سفارش تبلیغ
صبا ویژن

درک ما از ظهور

ارسال شده توسط محمد علی خدادوست در 86/5/2:: 7:40 صبح

به نام او

 

درک ما از ظهور

 

دیدگاه ما نسبت به ظهور امام (عج) و وظایف و شرایط ما هنگام و پس از ظهور چگونه است؟ در نظر اغلب ما ظهور امام به نوعی پایانِ همه چیز تلقی می شود؛ گل و بلبل شدن یکباره دنیا و نابودی شیطان و خدایی شدن یکدستِ جهان. در واقع پایان تلاشهای دنیایی مان که در ناخوداگاه ذهن مان یک بی میلیِ پنهان را نسبت به واقعه ظهور پدید می آورد.

اما آیا به واقع اینگونه است؟ اگر اینگونه است چرا خداوند چنین چیزی را هزاران سال قبل تر انجام نداد؟ اگر همه کارها را به شکلی خارج از قاعده و قانون طبیعی ولی خداوند به انجام می رساند، چرا در هنگام حیات ائمه قبل (علیهم السلام) این کار انجام نگرفت؟ و اولی تر هنگام حیات شریف پیامبر این امر رخ نداد؟

حقیقت آن است که ظهور و پس از ظهور امری کاملا طبیعی و در دل همین زندگی پر غلغله بشری رخ خواهد داد و همه آن مدینه فاضله ای که نوید داده شده است در میان همین جامعه منقوص بشری و با وجود همین بشرِ مملو از خواهش ها و نقص ها صورت خواهد پذیرفت و این کار جز با رنج ها و مرارت های شبانه روزی حضرت صاحب الامر و قبول و درک همین بشرِ کج رو امروزی میسر نخواهد بود.

بنابر این چه بسا هنگام ظهور امر ظهور آن عزیز چنان عادی و طبیعی رخ دهد که برای بسیاری از ما خواب زدگان مورد غفلت واقع شود و با وجود سالها فریاد «یا ابن الحسن عجل علی ظهورک» سر دادن وقوع این واقعه مورد پذیرش مان واقع نگردد.


چه کسی پوپولیست نیست؟!

ارسال شده توسط محمد علی خدادوست در 86/4/30:: 10:42 صبح

چه کسی پوپولیست نیست؟!

 

 

 

 

1- پوپولیسم از کلمه Peuple فرانسه آمده است. در روزگار ما که نسل جوان غالباً با زبان انگلیسی آشنایند شاید تعبیر پیپیلسم به گوش آشناتر بیاید که از همان کلمه انگلیسی مشتق شده . در فرانسه ترجمه کلمه مردم پوپل است و در انگلیسی people پیپل، و پیپلیسم، اصالت مردم است یعنی هرچه مردم بگویند، یعنی دنبال مرم رفتن، به دنبال رضایت عامه رفتن این واژه را به عامه گرایی و بعضاً عوام فریبی نیز ترجمه کرده اند. یعنی فرد پیپیلسم به دنبال کاری است که مردم از آن کار خوششان می آید و منطبق بر رأی و نظر مردم است.

2- پیپلیسم را اطوار و شیوه های گوناگونی است. گاه عوام فریبی در کسوت سلطنت و شکوه پادشاهی ظاهر می گردد. پادشاه با ایجاد دستگاه عریض و طویل و خدم و حشم و تاج و تخت مرصع چنان می کند که عوام از داشتن چنین پادشاه پرهیبت و ثروتی احساس غرور و خشنودی کنند و بگویند چه پادشاه پرثروتی که مایه مباهات ماست در مقابل دیگر بلاد! و همزمان فقر و فلاکت خویش از یاد می برد و از آن در می گذرد برای حفظ آبرو در مقابل دیگر ملل.

گاه عوام فریبی در لباس نخبه گرایی سر برمی آورد. رئیس دولت خود را نخبه و اهل مجالست با اساتید و دانشگاهیان جلوه می دهد. چند زبان خارجی می داند. لباس های فاخر می پوشد و ریش های خود را رنگ می زند و پیپ می کشد و کلمات آلمانی و انگلیسی می گوید تا مردم بگویند عجب رئیس جمهور «باکلاسی» است.

