سفارش تبلیغ
صبا ویژن

یمنی ها، شیعه یا الحوثی؟

ارسال شده توسط محمد علی خدادوست در 88/9/10:: 8:22 صبح

بسم الله الرحمن الرحیم

یمنی ها، شیعه یا الحوثی؟!

در حوزه های علمیه ایشان، از روایات امام باقر(ع) و امام جعفر صادق(ع) بسیاراستفاده می شود. در کنار نهج البلاغه و صحیفه سجادیه، کتاب اربعین حدیث امام خمینی(ره) نیز تدریس می شود. آن‌ها مراسم عید غدیر و عاشورا را باشکوه برگزار می کنند.

اساساً یمنی ها اسلام خود را مدیون حضرت علی(ع) می دانند، چون نخستین بار پیامبراعظم(ص)، حضرت علی(ع) و چند نفر دیگر از صحابه را برای تبلیغ اسلام به یمن فرستادند. نکته جالب توجه اینکه از جمعیت 20 ملیونی یمن حدود 5 ملیون از سادات و ذریه پیامبر بوده که 90% آنها سادات حسنی و بقیه سادات حسینی اند.

اعتقاد مردم یمن (خصوصاً شیعیان زیدی) به ظهور منجی امام مهدی(عج) نیز بسیار قوی است به طوری که در 5 سال اخیر، کتاب عصر ظهور شیخ علی کورانی، از پرفروش‌ترین کتاب‌ها در کشور یمن بوده است.

موقعیت راهبردی یمن

یمن دارای موقعیت سوق‌الجیشی بالایی است و حاصلخیزترین کشورهای شبه جزیره می‌باشد. این کشور با تسلط بر تنگه «باب‌المندب» قادر است دریای سرخ را به کنترل درآورد و با استفاده از جزیره استراتژیک «بریم» می‌تواند این تنگه مهم را ببندد و از آنجایی که بلندترین جزیره- زقر- را در منطقه در اختیار دارد می‌تواند فعالیت‌های دریایی در منطقه خلیج عدن و دریای سرخ را به کنترل خود درآورد. یمن پرجمعیت‌ترین کشور شبه جزیره عربستان می‌باشد و در حال حاضر پرجمعیت‌ترین ارتش منطقه را در اختیار دارد و می‌تواند در صورت نیاز تعداد نظامیان خود را بسرعت به حدود سه میلیون نفر برساند. وضعیت سوق‌الجیشی ، طبیعی و انسانی یمن سبب شده است که کشورهای استعمارگر غرب و کشور عربستان سعودی به این کشور همواره چشم طمع داشته باشند.

 گزارش و مصاحبه؛ دخالت عربستان در یمن و تهدید حوثی ها به کشاندن نبرد به خاک عربستان

ترکیب قومی و مذهبی در یمن

ترکیب جمعیتی یمن بدین گونه است که بین 45 تا 55 درصد دارای مذهب زیدی‌اند، حدود 30 درصد شافعی، حدود 10 درصد حنبلی، حدود 6 درصد شیعه، نیم درصد مسیحی و یهودی و 3 درصد را مذاهب دیگرتشکیل می‌دهند. شافعی‌ها مناسبات بسیار خوبی با زیدیها و شیعیان دارند اما این سه با حنبلی‌ها دارای اصطکاک‌هایی می باشند زیدی‌ها ازنظرمذهبی حد وسط شیعه و سنی به حساب می‌آیند. پاره‌ای از اعمال عبادی وفقهی آنان به شیعیان و پاره‌ای به سنی‌ها نزدیک است. اقلیت کم شمار شیعه یمن به سه گروه دوازده امامی، اسماعیلیه،- شش امامی -و خوجه ـ هندی الاصل ـ تقسیم می‌شوند. بر این اساس شیعیان اثنی عشری حدود 2 درصد از کل جمعیت یمن را شامل می‌شوند و در استان‌های «حضر موت» و «عدن» سکونت دارند.

ادامه مطلب در این آدرس:

ansarnews.com/news/2371/

rajanews.com/detail.asp?id=40562


بسیجیان بزرگ، سردار نظر نژاد

ارسال شده توسط محمد علی خدادوست در 88/9/9:: 7:59 صبح

بسم الله الرحمن الرحیم

 

قهرمانی که پهلوان هم بود

پهلوان بود، کشتی چوخه. صاحب مقام، در مسابقات و دل مردم.

 پس از جنگ 160 ترکش فولادی در بدن داشت و از آن بیشتر آه و اندوه یاران رفته و از آن سنگین تر بار مسئولیت ماندن در میان خاکیانی که بسیار دور بودند از آنچه او بسیار بدان نزدیک بود: شهادت

پس از جنگ درجه داشت: سردار. اما هنوز لهجه ساده خاوری اش را با خود داشت. هنوز گریه می کرد، هنوز بهشت رضا می رفت، هنوز اندرز می داد و ...هنوز اندرز می دهد.

