسال شده توسط محمد علی خدادوست در 85/7/10:: 6:13 صبح

به نام او

 

سپاس پروردگار را که در شئون اسماء حسنی، خود را بر مخلوقاتش عرضه داشت. از خفای اسم باطن به شهود اسم ظاهر بر چشمان قلوب دوستانش آشکار گردید. از آندم که جلوه حسنش ز تجلی دم زد، بازار عشق با ظهور عاشقان کویش گرمی گرفت و هزاران فرو افتاده ژرفای اسفل السافلین را با اعتصام به حبل الله به سوی خود ، تا سر حد مقعد صدق بالا کشید، رحمتش در تجلی اسم رحمن عالم گیر شد و چون می دانست عاشقان تاب دیدار ندارند، حجاب بر رخسار افکند و سرگشتگان وادی حیرت را فرمود کجا می آیید که منم باطن. ...

 (برگرفته از مقدمه کتاب نغمه های عارفانه، شرح دعای ملکوتی سحر از آیت الله سید محمد مهدی دستغیب)


تروریسم، واقعیت یا کلاهبرداری جهانی (چکه هایی از افکار روژه گارو

ارسال شده توسط محمد علی خدادوست در 85/7/9:: 6:26 صبح

به نام او

تروریسم ، واقعیت یا کلاهبرداری جهانی

 

اخیرا کتابی از گارودی که مدتها پیش خریده بودم و نخوانده بودم را می خواندم به نام «آمریکا پیشتاز انحطاط». گارودی مردی است که از مسیحیت حرکت کرده در خرابه های کمونیسم قدم زده و در منزلگاه اسلام اتراق کرده است. آنچه از نوشته هایش بر می آید اسلامش هم اسلامی عرفان مآبانه است حد اقل عرفان نطری در نوشته هایش  و شعری که در آخر کتاب آورده دیده می شود.

در این کتاب گارودی معتقد است که شاید درست مثل همان چیزی که هانتینگتون ادعا کرده یعنی جنگ تمدن ها می تواند اتفاق بیفتد. اما نه جنگ تمدن ها بلکه جنگ مذاهب. مذهبی در یک سوی ( که داعیه دار آن آمریکا است) که شرم می کند اسم خود را بگوید: «تک خدایی بازار» = « توحید بازار» و مذاهب دیگر که می خواهدند هویت خود را حفظ کنند و از زیر نظم نوین جهانی شانه خالی کنند به محوریت اسلام در طرف دیگر. ستون خیمه مقاومت در برابر مذهب بازار به پیامبری آمریکا ایران است. از این روست که آمریکا پس از کمونیسم امپراتوری شر دیگری جای آن نهاده است به نام تروریسم و ایران را مجسمه و محور آن اعلام کرده است. ...  ادامه دارد

 


<   <<   61   62   63   64      >



بازدید امروز: 17 ، بازدید دیروز: 327 ، کل بازدیدها: 952266
پوسته‌ی وبلاگ بوسیله Aviva Web Directory ترجمه به پارسی بلاگ تیم پارسی بلاگ