به عبارتی غالباً نخبه گرایی روی دیگر پیپلیسم و یکی از طرق جلوه آن است. نشست و برخاست با روشنفکران، برای کسب اعتبار نزد عوام است و در خود چیزی دیگر ندارد. و گاه البته پوپولیسم در قالب تشابه با فقرا و بر خاک نشستن و نان و پنیر خوردن و دست کارگران را بوسیدن است که مردم بگویند که فلانی از خود ماست و چون ما زندگی می کند. غرض آنکه از صورت باید گذشت و اگر کسی نخبه گرا بود دلالتی بر پوپولیسم نبودن او نیست و اگر کسی بر خاک نشست، ممکن است عوام فریب نباشد. باید از ظاهر و شکل خارج شد و حقیقت و ماهیت را بررسی کرد. در بحث از پوپولیسم، نباید پوپولیستی رفتار کرد و با خود واژه عوامفریبی، عوام را فریفت این حربه در کوتاه مدت کارآمد و در بلند مدت موجب رسوایی در دنیا و آخرت است.

3- اما واقعاً چه کسی عوام گرا و پوپولیست است؟ نمی دانم، اما می دانم کسی که پوپولیست است بعضی کارها را نمی کند از جمله:

- عموم مردم از چالش در عرصه بین المللی پرهیز دارند و بیشتر متمایل اند در حاشیه های امن به زندگی و تجارت در عرصه داخلی و خارجی مشغول باشند. ایجاد دردسر و ماجراجویی های بین المللی و بروز چالش مطابق میل عامه نیست و موجبات ناخشنودی آنان را فراهم می کند. یک عامه گرا نه سخن می از انرژی هسته ای که موجب تحریم های بین المللی و خوراک جنگ رسانه ای است، می گوید و نه از نابودی اسرائیل که تنش های فراوان بین المللی را برانگیزد و نه نفی هولوکاست که دشمن تراشی کند، اینها با عوام فریبی سازگار نیست.

- یک عوام فریب در عرصه فرهنگ داخلی، اهل تسامح و تساهل است. عوام به خصوص جوانان از نصیحت، موعظه، و مخصوصاً امر و نهی (بخوانید امر به معروف و نهی از منکر) فراری اند و دوست ندارند کسی به آنان بگوید چه بپوشند و چه نپوشند. عوام آزادی های بیشتری را در عرصه استفاده از ماهواره و اینترنت و انتخاب نوع پوشش می پسندند و علی القاعده اگر کسی به نحوی این آزادی های بیشتر موجودات را محدود کند، منفور و مثلاً اگر کسی با دست دادن با خانم ها زمینه گسترش این نوع روابط را فراهم کند، محبوب واقع خواهد شد. برعکس سخن گفتن از حفظ شئون سخت گیرانه شرعی در دانشگاه ها و لغو اردوهای تفریحی مختلط، اجرای طرح مبارزه با بدحجابی زنان و مردان و ارتقاء امنیت اجتماعی، سانسور کتاب ها و عدم مجوز به فیلم های غیراسلامی و موسیقی های پاپ عامه پسند (دقت دارید که موسیقی مدرن نیز پاپ است، پوپولیسم است و مخالفت با موسیقی پاپ به صراحت مخالفت با پوپولیسم است) عدم اجازه به چاپ رمان های بی محتوا و خلاصه مخالفت با تسامح و تساهل در عرصه فرهنگ عمومی به مذاق عوام خوش نمی آید.

- یک پوپولیست توجه خاصی به امر رسانه دارد. رسانه ها امروز از خود واقعیات مهم ترند. بسیاری جلسات و همایش ها و مصوبات واقدامات صورت می پذیرند تا رسانه ای شوند و الا خود به خود موضوعیت ندارد. پوپولیسم یک کار خود را، با ابزار رسانه، صدکار جلوه می دهد. عوام فریب، چند خبرگزاری دارد. تعداد زیادی روزنامه دارد که زنجیروار مخالفان را نقد و به تحجر و اخلال در کار و مانع تراشی متهم می کند و مدام از عوام فریب مذکور تعریف و تمجید کرده و او را با کلاس و نخبه معرفی می کنند و سیاست های او را به روز، مدرن متمدن و در مخالفت با تحجر و جهود قلمداد می کند.

اما کسی که پوپولیست نیست، برای رسانه ارزش اصالتی قائل نیست، خبرگزاری ندارد یا اگر دارد حداقل در آن خبرگزاری که با پول دولت او سرپاست به خود او ناسزا نمی گویند. روزنامه خاصی ندارد و اگر روزنامه ای از او حمایت می کند نه به خاطر پول و پست و مقام که به خاطر نزدیکی فکری است که البته آن هم هماره مدافع منتقد است و هرگاه تشخیص دهد به نقد می پردازد. سایت حامی این فرد غیر پوپولیست توسط عده ای اداره می شود که برای کسب اخبار همان فرد غیرپوپولیست، در زحمت مدامند. رسانه را جدی بگیرید کسی که رسانه را جدی نمی گیرد پوپولیسم را درنیافته است

- کسی که عوام گراست از هرگونه اقدام اقتصادی که موجب نارضایتی مردم را فراهم آورد ولو آنکه همه کارشناسان به لزوم آن رأی دهند سرباز می زند اما کسی که پوپولیست نیست اگر عمل جراحی را برای دستگاه اقتصادی جامعه لازم بداند بدون ترس از رأی نیاوردن و شکوه بیمار، آه را به جان می خرد اما مشکل را از اساس حل می کند.