محمدحسن نظرنژاد سوم خرداد ماه سال1325 در روستایی نزدیک مشهد به دنیا آمد. دوران کودکی را با کار و تلاش در روستا پشت سر گذاشت. هفده ساله بود که برای کار به مشهد رفت و در یک کارگاه بافندگی مشغول شد و تا جایی پیش رفت که توانست مهارت کافی در این زمینه کسب کند و به صورت مستقل کار بافندگی را ادامه دهد.به روستای زادگاهش علاقه مند بود و هر هفته و هر ماه چند روزی را به روستا می رفت و به خانواده اش سر می زد.
    علاقه زیادی به ورزش بخصوص کشتی داشت و از قدرت بدنی بالایی نیز برخوردار بود. پس از مدتی به باشگاه ها راه یافت و تمرینات گسترده ای را در زمینه کشتی چوخه آغاز کرد و چند بار هم صاحب مقام شد. او توانست در مسابقات سالانه استانی نیز شرکت کند و به عنوان یکی از سرشناس ترین کشتی گیران چوخه مطرح شود.
    ترجیح می داد بیشتر وقتش را به فعالیت های انقلابی بپردازد. هر روز از صبح تا شب در تظاهرات شرکت و اعلامیه ها و پیام های امام خمینی (ره) را پخش می کرد و به عنوان یکی از نیروهای مسلح انقلاب فعالیت می نمود. تصمیم گیری های آنها در آن روزها منزل آیت الله شیرازی بود.
    در همین تظاهرات توسط ساواک دستگیر شد و مدت25 روز در زیر شکنجه و فشار به سر برد. در خرداد ماه سال1358 از طرف سپاه ماموریت یافت تا از مرزهای شرقی ایران حفاظت و حراست کند. بر همین اساس مرکز سپاه در شهرک جنت آباد (که مرز بین ایران، افغانستان و شوروی سابق است) تشکیل شد و نظرنژاد به عنوان فرمانده این سپاه مشغول خدمت شد. دو ماه بیشتر از خدمتش نگذشته بود که بار دیگر به سپاه مشهد فراخوانده شد تا از آنجا به اتفاق برادر رستمی ماموریت جدیدی را آغاز کند. رستمی یکی از دوستان صمیمی او بود و هر دو قبل از انقلاب ورزشکار بودند، حالاعازم میدان دیگری شدند. ماموریت آنها مبارزه با حزب دموکرات، کومله و ساواکی های فراری بود که به شهر پاوه حمله کرده بودند. او مدت ها در کردستان ماند و فرماندهی چند عملیات کوچک و بزرگ را بر عهده گرفت.
    با شروع جنگ تحمیلی به اتفاق برادرش به جبهه ها شتافت. در عملیات سوسنگرد شجاعانه شرکت کرد. او در اکثر عملیات ها شرکت می کرد. مواقعی که زخمی می شد مدتی کوتاه آن هم برای درمان جراحاتش جبهه را ترک می کرد. همسرش نیز هیچ گاه مخالفتی در این زمینه نشان نمی داد و ایشان را دلگرم و خوشحال می کرد.
    عملیات های فتح بستان، والفجر مقدماتی، والفجر یک، خیبر، بدر، والفجر نه، والفجر هشت، کربلای یک، کربلای دو، کربلای چهار و پنج، نصر هفت و هشت، کربلای هشت و فتح المبین از جمله عملیات هایی هستند که نظرنژاد در آنها حضور یافت.


    با تمام شدن جنگ تحمیلی به آغوش خانواده بازگشت اما آثار جراحات و ترکش هایی که در بدن داشت او را وادار کرددر سال1368 برای معالجه و درمان به آلمان سفر کند. در آنجا تحت آزمایش های مختلف قرار گرفت و چندین بار نیز عمل جراحی روی قسمت های مختلف بدن او انجام شد.
    در سال1375 ماموریت یافت تا برای بازدید از مناطق جنگی در ارتفاعات کردستان راهی آنجا شود. او در این سفر فرزند کوچکش ( مرتضی) را که آن موقع14 ساله بود با خود همراه کرد. این سفر از همان ابتدا با سفرهای دیگرش فرق داشت به منطقه که رسیدند خطاب به دیگر همراهانش گفته بود:« اینجا بوی جنگ می دهد. اینجا بوی خون شهدا را می دهد و حرمت دارد. با همان لباس های خاکی جنگ باشیم..». میگفت: اصلادلم نمی خواهد از اینجا برگردم. این مسافرت، مسافرت دیگری است، چیز دیگری است.
    سردار محمدحسن نظرنژاد در همین سفر در تاریخ هفتم مرداد75 بر اثر تنگی نفس و ایست قلبی در ارتفاعات اشنویه کردستان که آن نیز ناشی از مصدومیت های حاصل از جنگ بود به شهادت رسید.
    جنگ محمد حسن نظرنژاد را بابانظرکرد. مانند پدری سایه اش روی سنگرها و خاکریزها بود وخراسانی ها طعم شجاعت و تدبیر او را در شب ها و روزهای عملیات برای همیشه در کام دلشان نگه خواهند داشت.
    بابانظر بیش از140 ماه در مناطق جنگی بود. در بستان چشم و گوش چپ خود را از دست داد. در فکه کمرش شکست. در فاو قفسه سینه اش شکافت، گازهای شیمیایی به ریه هایش رسید و ...
    وقتی جنگ تمام شد160 ترکش به بدن او خورده بود که تنها57 ترکش از سر تا پایش بیرون زد اما103 ترکش همچنان در پیکر قوی و نیرومند او که روزی از پهلوانان خراسان بود به یادگار ماند. آن روزها برایش95 درصد مجروحیت نوشتند.