کسی که عوام گراست با طرح سهمیه بندی بنزین چندبار در کابینه دولت مخالفت می کند و بقیه را از عواقب وخیم این طرح در عرصه انتخابات آتی می ترساند، اما غیرعوام فریب، بنزین را سهمیه بندی می کند. برکسی پوشیده نیست که اجرای این طرح موجبات نارضایتی گسترده ای را ایجاد کرد. مخصوصاً آنکه با دیدی منصفانه اجرای این طرح نیز از مشکلاتی اجرایی رنج می برد و این بر دامنه نارضایتی ها افزود.

کسی که عوام فریب نیست این نارضایتی را می فهمد ولی طرح را اجرا می کند. رسانه ها حمله می کنند و او اجرا می کند. نمایندگانی که خود طرح را تصویب کرده اند و اصرار به اجرای زودهنگام طرح دارند، در اقدامی  سیاسی طرح 3فوریتی لغو سهمیه بندی به صحن علنی می آورند، او باز طرح را اجرا می کند، خیابان ها خلوت می شود، هوا پاکیزه می شود، 4 میلیارد دلار صرفه جویی می شود، پیرقوم و مرشد جمع حمایت می کند، رادیو جوان مسخره می کند، اعتماد ایجاد بی اعتمادی می کند اعتماد ملی، تفرقه ملی درست می کند، شرق، غرب می زند، سازندگی تخریب می کند، هم میهن عکس بزرگ می زند، او باز طرح را اجرا می کند و ...

4- از سیاست دورم، ولی انصاف دارم که چمران گفت هرکسی انصاف ندارد، شرف ندارد. ضمن آنکه هنوز تفاوت پوپولیسم و دموکراسی را درنیافته ام اما انصاف باید داد چه کسی پوپولیست است؟! آری می توان بر زمین نشست و مردم را از آنچه نفس اماره آنان دوست نمی دارد نهی کرد. می توان نان جو و خرمای مانده خورد اما حد الهی را بر نزدیک ترین یار و شیعه خود اجرا نمود.

می توان لباس پاره و کفش با وصله پوشید و طلحه و زبیر را از خود راند، بلکه عقیل را که برادرت است و نابیناست و صورت فرزندانش به زردی گرائیده است با آهن تفتیده از آتش دوزخ ترساند. می توان لبخند زد و مهرورز بود اما سخنان تلخ گفت و مردم را به جهاد و جنگ فراخواند. می توان تا به صبح نان و خرما به دوش کشید و یتیمان کوفه را سیر کرد و صبح فریاد یا اشباه الرجال بر سر مردم فرود آورد. می توان چون مردم بود ولی هادی و ناصح آنها هم بود. چون مردم بود و کشاننده آنان به سوی حق هم بود. هرچند آنان را خوش نیاید. می توان پزشک بود و لبخند زد و مثل بیمار لباس پوشید. اما تیغ شفا بخش جراحی را در قلبش فرو برد و از درد او نترسید.

و از سویی می توان پادشاهی کرد و پول نثار مردم کرد و پسر خود را جانشین خلافت نمود. می توان برای مردم رفاه آورد و خوراک فراهم دید و رضایت به چنگ آورد و لشکر جمع کرد و علیه ولی حق جنگید، می توان قرآن به نیزه کرد و واقعاً عوام را فریفت و این پوپولیسم عجب معجونی است که قرآن را نیز بر سر نیزه می کند!
انصاف باید داد چه کسی پوپولیست است؟!

عطاءالله بیگدلی

http://www.rajanews.com/News/?12815


آرزوی پریدن

ارسال شده توسط محمد علی خدادوست در 86/4/27:: 7:40 صبح

به نام او

آرزوی پریدن

 

تمام همت من صرف آشیانه شده ست

و

آرزوی پریدن

شده تخمی

که در این آشیانه پوسیده ست

چه عجیب پرهایم،

شده همرنگ خاشاکی

که از آن لانه ام شده آباد

کاش یک نفر می بود

و مرا هل می داد

و از این لانه نمناک و کثیف

می انداختم پایین

که اگر هم شده یک بار

بال هایم را

امتحان می کردم

 


Human rights and democracy

ارسال شده توسط محمد علی خدادوست در 86/4/22:: 6:4 عصر

به نام او

یک سال گذشت؛ روسیاهی به ذغال ماند  و افتخار برای اسلام

US, UK, UN Gifts to Lebanon People

July 2006, Lebanon, Human Rights! that United Nation (Under Pressure of USA) Provided!             
US, UK, UN Gifts to Labanon People
US, UK, UN Gifts to Labanon People

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

US, UK, UN Gifts to Labanon People!

see more at

http://www.geocities.com/virologist2002/MyPhotoGallery

 


اصلاح طلبان، بنزین، امروز دیروز!!!