بسیجیان بزرگ

ارسال شده توسط محمد علی خدادوست در 88/9/5:: 8:4 صبح

بسم الله الرحمن الرحیم

بسیجیان بزرگ

خاطرات خواندنی از یک عارف بزرگ بسیجی
 

 آیت الله میرزا جواد تهرانی (قدس سره) از علمای ربانی و از عرفای بزرگ اهل مشهد که قبل و بعد از پیروزى انقلاب اسلامى پیوسته از بارزترین چهره هاى حامى انقلاب بوده و چندین بار براى دیدار امام خمینى (قدس سره) در فرصتهاى مختلف، به صورت انفرادى یا با هیأتهایى از علما و روحانیون به قم و تهران عزیمت کرد، از جمله عرفایی است که با پوشیدن لباس رزم به جبهه ها پا گذاشت.

تأییدها و پشتیبانى هاى مکرّر مرحوم میرزا از نظام جمهورى اسلامى در زمینه هاى مختلف و به ویژه حضور مکرر او در جبهه هاى جنگ، در آشکار نمودن حقانیّت انقلاب سهم بسزایى داشت. انس و محبّت او با جوانان مخلص بسیجى چنان تأثیرى در آن جوانان مى نهاد که عزم آنان را در ادامه نبرد دوچندان مى کرد.

به مناسبت هفته بسیج و در ایامی که بهانه ای است برای یادآوری جوانان ونوجوانان بسیجی، خالی از لطف نیست که خاطراتی از حضور "عارف کامل آیت الله میرزا جواد تهرانی" در جمع بسیجیان را مرور کنیم.

****

می خواهم در صف ابراهیمیان زمان باشم

 هنگامیکه برای عزیمت به جبهه های جنگ از ایشان سئوال شد که آقا حال شما مساعد نیست و کهولت سن اجازه نمی دهد که در صف رزمندگان اسلام باشید، در پاسخ گفت: به این مسئله واقف هستم اما می خواهم مثل آن پرستوئی باشم که موقع پرتاب حضرت ابراهیم (ع) به طرف اتش، یک قطره آب به منقار خود گرفته بود، به او گفتند کجا می روی؟ گفت: می روم این قطره آب را روی آتش بریزم! گفتند: این قطره آب که اثر نمی گذارد در این انبوه آتش، پرستو گفت: منهم می دانم تأثیر ندارد، اما می خواهم ابراهیمی باشم. سپس اضافه می کردند. منهم می دانم که در جبهه تأثیر چندانی ندارم اما منهم می خواهم در صف ابراهیمیان زمان باشم.

 

****

سرباز امام زمان (عج)

 می فرمود: روزی در جبهه قرار شد ما هم یک گلوله خمپاره بزنیم لذا برادران مجبور شدند به علت خمیدگی پشت من یک چهار پایه بیاورند تا من روی آن قرار بگیرم، برادر دیگری گلوله را به من داد و برادر دیگری هم از پشت سر دو گوش مرا گرفت تا من یک گلوله را توی لوله خمپاره انداختم. قرار بود اول با یکی از آقایان صاحب نام بروم ولی اینکار را نکردم . پرسیده شد چرا؟ گفتند : دیدم اگر با ایشان همراه باشم مرتبا" مصاحبه و فیلمبرداری در کار است و من اینطور دوست نداشتم. یکبار هم که روی یک بلندی ایستاده بودم. دیدم از طرف تلویزیون با دستگاه ضبط و فیلم به نزد من آمدند گفتم چرا آمدید؟ لابد می خواهید بپرسید من کی هستم ولی من خود را معرفی نمی کنم شما بی جهت خود را معطل نکنید!!

 ****

 اطاعت از فرماندهی لازم و واجب است

در بازدید منطقه جنگی ناگهان صدای خمپاره ای برای فرود آمدن به گوش رسید در همین لحظه فرمانده مسئول گفت : همه بخوابید! همه خیز برداشتند و خوابیدند و از آن جمله آقا میرزا . پس از رفع خطر، همه برخاستند ولی آقا بلند نشد، گفتند: آقا خطر برطرف شده بلند شوید؛ ایشان فرمود: تا فرمانده دستور ندهد بلند نمی شوم، همان فرمانده آمد و با صدای نرم و آرام گفت: آقا خواهش می کنم بلند شوید. آنگاه برخاست و بازدید را ادامه داد.

****

 مرا شفاعت کنید !

در جبهه، یک نوجوان بسیجی خدمت ایشان رسید و گفت آقا بیائید با هم یک عکس بگیریم، ایشان فرمود: من به شرطی با شما عکس می گیرم که یک قول به من بدهید. و هنگامی که جوان با تعجب از شرط میرزاجوادآقا پرسید، فرمود: قول بدهید وقتی فردای قیامت دست "جواد" را می گیرند که به طرف جهنم ببرند، بیائید و مرا شفاعت کنید ! آن جوان متاثر شد و بعد آقا با او عکس گرفت.

****

 تمام گلوله های حاج میرزا به هدف خورد !

 در هنگامه جنگ ایران و عراق، ایشان در جبهه بعنوان یک بسیجی لباس رزم پوشیده و در سنگر حق علیه باطل می جنگیدند. یک روز در واحد ادوات خمپاره 120، ایشان 14 گلوله شلیک می کنند بنام چهارده معصوم (ع) که به ترتیب گلوله ها را از نام مبارک پیامبر اکرم (ص) شروع و به نام حضرت مهدی ( عج ) ختم می کند. پس از این که 14 گلوله تمام می شود، دیده بان به وسیله بی سیم سئوال می کند چه کسی گلوله ها را شلیک نمود؟ می گویند: آیت الله میرزا جواد آقا تهرانی! و می پرسند چطور؟ دیده بان پاسخ می دهد که "با دوربین دیدم که کلیه گلوله های شلیک شده به هدف اصابت نمود" و افزود:" تاکنون چنین چیزی را ندیده ام و این مورد تا حالا سابقه نداشته است."


بسیجی نشسته بسیجی ایستاده

ارسال شده توسط محمد علی خدادوست در 88/9/3:: 12:28 عصر

بسم الله الرحمن الرحیم

 

*تلاش کردند تا به قول خودشان، ارزش‌های دفاع مقدس را تبیین کنند؛ «نشستیم» و دل سپردیم.
تلاش کردند تا به قول خودشان، دستاورد‌های دفاع مقدس را تشریح کنند؛ «نشستیم» و گوش کردیم. انگشت‌هایشان را تا آنجا که می‌توانستند بازکردند و افتخار کردند که خاک ایران را حتی به اندازه‌ی یک وجب هم از دست نداده‌اند؛ «نشستیم» و نگاه کردیم.
ما « نشسته » بودیم و ارزش‌های دفاع مقدس در حال تثبیت و تبیین و تحقیق و تشریح و ترویج و تبلیغ بودند. ما «نشسته» بودیم و خیلی‌ها دوست داشتند که ما بنشینیم و به خاطرات گوش کنیم.«بنشینیم» و از روی مین رفتن‌های داوطلبانه، از نماز شب‌های زیر نور منور، از وصیت نامه نوشتن‌های کنار اروند، از به خط زدن و به خدا رسیدن، از یخ زدن روی قله‌ی ماووت، از سوختن در سه راه شهادت، از قطعه قطعه شدن پشت خاکریز و.... و.... بشنویم.
«نشستن» و شنیدن، کارمان شده بود و چه شیرین هم بود و چه حالی داشت! درست مثل نشستن در خیمه‌های عزاداری و شنیدن مصائب و فضائل اهل البیت(ع).
ثمره جهاد نسل ایستاده‌ی فریادگر، شده بود نسل نشسته‌ی یادآور.
و در تمام آن سالها که ما داشتیم عکس حاج همت و متوسلیان و بروجردی و باکری و خرازی را پشت کلاسورهایمان یا روی کمدهایمان می‌چسباندیم و صبح‌های سه شنبه می‌رفتیم«زیارت عاشورا با ساندیس»، یک نفر داشت فریاد می‌زد:« بسیجی باید در وسط میدان باشد تا فضیلت‌های اصلی انقلاب زنده بماند.»

وسط میدان ما شده بود کنج عافیتی که با یاد شهدا تزیین شده بود و عکس‌هایشان و خاطراتشان و روز به روز هم خاطرات لطیفتر و لطیف تر می‌شد. اینکه چه طور عاشق می‌شدند، چطور خواستگاری می‌کردند، چطور دل خانم‌هایشان را به دست می‌آوردند، چطور به نوزادانشان نگاه می‌کردند، چطور شوخی می‌کردند و....
عجب شهدای نازنین بی‌آزاری. شهیدانی که حتی شهرام جزایری هم حاضر بود زکات اختلاس‌هایش را بدهد تا برایشان کنگره‌ی بزرگداشت برگزار شود.
کارمان شده بود یاد شهدایی که به«نشستن» فرا می‌خوانند و گریستن و حال، و نه به قیام و مبارزه و قیل و قال. شهدای نازنین، شهدایی که می‌شود برچسبشان را چسباند به داشبورد زانتیا و گازداد تا جمکران!

تا آنجا که یادم می‌آید، شهدا این قدرها هم که حالا می‌گویند نازنین نبودند . همیشه هم لبخند روی لبشان نبود. آن قدر مست خدا نبودند که فقر و فساد و تبیض از یادشان برود و آنچنان از خوف خدا غش نکرده بودند که هیچ خوفی بر دل هیچ کس نیندازند .
تاآنجا که یادم هست - راستی چند هزار سال پیش بود؟ - تجمل پرست‌ها از بسیجی‌ها می‌ترسیدند . مفسد‌ها، مال مردم خورها، رانت خوارها، از بسیجی‌ها می‌ترسیدند. شهدا آدم‌های ترسناکی بودند. باور کنید به خدا، این قدر دوست‌داشتنی بودن هم خوب نیست.
باور کنید به خدا، امام حسین (ع) هم این قدر دوست داشتنی نبود. اگر نمی‌ترسیدند از او ، که قطعه قطعه‌اش نمی کردند و اسب بر پیکرش نمی‌دواندند و آب بر قبرش نمی‌بستند و در «خیمه‌ها» محصورش نمی‌کردند.
به روضه‌اش رسیدیم.
حالا چقدر حال می‌دهد زیارت خواندن برای شهدایی که بعد از رفتن هم شبیه شده‌اند به عشقشان، به حسین(ع)  السلام علیکم یا اولیاءالله.و احبائه، السلام علیکم یا اصفیاءالله و اودّائه.