ارسال شده توسط محمد علی خدادوست در 86/4/14:: 7:44 صبح

سوء تفاهم تا کی؟

ارسال شده توسط محمد علی خدادوست در 86/3/27:: 5:2 صبح

به نام او

**************************************

عروج آیت الله فاضل لنکرانی به ملکوت اعلی را به دوستان عزیز تسلیت می گویم

**************************************

 

سوء تفاهم تا کی؟

 

 

جناب آقای شفیعی سروستانی

سلام علیکم

در غوغای «دنیا خواهی» امروز و اپیدمی «جمع کردنِ هرچه بیشتر»؛ «موعود» و «نشست های فرهنگ مهدویت» وقتِ مغتنمی است و مرهمی بر زخمهایی که روزانه در این «بازار مصرف» برداشته ایم. چه تناقض دلنشینی دارد این عصرِ بی خبری و آگاهی. عصرِ اوج جهالتهای بشر و در عین حال عصرِ شروع درکی جمعی از این گمراهی و میل برگشتی میمون به «روشنایی» و همین میل است که ما را امیدوار می کند به پایانِ «یک عصر» انتظار که کمرِ نسل های منتظر را خمیده  و چمشهاشان را در چشمخانه خشکانده است.

من و بسیاری از دوستان که می شناسم شان به «بوی» شنیدن نامی و کلامی از دلدارِ زمان به مجلسی که حضرتعالی و سایر سرورانِ موسسه تدارک می بینید حاضر می شویم و انصافاً افق های بسیاری در این مجالس پیش چشمانمان گشوده شده است. در مورد خودم حیطه کاری و مطالعاتی ام چیزی دیگر است، ویروس شناسی پزشکی، فوق لیسانس. اگر چه توان کارگردانیِ کاری را در عرصه مقدس مهدویت ندارم اما کوشیده ام در حد سیاهی لشکری حضور داشته باشم.

جلسه نوزدهم چونان مباحث قبلی بسیار مناسب و مبتلابه انتخاب شده بود. سخنران عزیز هم طبق معمول مسلط و صاحب نظر بود و حداقل با کتاب روزگار رهایی شان (که ترجمه کرده اند) آشنایم و می دانم طرفداران بسیار دارد. اما آنچه اتفاق افتاد و باعث «غمگینی» حقیر شد آن بود که «جدالی کهنه» وارد گفتگوی لطیفِ انتظار شد و از زاویه ای، که بر «طیفی از خادمانِ پیشتاز گسترش فرهنگ مهدویت» در قرن حاضر ظلمی ناروا وارد شد. ما اگرچه نالایق، فرزندان روح الله، خمینی نازنین هستیم که فرمود:

«پسرم! آنچه در درجه اول به تو وصیت می کنم آن است که انکار مقامات اهل معرفت نکنی، که این شیوه جهال است؛ و از معاشرت با منکرین مقامات اولیاء بپرهیزی، که اینان قطاع طریق حق هستند1 . از امور مهمه ای که تنبه به آن لازم است... آن است که اگر کلامی از بعض علمای نفس  و اهل معرفت دیدند... بدون حجت شرعی رمی به فساد...نکنند و گمان نکنند هرکس اسم از ...مقامات اولیاء...برد صوفی است یا مروج دعاوی صوفیه است...به جان دوست قسم کلمات نوع آنها شرح بیانات قرآن و حدیث است2

و اگر نبود وصیت آن پیر سفر کرده که صد قافله دل همره اوست، باز هم باید می دانستیم که فرهنگ مهدویت فرهنگ وحدت است که جهان بر گرد یک خورشید گرد می آید و هرکه بر طبل تفرقه بکوبد نمی تواند فرهنگ مهدویت بپراکند. زمانی که ما در تلاشِ مورگونه خویش برای ظهور سلیمان، بر جزئی ترین اشتراکات حتی با غیر مسلمانانِ از مستضعفین هم اصرار می کنیم تا به مدد خود ولایت، قلوب مظلومان جهان ولایت پذیر شود؛ چگونه می توان پذیرفت که در «نشست فرهنگ مهدویت» بر سر اختلافی فلسفی خیل عارفان به ریگ تکفیر رمی شود؟