 

 

*:وحید جلیلی سردبیر مجله راه


بدم می آید از مردان نامرد!

ارسال شده توسط محمد علی خدادوست در 88/8/30:: 7:45 صبح

بسم الله الرحمن الرحیم

 

بدم می آید از مردان نامرد!
سبک مغزانِ نامردانِ نامرد

تنفر دارم از غولان وحشی
از این غولانِ توزردان نامرد
سبیلو بی سبیل، مودار و بی مو
خصوصا پیر بی دندان نامرد

مداوا می شود ایدز و محال است
علاج درد بی درمان نامرد

عجیب است، تف به این دنیا که دایم
اسیر است مردی در زندان نامرد


مبارزه رودررو با شیطان

ارسال شده توسط محمد علی خدادوست در 88/8/25:: 1:1 عصر

بسم الله الرحمن الرحیم

 

پیامبران در سه سطح مبارزه کرده اند:*

1- مبارزه با حاکمان جور که عمدتا موفق شده اند حاکمان جور را شکست دهند.

2- مبارزه با نفوس مردم و در واقع تغیییر در نفوس یا انقلاب در نفوس که در بسیاری موارد شکست خورده اند.

3- مبارزه با شیطان. یعنی مبارزه رو در رو با شیطان نه مبارزه شخصی بلکه مبارزه در سطح جامعه با شیطان به شکلی که شیطان علنی شده باشد.

پیامبران جز در مورد حضرت سلیمان به سطح سوم مبارزه نرسیده اند چون از دوسطح اول عبور نکرده اند و عمدتا در انقلاب در نفوس مردمان زمینگیر شده اند. مورد استثناء حضرت سلیمان است که چون حاکم جوری در مقابلش نبود و نفوس مردم هم اصلاح شده بود به اصطلاح «شیاطین غلیظ شده بودند، کثیف شده بودند» و قابل رؤیت شده بودند و به قول قران مسخر حضرت سلیمان شده بودند و برای حضرت سلیمان غواصی می کردند.

گفته می شود اگر حاکم جور نباشد و نفوس مردم اصلاح شود شیاطین کثیف و غلیظ و قابل دیدن می شوند. که این امر در زمان امام زمان عج اتفاق خواهد افتاد.

ما در انقلاب خودمان این امر را تا حدودی تجربه کرده ایم. با انقلاب اسلامی حاکم جور از بین رفت و نفوس مردم هم با وقوع جنگ و دمیده شدن روح شهادت طلبی در مردم اصلاح شد. در این زمان بود که امام فرمودند آمریکا شیطان بزرگ است. این یک لفاظی سیاسی نبود. یک واقعیت بود که با توجه به شرایط پیش آمده (از بین رفتن حاکم جور و اصلاح نفوس مردم) بایستی شیطان علنی می شد. پس از این فرموده امام راحل امروزه در تمام دنیا این جمله را به عنوان یک واقعیت مسلم می شناسند و امریکا به عنوان  Great Satan =شیطان بزرگ شناخته می شود و در راهپیماییهای سراسر جهان بر روی پلاکارد های متعدد نوشته می شود.

امروز خود آمریکا و غرب هم دیگر ابایی از شیطان دانستن خود ندارد و امواج شیطان پرستی و نحله های متعدد شیطان پرستی که افراد مشهور از سیاستمداران، بازیگران، ورزشکاران و خوانندگان هم عضو آنهایند در آن سرزمین ها گسترش بسیار یافته است.

در این میان این افتخار برای ایران اسلامی است که پرچم مبارزه علنی با شیطان را برای اولین بار در تاریخ بشر بدست گرفته است و جهان را از چنگال مخوف شیطان در آورده است و با مقاومت جانانه تا هنگام ظهور، جهان را بدست صاحب عصر و الزمان خواهد داد انشاء الله.

ابلیسک معماری شیطانی obelisk 

نماد کهن ابلیسکObelisk در مناسک رمی جمرات (سنگباران شیطان)

نماد ماسونی ابلیسک در شهر واشنگتن که به عنوان یادمان جرج واشنگتن، پدر دولت آمریکا، به دست معماران ماسون ساخته شد.
 این نماد با   294/ 169 متر ارتفاع بلندترین ابلیسک ساخته بشر است. در سال 1884 نصب شد.

 

 

*:برداشت از سخنرانی های دکتر عباسی. سخنرانی های ایشان را می توانید از سایت زیر تهیه کنید:

armancenter.com/PHP-Nuke/content-60.html


تئوریزه کردن مدل اسلامی اداره جامعه

ارسال شده توسط محمد علی خدادوست در 88/8/23:: 7:40 صبح

بسم الله الرحمن الرحیم

تئوریزه‌شدن مدل اسلامی؛ اصلی‏ترین مطالبه رهبری در دهه پیشرفت‌وعدالت

ورود به دهه چهارم انقلاب اسلامی افقی بزرگتر و خطیرتر را در مقابل آنان گشوده است. افقی که نمی‌توان در توصیف آن تعبیری رساتر از "اداره جامعه با اندیشه دینی" و در یک کلام تولید "مدل اسلامی" اداره جامعه را بکار گرفت. در این میان به نظر می‌رسد رهبر معظم انقلاب اسلامی با نگاهی دور و بلند به این افق، مبنای این مدل را که همانا "عدالت و پیشرفت توامان" است، مبنای حرکت دهه چهارم انقلاب اسلامی قرار داده‌اند. در شرایط سیاست‌زده کنونی شاید بازخوانی همگانی این تعابیر که در بیانات معظم له بارها بدان اشاره شده است، آفت عمده دهه چهارم انقلاب اسلامی را که همانا تئوریزه شدن افق‌هایی مدرن برای آینده انقلاب اسلامی است خنثی کند. آفتی که جز با تبدیل شدن این تعابیر به گفتمانی فراگیر و اجتماعی امکان تحقق نخواهد داشت و هم اینک دامنگیر بسیاری از نخبگان جامعه نیز هست.

به گزارش رجانیوز، آخرین دیدار هیئت دولت با رهبر معظم انقلاب فرصتی بود تا رهبر انقلاب اسلامی بار دیگر بر ضرورت اهتمام مسئولین نظام برای تدوین «الگوی پیشرفت اسلامی» تأکید کنند.

ایشان ضمن تأکید بر لزوم طراحی مدل پیشرفت عدالت محور فرمودند: «یک نکته‌‌‌‌‌‌ى دیگر هم اینکه - که قبلاً اشاره هم کردم - این طراحى و تدوین الگوى پیشرفت اسلامى ایرانى، به نظر من در هیچ جائى جز دولت وجود ندارد. هر چه انسان فکر میکند که کجا این کار را میشود انجام داد، به نظر میرسد تنها جائى که میتواند این را انجام بدهد، همین دستگاه‌‌‌‌‌‌هاى دولتى است. واقعاً از افراد متفکر هم استفاده بشود و بنشینند الگوى پیشرفت را طراحى کنند. چون این دهه، دهه‌‌‌‌‌‌ى پیشرفت و عدالت است

ایشان همچنین ضمن اشاره به اساسی بودن این اقدام فرمودند: «این، نگاه کلانى خواهد بود به آینده‌‌‌‌‌‌ى کشور. و شما چهار سال فرصت دارید؛ این چهار سال میتواند یک پایه‌‌‌‌‌‌گذارى باشد که هر کسى هم بعد از شما آمد، این پایه‌‌‌‌‌‌گذارى شما راهنماى او باشد.»

رهبر انقلاب در تبیین این مبنا که بیشترین انحرافات از پایگاه الگوهای توسعه غربی به جهت گیری انقلاب تحمیل می شود، نیز در 25 اردیبهشت 1386 فرموده بودند: «ما حالا باید براى شکستن این طلسم فکر کنیم؛ کدام طلسم؟ این طلسم که کسى تصور کند که پیشرفت کشور باید لزوماً با الگوهاى غربى انجام بگیرد. این وضعیت کاملاً خطرناکى براى کشور است. الگوهاى غربى با شرایط خودشان، با مبانى ذهنى خودشان، با اصول خودشان شکل پیدا کرده؛ به علاوه ناموفق بوده. بنده به طور قاطع این را می گویم: الگوى پیشرفت غربى، یک الگوى ناموفق است.»

یکی از مهمترین سخنرانی‌های رهبر انقلاب اسلامی در موضوع «مدل اسلامی اداره جامعه» در 27/2/1388
در دانشگاه کردستان ایراد شده است. ایشان در این جلسه به برخى از مختصات پیشرفت که مبین قواره‏ى کلى و نماى کلى‏اى پیشرفت در جمهوری اسلامی است، اشاره نموده‌اند. نظر به اهمیت این سخنرانی، رجانیوز متن کامل سخنرانی مذکور را برای استفاده و تامل بیشتر مخاطبان خود منتشر می‌کند:ادامه مطلب...

تولد تخم مرغی انقلاب!

ارسال شده توسط محمد علی خدادوست در 88/8/21:: 1:36 عصر

بسم الله الرحمن الرحیم

 

انقلاب ها هم مثل حیوانات به دو گونه مختلف متولد می شوند. برخی حیوانات بچه زااند و نوزادشان هنگام تولد شبیه والدینشان اند. برخی دیگر تخم گذار اند و نوزادشان هنگام تولد هیچ شباهتی به آنچه در آینده می شوند ندارد.

انقلاب ها هم همین گونه اند و انقلاب اسلامی ایران از نوع دوم است یعنی هنگام تولد -پیروزی-

نمی توانستیم آنچه در آینده می شود را ببینیم. انقلاب ایران در بلوغ نهایی خودش کاملا با شکل اولیه اش متفاوت خواهد بود. در بیست و پنج سال اول انقلاب، آرام آرام انقلاب درون پوسته اولیه دچار تغییراتی شد که او را به سمت و سوی شکل نهایی سوق بدهد و در گام های آینده به آرامی سیستم های بدنه اش شکل خواهد گرفت. شکل نهایی این انقلاب، حکومت جهانی حضرت مهدی (عج) است و در هنگام ظهور به ایشان تحویل داده می شود اما اکنون با آنچه باید باشد خیلی فرق دارد ولی در عین حال در همان راستاست و به آن سمت پیش می رود. به تدریج سیستم ها و نهادهای خودش را اصلاح و اسلامی می کند و به سمت تولید بومی علوم بر مبنای دین اسلام ولایی پیش می رود*