تو(ی فرضی)  جهان را مزرعه می پنداری که امروز می کاری و «فردا» می دروی، یا «بازاری» که عبادت می فروشی و بهشت می خری؛ دیگری ذوقی لطیف دارد و جهان را گلستانی می بیند که از همه جایش بوی خدا می شنود و مستی، همه حال او در این گلستان است:

 

ما ندانیم که دلبسته اوییم همه

مست و سرگشته آن روی نکوییم همه

ساکنانِ درِ میخانه ی عشقیم مدام

از ازل مستِ از آن طرفه سبوییم همه

هرچه بوییم ز گلزار گلستان وی است

عطر یار است که بوئیده و بوئیم همه3

                روا نیست که عدم درک ذوق و زبانِ کسی باعث شود ذهنیات خویش را بر آنان ببندیم و بر پایه این پیرایه که بر آنان بسته ایم بناحق تکفیرشان کنیم که این نه شایسته شعور شیعی است و نه بایسته شعار مهدوی. سخنران محترم جلسه نوزهم که بنده گرچه شناختی از ایشان ندارم، مطمئنم عمری را برای اسلام و فرهنگ نجات بخش مهدویت دل سوزانده است؛ به درک ناقص بنده بهتر بود اختلاف سلیقه در درک از «شناخت خداوند» را در این «لحظاتی مانده تا سحر» به کل به کناری می نهاد و یا حد اقل در حلقه درس و بحث حوزوی و دانشگاهی البته نه در حد طرد و تکفیر- محدود می نمود و «بی سوادانی چون مرا» که دل در گرو «ظاهر ترین جلوه عرفانِ» عصر، یعنی معشوق مستضعفان، امام خمینی رحمه الله علیه دارند مظطرب و اندوهناک نمی کرد. مگر می شود انکار کرد که فرهنگ عرفانی است که با کد یمین و عرق جبین آن پیر فرزانه؛ نه ایران که جهان را از چنگال شیطان، به حول و قوه الهی نجات داد؟ و مگر 8 سال دفاع مقدس را عارفان بسیجی که به قول مقتدایشان راه صد ساله را یک شبه پیمودند، به انجام نرساندند؟ چگونه چنین عرفانی که بر بت های متجسد شرقی و غربی می شورد و آنها را از مقام الوهیت مادی شان به خاک مذلت در افکار عمومی جهان می نشاند، می تواند «در و دیوار و تریبون و...» را خدا بپندارد و بر آنها سجده کند؟

 

جناب آقای سروستانی گرامی

این نوشتار هیچ وجهی جز درد دل غمگنانه ای ندارد، که حضرت استادِ سخنران با توجه به جایگاه رفیع شان و پایگاه رقیقِ این حقیر، نتوانست دل بدهد که این «بی سواد» را از آن «تصدیع وقت» چه منظور است و گرنه خورشید غایب چون طلوع کند هرچه شرک و کفر و زهد و عرفان همه در ولایتش ذوب شود و «دینی» بنمایدمان که گمان کنیم «جدید آورده است».

خرم آن روز که ما عاکف میخانه شویم

از کفِ عقل برون جسته و دیوانه شویم

بشکنیم آینه ی فلسفه و عرفان را

از صنمخانه ی این قافله بیگانه شویم

فارغ از خانقه و مدرسه و دیر شده

پشت پایی زده بر هستی و فرزانه شویم

هجرت از خویش نموده،سوی دلدار رویم

واله شمع رخش گشته و پروانه شویم4

 

محمد علی خدادوست

کارشناس ارشد ویروس شناسی پزشکی

 

پی نوشت:

1-سر الصلاه، نامه حضرت امام سلام الله علیه به فرزند مرحوم شان سید احمد.

2-سر الصلاه

3-دیوان امام سلام الله علیه، ص 173، غزل عطر یار

4- دیوان امام رحمه الله علیه، ص 163، غزل بت یکدانه

 

رونوشت:

وبلاگ «جلوه او» :

 virologist.parsiblog.com


بمب می ترکانند که تو نیایی!

ارسال شده توسط محمد علی خدادوست در 86/3/24:: 5:4 صبح

بسمه تعالی

بمب می ترکانند که تو نیایی!

 

فکر می کنند تو هنوز هم در آن سرداب مقدسی!

فکر می کنند با انفجار آنجا شاید بشود جلوی آمدنت را گرفت!

فکر می کنند سامرا را خالی نگهدارند و نا امن و هر روز انفجاری؛ تو بی یاور می مانی!

فکر می کنند عراق را در مشت شان و بمب به دست هایِ آمادهِ انفجارشان بگیرند؛ شاید تو نیایی! شاید دیر تر بیایی!

شاید آنها هم نبض زمین را گرفته اند که چه تند می زند در «آستانه آمدنت».