 

-------------------------

*: برداشتی از سخنرانی های دکتر عباسی در سال 1384

**:خواسته ها و «راه نمایی» های رهبر معظم انقلاب هم همین را نشان می دهد بخصوص جنبش تولید علم و نقد اخیرشان بر علوم انسانی

 


شاعر و فتنه 2

ارسال شده توسط محمد علی خدادوست در 88/8/14:: 1:29 عصر

بسم الله الرحمن الرحیم

 

«جوحی به حج واجب ماه رجب رسید»

شاعر به عمق بینش خود -یک وجب- رسید

جنگ جمل گذشت و شتر در طویله رفت

شاعر کنون برای جهاد ای عجب رسید

در روزگار فتنه چونان عامی یی نوشت

فحشش به دزد و رهزن و هم محتسب رسید

نسخه مپیچ! که وقت مداوا گذشته است

قُرص مسکّن آن: که به هنگام تب رسید

از نخبگان، روز واقعه اقدام، مقتضی است؟

یاآنکه بعدِ مردم ِ عام از عقب رسید

گرگ را در «گرگ و میش» دیدن و گفتن نخبگی است؟

یا آن که گرگِ رفته حسابش به سبّ رسید

یک سعر زیبا: دوربرگردان قربه الی الله


درباره فردید، -راز- فیلسوف شفاهی

ارسال شده توسط محمد علی خدادوست در 88/8/10:: 5:38 عصر

بسم الله الرحمن الرحیم

دکتر منوچهر آشتیانی طی یادداشتی که در اختیار «شبکه ایران» قرار داده، ناگفته هایی از شخصیت مرحوم سید احمد فردید مطرح کرده است. وی زندگی فردید رابه سه دوره متفاوت تقسیم کرده است:

سرنوشت سه واحدی فردید
با مرحوم فردید در بعضی مقاطع از نزدیک ارتباط داشتم. گاه شبها تا صبح به همراه مرحوم دکتر شرف الدین خراسانی گپ می‌زدیم، اما ماجرای آشنایی ما در چند مرحله بود. قبل از اینکه به فرانسه و آلمان بروم در انجمن ایران و فرانسه آمد و شد داشتم. این انجمن را دوستداران زبان فرانسه راه انداخته بودند. از آنجایی که زبان فرانسوی در ایران منزوی می‌شد گروهی تصمیم به احیای آن گرفتند.

جوان و کم سن و سال بودم. چیزی حدود 22 سال. مرحوم صادق هدایت و مرحوم فردید در آنجا به هم نزدیک بودند. ما داستان‌های فرانسوی مثلا آثار «مولیر» را به زبان اصلی نمایش می دادیم. هر وقت اشتباه می‌کردیم، هدایت فحش می‌داد و فردید بر سر خود می‌کوبید. در همان مقطع بود که فردید، صادق هدایت را به سمت آلبرکامو و کافکا کشاند. هر چند زمینه‌های آن در هدایت بود ولی فردید به نوعی بزرگ‌تر آن‌ها محسوب می‌شد. حرف فردید را به گوش می‌گرفتند. آقای قائمیان هم بود. وی آثار کافکا را ترجمه کرد. بعدها قائمیان و هدایت خودکشی‌کردند!

بعد از این که حدود 20 سال در خارج از ایران به سر بردم بازگشتم و به دکتر صدیقی استاد جامعه‌شناسی (نسبت فامیلی هم داشتیم) نوشتم که مایلم در دانشگاه تهران ( که در آن شاگرد اول بودم) تدریس کنم. آن‌ها جلسه مصاحبه‌ای ترتیب دادند که مسئول آن فردید بود. خیلی سریع متوجه شد که گرایشات مارکسیستی دارم. سپس بحث افلاطون و ارسطو پیش کشیده شد. وقتی دید که تسلط نسبی بر مباحث این دو فیلسوف دارم خوشحال شد و رو به مرحوم صدیقی گفت بدون فهم افلاطون و ارسطو نمی‌توان هایدگر را شناخت. به هر ترتیب من را پذیرفتند، اما به دلایلی و با تشویق و ترغیب آقای «جزینی» (رئیس دانشگاه ملی قدیم و شهید بهشتی جدید) به دانشگاه ملی رفتم.

بعدها به من گفتند جلساتی ادبی بر پا می‌شود که فردید هم حضور دارد. می‌گفتند درست که شلوغ می‌کند ولی حرف‌های خوبی می‌زند. نتیجه ورود من به آن جلسات این بود که میان ما (من و شرف‌الدین خراسانی و فردید) بحث‌های زیادی در مورد تجدید بنای فلسفه اسلامی و علوم اجتماعی متناسب با وضع بومی پیش آمد. ساعت‌ها بحث کردیم. بیشتر آشنایی من با ایشان مربوط به همان جلسات شبانه است. قبل از آن یعنی پیش از آنکه به فرانسه بروم دو مقاله از فردید در مجله سخن چاپ شده بود. در 1331، درآمدی بر نمودشناسی هوسول و به سال 1332، پیش در آمدی بر فلسفه متعالی کانت؛ این دو مطلب به قدری عالمانه بود که من حتی بعد‌ها در اروپا نظیر آن را ندیدم. ولی فردید بعدها دیگر از آن حرف‌ها نزد.

زمانی از وی تلفنی خواستم به جلسه‌ای بیاید و در یک همایش (برای برپایی انستیتو گوته که هیچ‌گاه به سرانجام نرسید) درباره کانت سخنرانی کند. درآمد: به شرط اینکه تمام مدت به کانت فحش دهم. باور نمی‌کردم که چنین چیزی را از او می‌شنوم . زمانی کانت را بزرگترین فیلسوف 400 سال اخیر دانسته بود. گفته بود عقل‌گرایی، انسان‌گرایی و انتقادگرایی همه از کانت شروع شده است که ما مدیون کانت هستیم.

ولی حالا اینگونه روی گردان بود. وقتی از دکتر شرف ماجرا را پرسیدم، پاسخ داد که او سخت اسلامی شده است. و ادامه داد اگر به جلسه بیاید هیچ چیز از کانت باقی نمی‌گذارد.

در حقیقت می‌خواهم به سه دوره متفاوت فکری فردید اشاره کنم:

دوره اول زمانی که تحت تاثیر ژان‌پل‌سارتر، گابریل مارسل، کامو ، کافکا و اگزیستانسیالیسم بود. دوره دوم زمانی که با کانت، هوسرل و در آن اواخر هایدگر محشور شد و سرانجام زمانی که شیفته اسلام و ایده مهدویت شد، به شکلی که تمایل داشت شیعه را پرچمدار جهان بداند.

در این میان بسیار تعجب می‌کنم که هرگز به سمت هگل و مارکس کشیده نشد. به هر روی این سه دوره مسیر سیر و سیاحت 40-50 ساله فردید بود که باعث می‌شود نتوانیم به درستی خط سیری را بیابیم تا نظام فکری وی را درک کنیم.

او در جزئیات یعنی در برخورد با لغات، نشانه‌شناسی، زبان‌شناسی، یافتن مبانی کلمات و جملات قوی و منحصر به فرد بود. یونانی، لاتین، عربی، فارسی، آلمانی و فرانسه را نیکو می‌دانست. کسی را نمیَ‌شناسم که بتوان با او مقایسه کرد. وقتی به جای پدیدارشناسی عقل هگل، نمودشناسی ... را جایگزین کرد، شگفت‌زده شدم؛ به ادبیات زرتشتی، اشکانی و ساسانی استناد می‌کرد و از این گونه کارها بسیار داشت.

نمی‌دانم این مطالب به دست چه کسی افتاد و چرا از نشر آن جلوگیری می‌کنند. نتیجه تسلط فردید در اینگونه امور می‌بایست در دسترس عموم باشد. مثال‌های زیادی می‌توانم بزنم. یک بار دو اصطلاح forhandensian و cuhandensian در هوسرل را با دو عبارت «کون التفاتی» و « کون التقاطی » ابوالبرکات بغدادی مقایسه کرد. این کار و اموری شبیه به این، نیاز به تسلط فراوان بر سنت فلسفه اسلامی، فلسفه غرب و اصطلاح‌شناسی دارد که وی از آن برخوردار بود.

سرانجام باید این را نیز اضافه کنم که فردید در کلیات به شدت منحرف بود. به کارهای فردید در جزئیات که بنگریم خلاقیت و عمق می‌بینیم، اما در کلیات با یک نوع درهم و برهمی روبه‌رو می‌شویم که از وی موجودی غیرقابل تبعیت می‌سازد. از چه چیز می‌توان تبعیت کرد. بعضی از شاگردان وی کمی از اگزیستانیسم و کمی از اسلام را گرفته‌اند کنار هم و کاریکاتوری از فردید تحول می‌دهند. شخصا به فردید احترام می‌گذارم و از خدماتش به زبان فلسفی کمک می‌گیرم ولی حرف‌هایش غیر قابل تبعیت هستند.

باید به اخلاق ویژه او نیز اشاره کرد. در سال 1352 یک متفکر امریکایی به انجمن فلسفه ایران آمده بود تا در مورد مدرنیته سخنرانی کند. فردید در ردیف جلو نشسته بود. وقتی کمی از سخنرانی گذشت ناگهان برافروخته شد و به طرف سخنران رفت، پایش را با کفش روی میز گذاشت، قران کوچکی از جیبش بیرون آورد و فریاد زد: «به همین قرآن قسم که این مرد دروغ می‌گوید. مدرنیته این نیست.» چند بار جمله‎اش را با همان هیجان تکرار کرد. طبیعتا جلسه به هم ریخت. فردید کسی بود که این کارها را هم می‌کرد. او را روی هم رفته یک نوع «راز» می‌توانیم بدانیم. مجموعه‌ای از چیز‌های عجیب.

 

منبع:rajanews.com/detail.asp?id=34581

 

 


<   <<   41   42   43   44   45   >>   >



بازدید امروز: 305 ، بازدید دیروز: 19 ، کل بازدیدها: 952227
پوسته‌ی وبلاگ بوسیله Aviva Web Directory ترجمه به پارسی بلاگ تیم پارسی بلاگ