همه مکانهای نشانه گذاری شده را پر کرده اند از بمب! از وحشت! از کشتار!، هرجا در آستانه آمدنت نشانه ای داشته است: لبنان، فلسطین، عراق، یمن!

آه! که می آیند وقایع! چه پر شتاب و چه در روندی «معمولی و طبیعی»، حتی خیلی از «مقدس هایمان» هم شاید حواسشان نباشد!

 

آه ای زمستان سرد! من در لابلای هجوم تو سراغ بهار را می گیرم، می دانم این اوجِ نمایش تو نشان از آمدن بهار دارد!

قطعنامه های مسخره شورای ضد امنیت! ، گروه دزدِ G8، آمریکای خونخوار پنجه انداخته در جان مسلمانان، ناله های زنان فرزند و شوهر و پدر مرده فلسطینی و عراقی و یمنی و سومالیایی و ...، انفجار های حرم های مقدس و مساجد و بازارها و خانه ها، عربده های سران مست و غیر مست قدرت های جهانخوار، حجابِ من نخواهند شد!

در میان این همه غلغله من صدای پای تو را خواهم شنید. من طپش قلب زمین را خواهم شنید. من صیحه آسمانی را خواهم شنید. من گوشهایم را همیشه «آزاد» نگه خواهم داشت.

من هر روز با امید بیدار خواهم شد و با امید به خواب خواهم رفت.

غم های من در فجایع غم بار در اظطرابم برای شنیدن فریاد رهایی بخش تو گم شده است. من تمام خشمم را، اندوهم را نگه داشته ام، من دست هایم را بالا برده ام، اما در این مصیبت بر سینه خویش نخواهم کوفت، بالا نگه داشته ام می دانم زمان آن رسیده است تا بر سر ِ هزاران سال «مانعِ ظهورت» بکوبم.

شاید من لایق آنچه گفتم و می اندیشم نباشم اما چه باک! می دانم زمان آن رسیده که لایقان، همه آنچه را که باید خواهند کرد و من اگر حتی گردی باشم در زیر پای آن لایقان، خرسند خواهم بود. 


منتقدی برای تمام فصول!

ارسال شده توسط محمد علی خدادوست در 86/3/18:: 8:24 صبح

به نام او

 

منتقدی برای تمام فصول!

هفدهم خرداد دکتر عماد افروغ در برنامه شب شیشه ای شبکه تهران در جواب مجری که از وی خواست در مورد اسمهایی که وی می خواند اظهار نظری کند، در مورد دکتر احمدی نژاد رئیس جمهور گفت(به مضمون) که احمدی نژاد اصول گرایی است که کمتر اهل مشورت است و با نخبگان مشورت نمی کند و کاش دایره مشورتش را وسیع تر می کرد و کارهایش کارشناسی شده نیست.

آنچه من پس از شنیدن این سخنان به ذهنم آمد:

- این حرف های ایشان از جانب مخالفان دولت در سال گذشته آنقدر زده شدو آنقدر شورش را در آوردند که مقام معظم رهبری در جلسه ای (گمانم با دانشجویان) صریحاً این موضوع را رد کردند و علیه آن مطالبی فرمودند.

- همین چند روز پیش بود که مقام معظم رهبری در دیدار با اهالی مجلس آنان را به پشتیبانی و همراهی دولت فرا خواندند و نقد را در صورتی خالی از شایبه سیاسی کاری دانستند که در کنار نقاط ضعف، نقاط قوتِ دولت (که بسیارند) هم گفته شود. (کاری که جناب افروغ که خود را اصول! گرا هم می دانند هیچگاه نکرده اند)

- این واژه نخبگان هم گویا وارد جمع «واژگان مظلوم» چون آزادی و حقوق بشر و ... شده است که هر کس از به کار بردن آن «خود» را قصد می کند. مگر نخبگانِ این مملکت یک عده افراد شناخته شده «سیاسی» هستند و دیگر دانشگاهیان و اندیشمندان که دولت احمدی نژاد بیش از دولت های دیگر با آنها تعامل دارد جزو نخبگان محسوب نمی شوند؟

- برخی گویا به روال کند و بی سرانجامِ بروکراسی اداری در انجام کارها عادت کرده اندو هرگونه عملی خارج از این تسلسل باطل را که نیاز به شجاعت بسیار و مدیریت قوی دارد، غیر کارشناسی و خودمحورانه می انگارند.

-افرادی هم گویا کرسی «منتقد» بودن را «با وفا ترین» کرسیِ جلب توجه افکار عمومی می دانند و در هر صورت نقدی می کنند تا منتقد باشند.

-جالب است! آدم باید چقدر نسبت به احمدی نژاد ... باشد که با شنیدن نام او هیچ گزینه مثبتی از وی به ذهنش نیاید. از میان خصوصیت های بسیار پر رنگ در شخصیت احمدی نژاد که دوست و دشمنش به آنها معترف اند مثل  ولایت باوری، ولایت مداری، موعود باوری، عمل گرایی، پرکاری، شجاعت، صداقت، ساده زیستی، تواضع، تیز هوشی، رک گویی و.... فقط  و فقط همان (به زعم خود) نقطه ضعف را به یاد آورد و بگوید.

- احمدی نژاد مادام که بر اساس «تکلیف» عمل می کند باکی نه از منتقدین آرام دارد نه از منتقمین نا آرام. چرا که عمل به تکلیف همیشه پیروزی می آورد و شکستی در این استراتژی وجود ندارد.   


واقعاً داری می آیی؟ باورم نمی شود!

ارسال شده توسط محمد علی خدادوست در 86/3/16:: 5:49 صبح

بنام او

واقعاً داری می آیی؟ باورم نمی شود!

آنقدر نسل اندر نسل انتظار کشیده ام که به بی لیاقتی خویش خو کرده ام. آنقدر به بی لیاقتی خویش اطمینان یافته ام که باور نمی کنم همزمان؛ ظهور تو را با حضور خویش.

صدای پای تو را شنیده اند خیلی ها. از بس زیبا توصیف کرده اند، من نیز گاهی انگار که آهنگِ نازنین صدای پای تو راشنیده ام دچار اظطرابِ غریبی می شوم. امیدوارانه به اطرافم می نگرم و شرمِ آنکه نگاهِ نالایقم ناگاه به نگاهت بیفتد سُرخم می کند.

واقعاً داری می آیی؟ باورم نمی شود! هم من و هم خیلی های دیگر.

زندگی چیز غریبی است که من هنوز به آن خو نکرده ام. هنوز نمی توانم رنج هایش را با آسایش هایش هم سنگ کنم و بگویم که می ارزید! اما اگر تو بیایی و فقط یک لحظه، یک لحظه کوتاه تو را درک کنم، قضیه فرق می کند. زندگی می ارزد به زندگی کردن، با همه رنج هایش، تلخی هایش، شیرینی های سراب گونه اش. یک لحظه، فقط یک لحظه می ارزد اگر حتی زندگی از این هم رنج آلود تر می بود. می پذیرفتم و می پذیرم، اما خدا کند که بیایی.

خدا کند که بیایی و بگویی چه بود این تدارکِ پیچیده که هزار نام میتوان نامیدش و یکی اش: زندگی. بگویی اول و آخر این قصه چیست. یک توضیح درست و حسابی بدهی. بعد من سرم را می گذارم زمین و با لبخندِ رضایت چشم هایم را می بندم. راضی از همه چیز، از شادیهایی که غم بود، از غم هایی که ستم بود، از ستم هایی که نه کم بود.

به خودم که نگاه می کنم باورم نمی شود که داری می آیی. آخر هزار و چند صد سال است که صبر  کرده ای و نیامده ای. من نیز نبوده ام و نبوده ام و درست در این زمانِ بودن منِ ناشایست، بخواهی بیایی. باورم نمی شود. آخر اگر اکنون بیایی من هرچه که باشم تو از آن من نیز خواهی بود به اندازه چند میلیاردیم یا حتی خیلی کمتر از این. اما از آنِ من هم خواهی بود و من بناچار از آنِ تو خواهم بود. وای چه سعادت بزرگی! برای این است که می گویم باورم نمی شود. آیا تو قبول می کنی به آن مقدار از آن من باشی؟ آیا مرا به آن مقدار از آن خود خواهی کرد؟

صدای پای تو را شنیده اند خیلی ها و من نیز؛ گمان می کنم.

من نمی دانم؛ هرکس هر لباسی پوشیده باشد، هر شکل و قیافه ای داشته باشد، اگر مژده آمدن تو را فریاد کند من عاشقِ او خواهم شد. من نمی دانم؛ هر حادثه ای، تلخ باشد یا شیرین، صلح باشد یا جنگ، نام باشد یا ننگ؛ اگر انعکاس صدای پای تو باشد مرا از عمق وجودم به وجد خواهد آورد.

هر جا صدایی می آید من گوش های تیز کرده ام را بدان سو می چرخانم. هرجا پچ پچ و گفتگویی از توست من خودم را قاطی می کنم، می ترسم تو آمده باشی و من در لابلای غوغای روزمرگی بی خبر مرده باشم.

 من نعره های جوج بوش را نمی شنوم، من دندان قروچه های رایس را نمی بینم، من چغلی های اروپائیان را وقعی نمی نهم، من حماقت شیوخ را پشیزی نمی انگارم؛ سرنوشت لبنان، غمهای بزرگ عراق، امیدِرنج آلود یمن برای من نشانه اند، من چشم دوخته ام به دهانِ سید علیِ آگاه و ایستاده ام پشت سر محمود با ایمان. می دانم آنها آهنگِ آمدنت را به موقع می شنوند و «کاروان پیشواز» را راه خواهند انداخت و من تمام هنرم این باید باشد که جا نمانم.


شعیب ابن صالح، مردی بزرگ از اهالی امروز؟

ارسال شده توسط محمد علی خدادوست در 86/3/13:: 6:42 عصر

به نام او

 

شعیب ابن صالح، مردی بزرگ از اهالی امروز؟

در بررسی حوادث و رخداد های بسیار نزدیک به ظهور امام زمان، نقاط برجسته ای وجود دارد که وقوع همزمانِ آنها می تواند چراغی باشد برای آنکه دنبال «راه» نمایی در تاریکیِ غفلت و جهالتِ آخرالزمان است.

*- اختلاف اهالی شام (لبنان؟) بر سر آن چیزی که در میان آنهاست. که نهایتا سفیانی با کودتایی از آنجا خروج کرده به سمت عراق حرکت می کند.1

*- عراق به عنوان کانون درگیری ها و جنگ ها و وقوع کشتار یبوح( پیوسته وادامه دار).

*- یمن کانونی دیگر و محل خروج سید یمانی (چند ماه مانده به ظهور).1

*- حضور دجال و نیز سفیانی در منطقه خاورمیانه و مشخصا عراق و عربستان و کشتن و اسیر کردن مردم بی گناه.1

*- حضور سید خراسانی در ایران که هدایتگر پرچمهای سیاهی است که منقش به تصویر سید است.1

*- حضور شعیب ابن صالح به عنوان فرمانده لشکر سید خراسانی که با لشکریانِ سفیانی در محلی به نام باب اصطخر (نقطه مقابل فرو رفتگی خلیج فارس=تنگه هرمز؟) درگیر شده و شعیب ابن صالح پیروز می شود. شعیب ابن صالح جوان گندمگون و تیز فهمی از اهالی تهران است.1

 

با نگاه به مختصاتی که ذکرشد می توان آنها را با زمان خود تطبیق داد و سنجید که چقدر امکان دارد زمان ما همان زمان موعود باشد. وضعیت لبنان و سوریه امروز بسیار بی ثبات و آبستن حوادث غیر قابل پیش بینی است. لبنان بر سر تشکیل دولت دچار اختلاف شدیدی است و گمان نمی رود غرب تحمل آن داشته باشد و بگذارد دولتی با محوریت یا تحت نفوذ حزب الله در آنجا شکل بگیرد و احتمال وقوع کودتا در این دو کشور بسیار زیاد است . عراق که دیگر نیاز به هیچ توضیحی ندارد. هر روزه حداقل 100 نفر زن و مرد و کودک بی گناه چه با اتفجارهای تروریستی و چه با بمباران و شلیک مستقیم آمریکایی ها (که چندین سال پیش نویسنده کتاب «یوم الخلاص» گفته بود همان دجال است) کشته می شوند. یمن امروز بسیار بحرانی است و شیعیان یمن علیه دولت می جنگند و آمریکا و متحدانش به دولت یمن ماموریت داده اند هر حرکت شیعی را در نطفه خفه سازد و آنها سعی دارند نسل شیعیان را اگر از دست شان برآید از یمن بر کنند ولی بر خلاف تصورشان و بر خلاف بایکوت کامل خبری و حمایتیِ شیعیان یمن در دنیا؛ آنها پیروزی های مهمی به دست آورده اند. ایران ما امروز درست همانند پیش بینی ها مرکز ثقل مقاومت در برابر دجالِ خونخوارِ آمریکاست.

اگر اینچنین است و امروزِ ما همان روزِ بهروز موعود است بر ماست که سر از غرقاب روزمرگی و روزگذرانی خارج کنیم، نگاهی به اطراف بیفکنیم و هوشیارانه حوادث جهان را تعقیب کنیم. چشم به راه و نگاه و سپاه سید خراسانی و آنکه پیشاپیشِ (بین یدیه) اوست یعنی شعیب ابن صالح بدوزیم و به موقع بشناسیم شان تا جا نمانیم انشاءالله.

 

 

پی نوشت:

1- بررسی رویداد های نزدیک ظهور، مجتبی الساده، ترجمه محمود مطهری نیا


<   <<   56   57   58   59   60   >>   >



بازدید امروز: 18 ، بازدید دیروز: 327 ، کل بازدیدها: 952267
پوسته‌ی وبلاگ بوسیله Aviva Web Directory ترجمه به پارسی بلاگ تیم پارسی بلاگ